حافظ با جابجایی واژههای یک مصرع عربی، آهنگی جالب به آن داده است. اصل عربی این بیت گویا مفهوم دنیوی داشته است ولی حافظ با آوردن آن در این غزل مفهومی معنوی به آن داده است. در این نوشتار به دنبال آن هستیم که به صورت مختصر با نگاه به ابیات دیگر، بیتها را مورد بررسی قرار دهیم و نگاه کلی به مفهوم غزل داشته باشیم. اینکه منظور حافظ از عشق چیست خود یک بحث مفصل میطلبد. ولی از نظر ما مخاطبان میتوانند برداشتهای گوناگونی از عشق در اشعار حافظ داشته باشند چرا که هنر باشکوه حافظ به گونهای است که میتوان از شعر او برداشتهای گوناگون کرد…
نخستین غزل دیوان حافظ یکی از زیبا ترین و خوش آهنگترین غزلهای زبان پارسی است. با این حال باید گفت یکی از دشوار ترین اشعار پارسی هم هست.
غزلهای حافظ آنقدر عمیق هستند که درباره هر بیت آنها میتوان به اندازه یک شعر کامل سخن گفت. شاعر با توانمندی فراوان، اشعار را به گونهای سروده که معانی مختلف میتوان از آنها برداشت کرد.
گاهی اوقات بعضی اشعار آنقدر مشهور میشوند که بارها آنها را میخوانیم و حتی در یاد ما باقی میماند ولی کمتر به معنا و مفهومی که در ذهن ما شکل میگیرد، توجه میکنیم.
معمولا تفاسیر از این غزل به صورت بیت بیت و ذکر معنی واژهها و بدون توجه به محتوای کلی شعر بیان میشود. البته شیوه شعر حافظ هم بدین گونه بوده که هر بیت را میتوان کاملا مستقل تفسیر کرد.
در این نوشتار به دنبال آن هستیم که به صورت مختصر با نگاه به ابیات دیگر، بیتها را مورد بررسی قرار دهیم و نگاه کلی به مفهوم غزل داشته باشیم. این روزها واژهنامهها در دسترسی همگان قرار دارند و همه به راحتی میتوانند معنای واژهها را پیدا کنند. ولی برداشتها و مفاهیم اشعار اهمیت دارند.
در این غزل شاعر به دشواریها و مشکلات راه عشق اشاره میکند؛ مشکلهایی که احتمالا خود او تجربه کرده است.
اینکه منظور حافظ از عشق چیست خود یک بحث مفصل میطلبد. ولی از نظر ما مخاطبان میتوانند برداشتهای گوناگونی از عشق در اشعار حافظ داشته باشند چرا که هنر باشکوه حافظ به گونهای است که میتوان از شعر او برداشتهای گوناگون کرد.
بررسی ابیات
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
در این بیت حافظ با جابجایی واژههای یک مصرع عربی، آهنگی جالب به آن داده است. مصرع اصلی اینگونه بوده است:
أدر کأسا و ناولها الا یا ایها الساقی (۱)
این شعر را به يزيد بن معاویه نسبت میدارند اما اسناد دقیق و کامل در این باره وجود ندارد و احتمال آن ضعیف است. اصل عربی این بیت گویا مفهوم دنیوی داشته است ولی حافظ با آوردن آن در این غزل مفهومی معنوی به آن داده است.
در این بیت ترکیب شاعرانهای از شراب (التیام دهنده دردها) و مشکلات (که دردها به همراه دارد) را میبینیم. شاعر باور دارد که راه عشق بر خلاف آنچه در ابتدا مینماید، پر از درد و مشکلهاست و از ساقی میخواهد جامی (که تسکین بخش است) را بگرداند و به سوی او آورد.
در ادامه شاعر بارها به مشکلات و رنجها و دردها اشاره میکند.
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
این بیت پر از واژههای شاعرانه است و اگر معنای تک تک واژهها را در واژهنامهها جستجو کنیم، متوجه میشویم چقدر واژهها دلنشین هستند.
در ادبیات پارسی به پر پیچ و خم بودن زلفها بارها اشاره شده است. از سوی دیگر در این بیت به عطرهای خوش بو اشاره میشود.
به طور کلی گویا شاعر میخواهد به راه پر پیچ و خم و دشواریهای آن اشاره کند و در عین حال خوش عطر بودن آن را یادآوری کند.
اگر نیم نگاهی به بیت اول بیندازیم گویی تاکیدی بر مشکلات فراوان راه عشق است و چنانچه به بیت آخر توجه داشته باشیم، آن خوش عطر بودن را درک میکنیم.
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
حافظ با برشمردن دشواریهای مسیر عشق در اینجا هم اشاره میکند که وقتی در این راه گاه برداشتیم، جایی برای عیش نمیماند و مدام باید به فکر طی کردن مسیر دشوار بود.
محمل و جرس یادآور کاروانهایی است که در حرکت بودند. جایی امن برای توقف و عیش در آنجا فراهم نیست.
احتمال میرود شاعر این شعر را در دوران پختگی و سالخوردگی سروده باشد. زمانی که متوجه شده است که وقتی در راه عشق قدم گذاشته است، عیش آنقدرها هم آسان نیست.
در بسیاری از اشعار حافظ به عیش اشاره شده است که شاید آنها مرتبط با دوران جوانی بودهاند (آسان نمود اول)، ولی در اینجا، آنچه شاعر در دوران پختگی دریافته را بیان میکند (ولی افتاد مشکلها).
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
پیر مغان در اشعار حافظ بسیار رمز آلود و شاید اسطورهای باشد. درباره معنای پیر مغان سخنها فراوان است و پژوهشگران زیادی سخن گفتهاند.
از آنجایی که در دنیای شعر حافظ، استعاره و نماد اهمیت دارد، شاید پیر مغان نماد انسان پاک است؛ آن انسانی که حافظ دوست دارد مانند او وارسته و پاک باشد.
اگر معنای استعارهای برای می و سجاده را در نظر بگیریم، گویی شاعر میخواهد بگوید در راه پاکی و عشق باید به فرمان پیر مغان گوش دهیم و گامهای محکمی برداریم (حتی اگر مِی آلود کردن سجاده باشد) و خطرات فراوان را هم در نظر بگیریم.
حافظ در غزلی دیگر میگوید:
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند؟
پنهان خورید باده که تعزیر میکنند
…
تشویش وقت پیرِ مغان میدهند باز
این سالِکان نگر که چه با پیر میکنند
به نظر میرسد این بیت بی ارتباط با آن بیت نیست. حافظ با نیم نگاهی به اوضاع سیاسی و اجتماعی آن دوران به تعزیرات و خطرات اشاره میکند.
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
در ادامه برشمردن مشکلات راه عشق، شاعر اینجا هم تشبیه شاعرانه و زیبایی به کار میبرد که یکی از به یاد ماندنی ترین تشبیههای اشعار پارسی است.
در اینجا دشواریها مانند شبی تاریک و دریایی طوفانی ترسیم شدند. مصرع دوم که در آثار شاعران زیادی تاثیر گذاشته است به کسانی که در ساحلی آرام نشستند اشاره میکند و میگوید حال ما را درک نمیکنند (ما که در دریای پر از موج و طوفانی راه عشق هستیم).
جالب آنکه اگر این بیت را بدون در نظر گرفتن معنای دیگر ابیات مورد بررسی قرار دهیم، طور دیگری هم میشود معنا کرد. به طوری که سبکباران ساحل به «ما» بر میگردد که خارج از هیاهوی دریای طوفانی قرار داریم (یادآور هنر باشکوه حافظ).
با این حال با توجه به آنکه کل غزل درباره دشواریهای راه عشق است و ابتدای آن هم با «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها» آغاز میشود، با نگاه کلی به غزل، معنای اول قابل توجه تر است.
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
از این بیت هم میتوان برداشتهای مختلفی داشت. آنچه از ظاهر واژهها میتوان برداشت کرد این است که خودکامی موضوعی ناپسند در نظر گرفته شده که باعث بدنامی میشود.
ولی اگر به معنای کلی این غزل توجه داشته باشیم که درباره راه عشق و مشکلهای آن است، در اینجا خودکامی اشاره به همان عشق است و بدنامی یکی از مشکلات پیش روی راه عشق است. حافظ در اشعارش موارد زیادی را به کنایه میگوید و در اینجا هم گویا خودکامی کنایه است.
اینکه افراد زیادی حال عاشقان را درک نمیکنند و بدگویی میکنند! شاید این افراد، همان سبکباران ساحل هستند که حال حافظ را نمیدانند و در بیت پیشین به آنها اشاره شده است!
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
گویا حافظ در پایان اشاره میکند با این همه مشکلات، باید راه را ادامه داد. چرا که حضور و بودن ما با عشق معنا پیدا میکند.
حافظ در اشعار دیگر خود به جاودانی عشق و جاودان شدن عاشقان اشاره میکند. از جمله بیت مشهور زیر:
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما
این «حضور» که در این بیت آمده و شاعر معتقد است که اگر این حضور را میخواهد نباید از او غایب شود، شاید اشاره به همان جاودانی دارد.
گویی حافظ میخواهد بگوید برای آنکه با عشق جاودان شوی باید این مشکلات را به جان بخری. آن موقع است که دیگر دنیای فانی را رها میکنی چرا که جاودان شدهای.
سخن پایانی
این تفسیر برداشت این نویسنده کوچک از غزل زیبای حافظ بود که قصد داشتم آنچه دریافتهام را با مخاطبان گرامی در میان بگذارم.
باور دارم حافظ شعرهایش را به گونهای سروده که هرکس بتواند برداشت خودش را از اشعار داشته باشد و در واقع این هنر شگفت انگیز حافظ است. همین هنر با شکوه حافظ باعث شده است که هنوز یکی از محبوب ترین شاعران پارسی گوی باشد و آدمیان تا به امروز با او ارتباط برقرار میکنند.
بنابراین با این تفسیر به هیچ وجه قصد نداریم، تفاسیر دانشورانه دیگر را نادیده بگیریم یا آنها را نفی کنیم. اصراری نداریم که فقط این تفسیر درست است و دیگر تفاسیر اهمیت ندارند.