تاریخ و فرهنگ ایران زمین

چگونگی به قتل رسیدن عمر بن خطاب

عمر بن خطاب از فرمانروایان و کشورگشایان مشهور است که توسط یک ایرانی به نام پیروز نهاوندی (مشهور به ابولؤلؤ فیروز) به قتل رسید.

درباره علل و انگیزه این اقدام، گفته های فراوانی مطرح شده است اما به هر حال با بررسی منابع تاریخی به نظر می رسد این اقدام واکنشی به سخت گیری های آن عصر بوده است. لازم به ذکر است که پس از قتل عمر یک ایرانی دیگر به نام هرمزان توسط پسر عمر کشته شد.

چگونگی به قتل رسیدن عمر بن خطاب
آرامگاه منسوب به پیروز نهاوندی (ابولؤلؤ)، واقع در کاشان. این مکان امروز تبدیل به معاونت اجتماعی و ارشاد نیروی انتظامی شده است.

آن طور که در منابع آمده است، پیروز نهاوندی برده مغیرة بن شعبه بود و کارها و هنرهای زیادی مانند نجاری، نقاشی و آهنگری می دانست. پیروز نهاوندی قبل از اسلام به اسارت روم افتاده بود و سپس عرب‌ها او را اسیر کرده بودند. این که او را رومی و حبشی و ترسا گفته اند، ظاهرا از همین جاست (زرین کوب، ١۳۷۸: ص ۸۶).

پیروز مجبور بود روزانه مبلغ زیادی را به مغیرة بپردازد و این موضوع باعث ناراحتی او شد. وی به نزد عمر بن خطاب گلایه کرد و عمر هم به او گفت وقتی آن برده این همه کار می داند، مبلغی که می پردازد چندان هم زیاد نیست! پیروز پس از شنیدن این موضوع به کنایه موضوعی را به عمر گفت و پس از مدتی او را به قتل رساند.

طبری نوشته است:

مسور بن مخرمه که مادرش عاتکه دختر عوف بود گوید: روزى عمر بن خطاب به گردش بازار رفت و ابو لؤلؤه غلام مغیرة بن شعبه وى را بدید….

ابو لؤلؤه … به عمر گفت: «اى امیر مؤمنان در کار مغیرة بن شعبه با من نیکى کن که خراجى سنگین بر عهده دارم» عمر گفت: «خراج تو چند است؟» گفت: «هر روز دو درم» گفت: «صناعت تو چیست؟» گفت: «نجارم و نقاش و آهنگر» گفت: «بنظر من با این همه کار که مى کنى خراج تو سنگین نیست» آنگاه عمر گفت: «شنیدم گفته اى اگر بخواهم آسیابى بسازم که به کمک باد کار کند» گفت: «اگر سالم ماندم آسیایى برایت بسازم که مردم مشرق و مغرب از آن سخن کنند» آنگاه ابو لؤلؤه برفت و عمر گفت: «این غلام هم اکنون مرا تهدید کرد»… (طبری، ١۳۷۵: ج ۵/ ص ۲۰۲۶).

لازم به ذکر است که برخلاف بسیاری از بخش های دیگر تاریخ طبری، درباره قنل عمر همین یک روایت آورده شده است. البته این تنها روایتی نیست که نارضایتی پیروز را نشان می‌دهد. در یک روایت دیگر از غمگینی پیروز پس از دیدن اسیران سخن گفته می شود:

شعبى گوید: وقتى اسیران نهاوند را به مدینه آوردند ابو لؤلؤه، فیروز، غلام مغیرة بن شعبه، هر کس از آنها را کوچک یا بزرگ میدید دست به سرش مى کشید و مى گریست و مى گفت: «عمر جگرم را خورد»… (طبری، ١۳۷۵: ج ۵/ ص ١۹۵۸).

اما موضوعی هم پس از به قتل رساندن عمر پیش آمد و آن هم کشته شدن یک ایرانی دیگر به دست پسر عمر بن خطاب بود. عبیدالله پسر عمر بن خطاب، یک شخص ایرانی دیگر به نام هرمزان (احتمالاً از اهالی اهواز) را شریک در قتل پدرش می دانست و او را کشت. با آنکه علی بن ابی طالب، حکم به بی گناهی هرمزان داد و خواستار مجازات عبیدالله بن عمر شد اما عثمان خلیفه سوم، عبیدالله را عفو کرد واز جانب خود دیه هرمزان را پرداخت کرد (ن.ک: زرین کوب، ١۳۷۸: ص ۸۷-۸۸).

برخی از پژوهشگران قتل عمر را یک حرکت سازماندهی شده توسط ایرانیانی که شاید گرایش های مسیحی داشتند می دانند.

در هر حال آنچه از منابع می توان برداشت کرد این است که پیروز فقط به دلایل شخصی از عمر کینه نداشت بلکه از رفتار فاتحان عرب نارضایتی‌هایی داشت که شاید در به قتل رساندن عمر بن خطاب بی تأثیر نبوده است.

کتاب‌نامه:

– زرین کوب، عبدالحسین (١۳۷۸). دو قرن سکوت. تهران: سخن.

– طبرى، محمد بن جریر (١۳۷۵). تاریخ طبرى. ترجمه ابوالقاسم پاینده. تهران: اساطیر.

دیدگاه‌ها


دیدگاه خود را در اینستاگرام در میان بگذارید:

خِرَدگان در تلگرام و اینستاگرام

کانال تلگرام خردگانبرگه اینستاگرام خردگان

خط میخی

خط میخی پارسی باستان - سامانه بومیش
با ما همراه باشید:
Instagram
Telegram
به کار گیری یا روگرفت از نوشته‌های این پایگاه تنها پس از پذیرش قوانین پایگاه امکان پذیر است: قوانین پایگاه خِرَدگان
توسعه نرم افزاری: مجید خالقیان
چگونگی به قتل رسیدن عمر بن خطاب