مهربان محمد احسانی چند سالی است که یک کار پژوهشی را آغاز کرده است که با همیاری واژههای پهلوی و پارتی، بلخی، سُغدی و هتا سنسکریت و... نوشتهها را به زبانی سره دگرگون میکند که نام آن را «ایرانیگ سَرَه» گذاشته است. این کار راه را برای یافتن و ساختن واژههای پارسی با نگرشی به زبانهای باستانی ایرانی و هندواروپایی باز میکند و میتواند راهکار خوبی برای بهبود گنجینه واژههای زبان پارسی باشد. در ادامه بخشی از «میژوی تَپوریگ» [تاریخ طبری] را که درباره چَفْتَگان [اتهامات] خسرو پرویز است و با این سامانه دگرگون شده را میآوریم و سپس همین نوشته را با دبیره اوستایی پخش میکنیم.
پس از «خوسرَوْ اَپَرْویز»، پسرش «شیرویَه» پِد پادَخْشاهی رَسید
نام او «کَوات» بود، پسر «خوسرَوْ اَپَرْویز»، (پسر «هورْمَزْدِ ۴-اُم»)، پسر «خوسرَوْ اَنوشَگ رُوان».
زمان-ای که «شیرویَه» پِد پادَخْشاهی رَسید اود پدر را اندر زندان کرد، مِهسالاران [اشراف] پیش او رفتند اود گفتند: "ما را ۲ پادَخْشاه نِباید. یا «خوسرَوْ» را کُش، اود ما بَندَگان فرمانبَر تو باشیم، یا تو را هَیالانیم [عزل کنیم] اود مانند پیش، از او فرمان بَریم."
این سَخْوَن، «شیرویَه» را رَخمانید [تاثیر گذاشت] اود گفت تا «خوسرَوْ» را از پایتخت بیرون بَرَنْد اود اندر خانَه-یِ مرد-ای پِد نام «مارسْپَنْتْ» اِسکْوانَنْدْ [اسکان دهند]. «خوسرَوْ» را بر گاهوگ [تابوت]-ای نِشینانیدَنْدْ اود سر اود چهرَه اَشْ را پوشانیدَنْد اود سوی آن خانَه بُردند. گروه-ای از سْپاه با او بود اود اندر راه، بر کفشگر-ای گُدَرْدَنْدْ که بر کُرْپَه [دکان]، کنار راه نشستَه بود اود زمان-ای که سواران را دید که مَرد-ای روی پوشانیدَه همراه دارَنْدْ، دانِست که او «خوسرَوْ» است اود کالْپَد [قالب]-ای سوی «خوسرَوْ» اَفْگَنْدْ. یَک-ای از کَسان که همراه «خوسرَوْ» بود، شمشیر کشید اود گردن کفشگر را بُرید اود پِد یاران خْویش پَیْوَسْت.
زمان-ای که «خوسرَوْ» اندر خانه-یِ «مارسْپَنْتْ» اِسْکْویدْ، «شیرویَه»، همَه-یِ مِهسالاران اود سَران ۷ خاندان پارتیگ را که اندر دربار بودند، گرد هم آوَرْدْ اود گفت: "گُزیریدَه ایم [تصمیم گرفته ایم] که کَس-ای را پیش پادَخْشاه، پدر خْویش فْرِستیم اود دُشْچارَه اَندیشی [سوء تدبیر]-یِ او را یادآوَری کُنیم."
سپس مرد-ای را اَزْبایْدْ [احضار کرد] که نامَش «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» بود اود از مردم «اَرْدَخْشِر خْوَررَه» بود اود فْرَماندَه-یِ گْروه-ای از سْپاه بود اود ایرانِ [امور] کشور را چارَه اندیشی [تدبیر] هَمیکرد اود گفت: "پیش پادَخْشاه، پدر ما رَوْ، اود پِد او گُوْ که نِه ما این رنج-ای را که پِد آن دچار بِبودَه ای آخانیدَه ایم [باعث شده ایم]، نِه هیچکَس از دِهْوَندان [رعایا] ما. این بْریهِنِشْن [تقدیر] خْوَدایْ [خدا] بود که کَردَگان بد تو را کَیْفَر کَرْدْ که ۱) پدر خْویش، «هورمَزْدْ» را کُشْتی اود پادَخْشاهی را از او سْتَدی اود چَشمانَش را کور کردی اود اندربارَه-یِ او اِرَنگان [خطاها]-ای بزرگ کردی. ۲) با ما فْرَزَندان بد کردی که نِه-اُپایْدی [اجازه ندادی] که با کَسان نیک نِشینیم اود هر آن چه را که آخانَنْدَه-یِ خْوَشْدلی-یِ ما توانست بودَن، پَنامیدی [منع کردی]. ۳) بَسیار-ای کَسان را دْراز آوانْوار [به مدت طولانی]، اندر زندان کردی که از تُهیدَستی اود دوری از خانَه اود پَیوگ [زن] اود فْرَزند بیچارَگیهِسْتَنْدْ [عاجز شدند]. ۴) پَیوگان-ای بَسیار، ویژَه-یِ خْوَدْ کردی اود با آنان دوستی اود مِهرْبانی نِکَردی اود آنان را از زیستن با کَسان-ای دیگر که فْرَزند اود آوادَگ [نسل] از آنان توانستند زاییدَن، پادیرانیدی [جلوگیری کردی] اود پِد ناخُشنودی [نارضایتی] اود ناخْوَشی، مانند زِندانْوَنْدان [زندانی ها] کَنارَگانیدی [محدود کردی]. ۵) برای سْتَدَن باژ [گرفتن مالیات] با همه دِهْوَندان بد کردی اود با پَرغونَگی [خشونت] اود سنگدلی آبروی کَسان را ریختی. ۶) هیر [مال]-ای را که با سْتَم از مردم سْتَدی، برای خْوَدْ فراهَمانیدی [تامین کردی] اود زیوَنْدَگی-یِ مردم را تَباهانیدی اود آنان را پِد رنج اود زیان افکندی. ۷) اندر مرز «رُم» اود دیگر مرزان، سربازان-ای فراوان گُمارانیدی [منصوب کردی] اود آنان را از خانه اود خانواده دور کردی. ۸) پِد «موریکیوس»، شاهانشاه «رُم»، پَرداوی کردی [خیانت کردی] اود سْپاسْمَند شیدان [نعمت] او نِبودی که تو را پناه داد اود بَرایَتْ کوشید اود بدی-یِ دشمن را از تو پَرْچانید [دفع کرد] اود دختر خْویش، «ماریا» را، که از همه دخترانش گْرامیگتَر بود، پَیوگ تو کرد. بِژْ هُدَه [حق]-یِ او را نِدانستی اود زمان-ای که خاجِ «یِشو» [صلیب عیسی] را که تو اود مردم کشورت پِد آن نیازمَند نِبودید، از تو خْواست، پَس نِدادی."
"اگر تَوانی برای ما، اود دِهْوَندان [رعایا] رایَن آوَرْدَن [دلیل آوری]، رایَن آوَرْ. اگر نِتَوانی رایَن آوَرْدَن، پَتِتْ کُن [توبه کن] اود از خْوَدایْ، بَخْشایِشْنْ خْواه تا فْرَمان خْویش را اندرباره-یِ تو نیوِیانیم."
«گُشْنَسْپْ اَسْپادْ»، پَیْغام «شیرویَه» را از وَرْمْ کَرْدْ [به خاطر سپرد] اود سوی «خوسرَوْ» رفت تا پَیْغام رَسانَدْ اود زمان-ای پِد آن گاه [مکان] رَسید که «خوسرَوْ» را اندر زندان کردَه بودند. «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ»، «گَلِنوش»، سْپاهْسالار «خوسرَوْ» را دید که نشسته بود اود آوان-ای با هم واخْتَنْدْ [صحبت کردند].
سپس «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» از «گَلِنوش» اُپایْ خْواست که پیش «خوسرَوْ» رَوَدْ اود پَیْغام «شیرویَه» را رَسانَدْ.
«گَلِنوش» آمد اود پرده از پیش «خوسرَوْ» کنار بُرْدْ اود پِد نزد او رفت اود گفت: "خْوَدایَت زیوِشْنِ دْراز [عمر طولانی] دَهاد. «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» بر در است اود گُوَدْ که «شیرویَه» پادَخْشاه، او را با پیام-ای پیش تو فْرِستاده است اود اُپایْ خْواهَد. رای [نظر] تو چه است؟"
«خوسرَوْ» خَندید اود لاغْگَرانَه [با حالت مزاح] گُفت: "«گَلِنوش»، گُفْتَگ تو مانند گُفْتَگ کَسان خْرَدْمند نِسْت. اگر «شیرویَه»، پادَخْشاه است، اندر برابر پادَخْشاهی-یِ او، ما نِتَوانیم اُپایْدَنْ. اگر ما تَوانیم اُپایْدَنْ، پس «شیرویَه»، پادَخْشاه نِسْت. این، پِد نمونه آوَری [ضرب المثل] چُنان است که گُفتَه اند: خْوَدایْ خْواهَد اود پَتْیَتَدْ [اتفاق می افتد]، اود پادَخْشاه فْرَمایَدْ اود پَسازَدْ [اجرا میشود]. «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» را اُپایْ که پیام خْویش رَسانَدْ."
زمان-ای که «گَلِنوش» این گُفْتَگ شْنود، از پیش «خوسرَوْ» بیرون رفت اود دست «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» را گْرِفت اود گفت: "برخیز اود نزد «خوسرَوْ» اندر آی."
«گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» بَرخاست اود یَک-ای از پیشیاران-ای را که همراه دارْدْ اَزْبایْدْ اود روپوش خْویش را پِد او اَپَسْپارْدْ [به امانت سپرد] اود دستمال-ای سْپید اود پاکیزَه از آستین بیرون آوَرْد اود پِد چهرَه-یِ خْویش مالید اود نزد «خوسرَوْ» آمد اود زمان-ای که او را دید، پِد خاک اُفتاد اود نَماز بُرْدْ اود «خوسرَوْ» پِد او گفت: "برخیز."
«گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» برخاست اود دست بر سینه نِهاد اود ایستاد.
«خوسرَوْ» بر ۳ روکش دیبای شاهیگان زَربافتَه نشستَه بود که بر بَرْویسْتَرَگ [فرش]-ای ابریشمین پهن کرده بودند اود بر ۳ بالش زَربافتَه پَتْشْتایْدَه بود [تکیه داده بود] اود یَک گلابی-یِ زرد اود بَسیار گِرد پِد دست دارْدْ اود زمان-ای که «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» را دید، چَهارزانوگْوار [به صورت چهار زانو] نشست اود گلابی را بر بالش نِهاد که روی آن غَلتید که بَسیار گِرد بود اود بالش بَسیار نرم بود اود از روکش روی بَرْویسْتَرَگ افتاد اود روی بَرْویسْتَرَگ غَلتید اود بر زمین افتاد اود پِد خاک آلود. «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» آن را برگْرِفت اود با آستین خْویش پاکانید [تمیز کرد] که پیش «خوسرَوْ» نِهَد اود «خوسرَوْ» گوسید [اشاره کرد] که گلابی را دور کُنَدْ اود گفت: "پِد سو-یی دیگر نِهْ."
«گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» آن را کنار بَرْویسْتَرَگ بر زمین نِهاد اود پِد گاه خْویش رفت اود دست بر سینه نِهاد اود ایستاد.
«خوسرَوْ» لَخْت [لحظه]-ای اَندیشید اود سپس نمونَه آوَرْد که: "زمان نگونبَختی، چارَه اندیشی، یَتاگان [اتفاقات] را نِوارونَگانَدْ [بر عکس نمی کند]، اود زمان بَخْتْوَری [خوش شانسی] نیز، چارَه اندیشی، یَتاگان را نِوارونَگانَدْ" اود چُنین گفت: "غَلتیدَن اود افتادن اود خاک آلودن این گلابی که نزد ما بود، هم پیام تو را نیوِیانَدْ [خبر میدهد]، هم آنچه هَمیکُنید را، هم سرانجام کار را. گلابی که نشان نیکی است، از بالا پِد زیر افتاد اود بر بَرْویسْتَرَگ ما نِمانْد اود پِد زمین افتاد اود دور شُد اود پِد خاک آلودْ. این هَمه، نشان از نافْرَخُنْدَگی است که شْکوه پادَخْشاهان پِد دست هَمَگان افتاد اود ما پادَخْشاهی را پَرغاویدیم [از دست دادیم] اود پِد دست آوادَگان ما نیز نِمانْد اود پِد کَس-ای رَسَد که از مردم این کشور نِباشَد. اینَک از پیام-ای که داری سَخْوَن گُوْ."
«گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» پیام «شیرویَه» را رَسانید اود از گفتن هیچ واژَه-یی نِپَرْژاریدْ [مضایقه نکرد] اود بَسارایَه پَردازی [عبارت پردازی]-یِ پیام را نِویهیرانید [تغییر نداد].
«خوسرَوْ» گفت: "پِد پَیْواگِ [جواب] این پیام، پِد «شیرویَه»-یِ کوتاه زیوْ [کَسی که عمرش کوتاه است] گُوْ: که کَسِ خْرَدْمند، نِبایَد گناه کوچکِ کَس دیگر را، پیش از پِژوهِشْن اود بیگُمانی، آشکاراگانیدن [ابراز کند] اود پَراکَنانیدن [پخش کند]، چه رَسَد پِد این گناهان بزرگ که گفتَه ای اود پراکَنانیدَه ای اود پِد ما آوَسْتَه ای [ربط داده ای]. آن که گناهکار-ای را پَیْغارَدْ [توبیخ میکُنَد] اود نِکوهَدْ، باید خْویشتن را از گناه اود بدی پَرهیزانیدَن. ای فْرَزَنْدِ کوتاه زیوْ اود کم بهرَه از دانِشْنْ! اگر ما چُنان بودیم که گفتَه ای، نِسَزیدْ [مستحق نبود] که تو گُوی اود نِکوهی. اگر آهُکان [معایب] خْویش را نِدانی اود از گناهان ما سَخْوَن گُوی، آهُکان خْویش را اَرشایْ [تصحیح کن] اود از بَدیجویی-یِ ما کاهانْ، که گُفْتَگ ناسَزا، تو را پِد نادانی اود سُستی-یِ رای [ضعف در نظر دادن]، نامیگانَدْ [معروف میکند]. اگر هُدَمَنْدانَه کوشی که گناهان-ای را پِد ما آوَنْدی، که آخانَنْدَه-یِ کشتن ما باشَد، اود تَوانی آنان را راَیَنْمَنْد کردن [اثبات کنی]، بایی دانستن که همَه-یِ داتاوَران [قُضات] هَمْکیش تو، پسر مَرد-ای را که مرگ ارزان [مستحق کشته شدن] بودَه است، از رَسیدَن پِد جاهِ [مقام] پدرش پادیرانَنْدْ اود پَیْوَستَن اود نِشین اود بَرخیز او را، با کَسانِ نیک، پَنامَنْدْ، جُز اندر شُماری کم از گاهان، چه رَسَد پِد اینکه او را پِد پادَخْشاهی رَسانَنْدْ."
"بِژْ خُوَدایْ را سْپاسْمَنْد ایمْ که خْویشتن را بِهاراسْتَه ایمْ [اصلاح کرده ایم] اود کارِ ما، با خُوَدایْ اود هَمْکیشان اود همه-یِ پسرانمان چُنان بودَه است که کوتاهی نِکَردَه ایم اود کَس-ای را بر ما گُواه آوَری [حجت آوری] اود نِکوهِشْن نِباشَد."
"اگر چه این رایَن [دلیل] که آوَرْدَم، ناوَیْدِشْناگ [بی نقص] است، باز هم از گناهان-ای که بر من یاد کردَه ای، گوگانْوار [با جزئیات] سَخْوَن آوَرَمْ تا نادانی اود بیخْرَدی اود کارِ بدِ خْویش را دانی."
"۱) پَیْواگ ما برای آنچه اندرباره-یِ پدر ما «هورْمَزْدْ» گفتَه ای، چُنین است که کَسان بَدْکار اود آشوبْگَر، «هورْمَزْدْ» را پادْوَرْز [بر علیه] ما آغالانیدَنْدْ [تحریک کردند] تا «هورْمَزْدْ» ما را هَمْبَسانید [متهم کرد] اود پِد ما کینَه وَرْزید اود زمان-ای که بَدْدِلی-یِ او را با خْوَد دانستیم، از او تَرسیدیم اود از دربار او دوری کردیم اود پِد سوی «آتورْپاتَکان» [آذربایجان] رَفتیم اود سْتَم او اَفزود اود کار کشور آشُفْتْ. زمان-ای که از کار او آگاهیدیم [مطلع شدیم]، از «آتورْپاتَکان» پِد دربار او رفتیم اود «بهرام چوبینِ» ماخْ [منافق]، که نافْرَمانْوَرْزی [عدم اطاعت] کردَه بود، با سْپاه-ای فراوان از کَسان فْرَمانْسْپوزْ [عصیان کننده]، که مرگ ارزان بودَنْدْ، پِد ما تاخْتْ اود ما را پِد هِلانیدَن [ترک کردن] کشور ناچارَگانید [مجبور کرد]. پِد کشور «رُمْ» رفتیم اود با سْپاه اود جنگ افزار از آن گاه آمدیم اود با «بَهرام» جنگیدیم که گُریخت اود اَفْسِنیسْتَنِ [از بین رفتن] او را اندر کشور «تُرْکان» همَه دانَنْد. اود زمان-ای که کشور آرامیدْ [آرام شد] اود پادَخْشاهی-یِ ما اوسْتیهِسْتْ [محکم شد] اود پِد یاری-یِ خُوَدایْ، رَنْجان اود گَزَندان را از دِهْوَنْدان بَرْدارْدیم، با خْوَد گفتیم بِهِسْتْ [بهترین] سَرآغاز برای کشورداری آن باشد که کینِ پدر توزیم اود خون او خْواهیم. پَس همه-یِ کسان-ای را که اندر کُشتن او هَمْبازیدَه بودَنْد [مشارکت کرده بودند]، کُشتیم اود زمان-ای که این کار را وَرْزانیدیم [عمل کردیم] اود پِد آماج [هدف] رَسیدیم، ایرانِ دیگر را چارَه اندیشی کردیم [امور دیگر را تدبیر کردیم]."
"۲) بِژْ [امّا] کار پسران ما چُنین بود که همه-یِ پسران ما، جز آنان که خُوَدایْ گُزید که نزد خْوَد بَرَدْ، تَنْدْرُست بودند، بِژْ نگاهْبانان-ای بر شما گُمارانیدیم که نِه-اُپایَنْدْ تا بیش از اندازَه-یِ خْویش فراتر رَوید، چون بیمناگ [نگران] بودیم که شاید دِهْوَندان را پِد رنج اود زیان اَفکَنید. بِژْ برای هزینَه-یِ زیوَنْدَگی [زندگی] شما، مانند جامَگ اود رَهْوار [مَرْکَب] اود نیازان دیگر شما، چندان هیر هَزینَگانیدیم که دانی."
"اود داستان تو چُنان بود که سْتارَه شْناسان، از زایچَه [طالع] اَت وَچَرْ دادَه بودَنْدْ [فتوی داده بودند] که پادْوَرْز ما خْواهی شوریدَن [بر علیه ما قیام خواهی کرد]، بِژْ نِفْرَمادیم [دستور ندادیم] که تو را کُشَنْدْ، ایوَرْتْ، زایچَه-یِ تو را مُهر کردیم اود پِد «شیرین»، پَیوگ خْویش، اَپَسْپاردیم. بِژْ بر شالُدَه-یِ [بر اساس] زایْچَه، پِد آن وَچَرْ باوَرْمَند بودیم."
"«پَرَمِشْوَرَه»، شاه هند، سال ۳۶-اُم پادَخْشاهی-یِ ما، همراه با کارگزاران، برای ما اود شما اود همه-یِ فْرَزندانمان داهْوان [هدیه] فْرِستادَه بود اود برای هر یَک، نامه-ای جدا فْرِستادَه بود اود داهْوانان تو یَک ناگَه [فیل] بود اود یَک شمشیر اود یَک بازِ سْپید اود یَک نیمْپوش با پارچَه-یِ نِگارْ برجَستَه-یِ زَربافتَه. بر نامَه-یِ تو، پِد زُوان هندیگ نِویسیهِسْتَه بود [نوشته شده بود]: اَنْدَرْمانِ [مضمون] آن را نِهُنْبان [مخفی کن]."
"فْرَمادیم تا داهْوان اود نامَه-یِ همه را دَهَنْد اود نامَه-یِ تو را پِد رایَنِ آن نِگِژْ [توضیح]، یَتارانیدیم [حفظ کردیم] اود نِوِشتار [کاتب]-ای هندیگ آوَردیم اود گفتیم تا مُهر از نامَه بر گْرِفت اود خْوانْد که چُنین نوشتَه بود: خُوَشْدِل باش اود آسوده، که اندر ماه آدَرْ، روز دی پِد آدَر [روز ۸ اُم هر ماه در تقویم زرتشتی]، سال ۳۸-اُم پادَخْشاهی-یِ «خوسرَوْ»، تاگْ [تاج] بر سر نِهی اود پادَخْشاهی-یِ «خوسرَوْ» را سْتانی. اَفْدْرَنْزیدیم [مطمئن شدیم] که این پادَخْشاهی سْتَدَن، آخانَنْدَه-یِ اَفْسِنیستَنِ ما باشد. بِژْ چیز-ای از روزیگ اود یاری اود فْرَدَهِشْنِ [اعطاء] تو نِکاهانیدیم اود پِد کُشتَنَت نِفْرَمادیم اود نامه-یِ «پَرَمِشْوَرَه» را با اَنگُشتَریگ خْویش مُهر کردیم اود پِد «شیرین»، پَیوگ خْویش اَپَسْپاردیم. او نیز اکنون زیوَنْده است، خْرَدْمَنْدْوار اود تَنْدْرُسْتْوار. اگر خْواهی، تَوانی زایْچَه-یِ خْویش اود نامه-یِ «پَرَمِشْوَرَه» را از او سْتَدَن اود خْواندَن اود پَشیمان اود دِریغْمَنْد بودَن [متاسف باشی]."
"۳) اندرباره-یِ زِنْدانْوَندان، پَیْواگ ما چُنین است که پادَخْشاهان گُدَرْدَه [گذشته]، از روزگار «گَیومَرْتْ»، تا پادَخْشاهی-یِ «ویشْتاسْپْ»، پادَخْشاهی-یِ خْویش را پِد رَجیستَگی [عدالت] چارَه اندیشی هَمیکردند اود از روزگار «ویشْتاسْپْ» تا روزگار ما، چارَه اندیشی-یِ ایران، پِد رَجیستَگی، همراه با پرهیزکاری بود. اگر خْرَدمَنْد اود دانا اود پَرْوَرْدَه نِه ای [مودب نیستی]، از دینیاران [روحانیون] که ستونان این آیین اَنْدْ، از چِگونَگی-یِ کَس-ای که از پادَخْشاهان نافْرَمانی کُنَدْ اود با آنان پادْوَرْزی اود پَیمانْشکنی کُنَدْ، اود برای کُشیهِسْتَن سَزَدْ [مستحق کشته شدن است]، پُرْس، تا گُوَنْدْ که چُنین کَسان-ای، برای مِهرْبانی اود بَخشایِشْن نیابَگ [مناسب] نِباشَنْد. بِژْ ما جز آنان که با داتاوَری-یِ دْرُست، برای کُشتن اود کور کردن اود بُریدن دست اود پا اود اندامان سَزیدَنْدْ، کَس-ای را اندر زندان نِکَردیم اود بَسیار هَمیپَتْیَتیدْ [زیاد اتفاق می افتاد] که زِنْدانْبانان اود وزیران ما هَمیگفتند که کَسان مرگ ارزان را زودتر باییم کُشتن، تا مبادا فْریبْگَرانَه برای کُشتن پادَخْشاه بَرَکَنْدْ [قصد کنند] اود ما که پِد یَتارانیدَنِ گیانِ [حفظ کردن جان] مردم دلبستَه بودیم اود از خونریزی بیزار بودیم اود شْتابکار نِبودیم، کارشان را پِد خُوَدایْ هَمی-اَپَسْپارْدیم اود اندر زندانشان هَمیکردیم اود برای کَیْفَر کردنشان هَمیبَسَنْدَگانیدیم که اِوازْ [فقط] آنان را از خْوَرْدن گوشت اود نوشیدن مَیْ اود بوییدن گُل پادیرانیم اود از پارَمْپَیْرَه-یِ نیاگان [سنت اجداد]، اندربارَه-یِ پادیرانیدَن زِنْدانْوَندان از خِوامَنْدی [لذّت] اود بَهْرَمَندی، فَراتَر نِرَفتیم اود خْوَراگ اود آشاماگ [خوردنی و نوشیدنی] اود نیازمَندیان-ای که برای تندْرُستی-یِ آنان بایاگ [لازم] بود، نیابَگْوار [به صورت متناسب] دادیم اود نِفْرَمادیم که آنان را از پَیوگانِشان پادیرانَنْدْ اود از هَمْتازایی کَهْرانَنْدْ [از تولید مثل نَهْیْ کنند]."
"شْنودَهام [شنیده ام] که خْواهی این کَسانِ ماخِ تباهکارِ مرگ ارزان را از زندان بیرون آوَری اود زندانان را ویران کنی. اگر چُنین کُنی، پِد خُوَدایِ خْویش گناه وَرزیدَه ای اود پِد خْوَدْ بد کردهای اود دین خْویش را ویناسْتَه ای [خسارت زده ای] اود با پارَمْپَیْرَگان اود فْرَمانان-ای پادْوَرزیدَه ای، که کَسان مرگ ارزان را برای مِهرْبانی اود بَخشایِشْن نیابَگ نِدانَنْدْ."
"دان ای فْرَزَنْد که دشمنان پادَخْشاهان، هرگز دوستدار تَوانمندی آنان نِباشند، اود کَسانِ فْرَمانْسْپوز، از پادَخْشاهان فْرَمانْ نِبَرَنْدْ که کَسان خْرَدْمَند گُفتَه اند: برای کَیْفَر کردن بَزَگَران نِبَرْسْپوزید [برای مجازات کردن مجرمین تأخیر نکنید] که آسیب پِد رَجیستَگی [عدالت] است، اود زیان پِد پادَخْشاهی. اگر از آزاد کردن این کَسان تباهکار ماخ فْرَمانْسْپوز مرگ ارزان خْوَشْدل باشی، هَنگام چارَه اندیشی-یِ ایرانِ کشور، سرانجامِ آن را بینی اود کَسان دیندار را ویناهی [خسارت میزنی] اود پِد آنان رَنج رَسانی."
"۵ اود ۶) اندربارهَ-یِ این که گُفتی هیر اود کالا اود جامَه را، سْتَمْگرانَه اود پَرْغونَگانَه از کشور خْویش اَلفَنْدانیدیم [جمع کردیم]، نِه با چیریهِسْتَن [غلبه کردن] اود جنگیدن با کشور دشمن، پَیْواگ ما چُنین است که بِهِسْتْ شیوَه-یِ پِدْواخْتَن [جواب دادن] پِد سَخْوَن-ای که از سر نادانی گُویهَدْ [گفته شود]، نِپِدْواخْتَن است. بِژْ نِخاموشیم [ساکت نمیشویم]، که نِپِدْواخْتَن، همانند پَدیرُفتن است. ما اندربارَه-یِ آنچه کردَه ایم، رایَنِ اُستْوار داریم اود بَهانَه-یِ ما آشکار است اود پَیْواگ ما چُنین است: دان ای فْرَزَنْدِ ناآگاه، که کشور پادَخْشاهان، پس از خُوَدایْ، پِد هیر اود سْپاهْ اُستْوار باشَدْ، ویژَوار، پادَخْشاهی-یِ ایران، که دشمنان از هر سوی آن را پَرْوَسْتَه اَند [احاطه کرده اند] اود برای اُباشْتَنِ [بلعیدن] دارایی-یِ پادَخْشاه آمادَه اند اود پَرچانیدَن دشمن، جز با سْپاهِ انبوه اود زین [سلاح] اود جنگ افزارِ بَسیار، شایاگ [ممکن] نِباشَد اود سْپاهِ انبوه اود زین اود جنگ افزارِ بَسیار را، جز با هیر فراوان نِتَوان فراهَمانیدَن اود هیر فراوان را، جز با کوشِشْن اود سْتَدَنِ باژ نِتَوان اَلْفَندانیدن [جمع کردن] اود ما اَلْفَندانیدن هیر را نوآوری نِکَرْدَه ایم اود اندر این کار پَیْرَو نیاگان خْویش بودَه ایم که آنان نیز مانند ما، هیر اَلْفَندانیدَند، تا برای تَواناگانیدنِ سْپاهْ از آن بَهرَه بَرَنْدْ اود «بهرامِ» ماخ، با گروه-ای از مَرْدُمْکُشانِ همانند خْوَدْ، که مرگ ارزان بودند، بر آن هیر اود رَدَن [جواهر]، که اندر گَنجینَگان [خزائن] ما بود، تاخْتَنْد اود هر چه بود، پَراکَنانیدَنْدْ اود بُرْدَند اود اندر گَنجینَگان ما، جز آن زینان که برای بُردن اود پَراکَنانیدَنَشان تَوانا نِبودَند، نِپایِسْتْ [باقی نماند]. زمان-ای که پادَخْشاهی-یِ خْویش را بازسْتَدیم اود کارَمان را استْوار کردیم اود دِهْوَندان فْرَمانْبُرداری کردند، رَنج از دوش آنان بَردارْدیم اود سْپاهْپَدان پیرامون کشور فْرِستادیم اود پادوسْبانان [فرماندهان هر کدام از ۴ قسمت، یا هر کدام از ۴ کوسْتِ ایران در زمان ساسانی] بر همَه گاه گُمارانیدیم اود مَرزان را پِد مَرْزْبانان اود سالاران دِلیر اود توانمند اَپَسْپاردیم اود آنان را پَنَه-یِ [توسطِ] سْپاه انبوه، تَواناگانیدیم [قدرتمند کردیم] که فْرَمانگَران اود دشمنان ما را اُشیدَنْدْ [از بین بردند] اود از سال ۱۳-اُم پادَخْشاهی-یِ ما، چندان از دشمنان کُشتند اود اندَرْیَوانیدَنْد [اسیر کردند] که دشمنان ما فَرْزْ [حتّی] اندر بَریفتَه-یِ [حریم] کشور خْویش، جز با ترس اود بیم، یا زِنهار دادنِ [امان دادن] ما، نِتَوانِستند سر برافراشتن، چه رَسَد پِد آنکه پِد کشور ما آفَنْدَنْدْ یا کار-ای که برای ما ناپَدیرِشْناگ [غیر قابل قبول] باشَد، وَرْزانَنْدْ [انجام دهند]. اینپَدیژَگ [بنابر این]، اندر این سالان، از پَرْوَگان [غنائم] کشوران دشمن، از زر اود سیم اود رَدَنْ اود مِس اود پرند [حریر] اود سْتَبْرَگ [استبرق، پارچه ابریشمی طرح برجسته] اود دیبا [پارچه ابریشمی رنگی] اود اسب اود زین اود وَراد [اسیر]، چَندان پِد گَنجینَگان ما رَسید که بَسیار-ای از آن را همگان دانند. سال ۱۳-اُم پادَخْشاهیمان فْرَمادیم تا برای ساختن مورَه [سکه]، مُهرَگان نو کَنَنْدْ [مُهره های جدید حکّاکی کنند] اود با آن سیم مورَه سازَنْدْ اود اندر گنجینَگان ما چُنانکه شُمارْگَران پِد ما گُزارِشْن دادَنْدْ، جز آنچه برای رَسْتادِ [مقرری] سپاه جُداگانیدَه بودیم [مجزا کرده بودیم]، ۲۰۰٫۰۰۰ هَمبان [کیسه] سیم بود که گْرانی-یِ [وزن] آنان ۳٫۴۴۰٫۰۰۰ هَزار دانْگْسَنْگ [هَزار دانْگْسَنْگ = یک کیلوگرم] بود اود زمان-ای که چَفتیم [فهمیدیم] که مَرْزان کشور اَرْمَنْد [امن] اَنْدْ اود دشمن را از کشور اود دِهْوَنْدان دور کردَه ایم اود دَهانان-ای را که برای اُباشْتَنِ هیرانِ آنان ویشْتَه بودند [باز شده بودند]، بَسْتَه ایم اود ۴ کوسْتِ [هر کدام از ۴ بخش ایران در زمان ساسانی] کشور را آرامانیدَه ایم [آرام کرده ایم] اود مردم، از رنج اود تاراج دشمن آساییدَه اَنْدْ [راحت شده اند]، فْرَمادیم تا پَسْمانْدَه [باقیمانده]-یِ باژِ سالانِ پیش را سْتانَنْدْ اود آن زر اود سیم اود رَدَن اود مس که از گنجینَگان ما تاراجیدَه بود [غارت شده بود]، پس آرَنْد اود همه را پِد گاه خْویش نِهَنْدْ [سر جای خود قرار دهند]. اندر فَرجام [آخر] سال ۳۰-ام پادَخْشاهیمان فْرَمادیم تا برای ساختن مورَه، مُهرَگان نو کَنَنْدْ اود با سیم مورَه سازَنْدْ اود اندر گنجینَگان ما، جز آنچه برای رَستاد سْپاه جداگانیدَه بودیم، اود آنچه از پیش پایِستَه بود، ۴۰۰٫۰۰۰ هَمبان سیم بود که گْرانی-یِ آنان ۶٫۸۸۰٫۰۰۰ هَزار دانْگْسَنْگ بود. این همه جز آن بود که پِد رادی-یِ خُوَدایْ [کرامت خدا]، از هیران شاهانشاهی-یِ «رُم» فَراهَمیدَه بود که زمانِ آفَندیدَن پِد «مودْرایْ» [کشور مصر]، باد، آنان را اندرون چند کَشتیگ [کَشتی]، پِد زَمْبْ [ساحل] آوَرْدْ اود آنان را «پَرْوَگانِ بادان» (یا گَنجانِ بادآوَرْدَه) نامیدیم. از سال ۳۰-اُم پادَخْشاهیمان، تا سال ۳۸-اُم که همین سال باشَد، هیران ما اود آبادی-یِ کشور اود اَرمَنْدی-یِ دِهْوَندان اود نارَخْنَگِشْناگی [غیر قابل رسوخ بودن] اود توان پادآفَنْد مَرْزان ما همیشه اَفزودَه است."
"شنودَه اَم که نامَرْدانَه گُزیریدَه ای که پِد اَفژولِشْن [تقاضا] بدکاران نافْرَمانْوَرْزِ مرگ ارزان، این همه هیر را پَراکَنانی اود اَفْسینی. پِد تو گُویم که این گنج اود هیر، با سیزانیدَنِ [به خطر انداختن] گیانان [جان ها] اود کوشِشْن فراوان اَلْفَندیدَه است تا دشمنانِ پیرامون کشور را پِد یاری-یِ آن پَرْچانیم که پَرْچانیدَن دشمنان پِد روزگاران، پس از یاری-یِ خُوَدایْ، با هیر اود سْپاهِ بیشتر، تواند بودن اود سْپاه، جز پِد هیر، نِتَواناگیهَدْ [قدرتمند نمیشود] اود هیر اگر فراوان نِباشَد، نِرَخْمانَدْ [تاثیر نمیگذارد]. پس این هیران را نِپَراکَنان اود دستِ گُستاخی پِد آنان نِبَخْجان [دست جسارت به آنان دراز نکن]، که پَتْشْتایْگاه [تکیه گاه] پادَخْشاهی اود آخانَنْدَه-یِ تَوانمندی اود آخانَنْدَه-یِ پَرْچانیدَن دشمن اَنْدْ."
پس از آن، «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» سوی «شیرویَه» رفت اود سَخْوَنان «خوسرَوْ» را پِد او گُفت اود چیز-ای از آنان نِکاهانید اود مِهسالاران بازآمدند اود پِد «شیرویَه» گفتند: "ما را ۲ پادَخْشاه نِباید. یا فْرَمایْ که «خوسرَوْ» را کُشَنْدْ، تا بَندَگان اود فْرَمانْبُرداران تو باشیم، یا تو را از پادَخْشاهی هَیالانیم [عزل کنیم] اود فْرَمانْبُردار «خوسرَوْ» باشیم."
این سَخْوَن «شیرویَه» را رَخْمانید اود فْرَماد تا «خوسرَوْ» را کُشَنْدْ اود کَسان-ای که «خوسرَوْ»، آنان را آزارانیدَه بود [اذیت کرده بود]، برای کُشتنِ او، داوْخْواسْتَنْدْ [داوطلب شدند] اود هر کَس پیش «خوسرَوْ» هَمیرفت، از او ناسَزا هَمیشْنود اود ھیچکس او را نِتَوانست کُشتن. تا مَرد-ای جوان، پِد نام «مِهر هورْمَزْدْ»، پسر «مَردانْشاه»، برای کشتن «خوسرَوْ» آمَد.
چُنان بود که «مَرْدانْشاه»، پادوسْبانِ «خوسرَوْ» بر کوسْتِ «نیمروز» بود اود فْرَمانْبُردار اود نیکخْواه او بود اود «خوسرَوْ» ۲ سال پیش از هَیالیدَن از پادَخْشاهی، سرانجامِ خْویش را از سْتارَه شْناسان پُرسید اود پِد او گفتند که مرگ او از سوی کوسْتِ «نیمروز» باشَدْ اود پِد «مَردانشاه» بَدْ گُمانیهِسْتْ [ظنین شد] اود از او تَرسید چون مرد-ای ویزُرْدْ [با اعتبار] بود اود اندر آن پَرْگَنْدْ [ناحیه]، کَس-ای مانند او توانمند نِبود. «خوسرَوْ» پِد «مَرْدانْشاه» نامَه نِوِشت که آیَدْ. زمان-ای که «مَرْدانْشاه» آمَدْ، «خوسرَوْ» بَهانه هَمی جُسْتْ تا او را کُشَدْ، بِژْ نِیافْتْ اود شَرْمید [شرمنده شد]، چون از فْرَمانْبُرداری اود نیکخْواهی اود آسْپاخْتاری [خدمتگزاری]-یِ او آگاه بود اود گُزیرید که او را نِکُشَدْ، بِژْ فْرَمایَدْ تا دست راست او را بُرَنْدْ اود پاچْکَرْتْ [در عوض]، هیر فراوان پِد او فَرادَهَنْدْ [اعطاء کنند] اود بَهانه جُسْتْ اود دست راست او را بُرید.
چُنان بود که دست اود پا اود سر، اندر مَیْدان شاهیگان [ملوکانه] هَمیبُریهِسْت [بُریده میشد] اود «خوسرَوْ»، روزِ بُریدن دست «مَردانْشاه»، کَس-ای را فْرِستاد تا او را آگاهانَدْ که «مَردانْشاه» چه گُوَدْ اود غوشِشْنْگَران [تماشاچی ها] چگونه سَخْوَنْ گُوَنْدْ. زمان-ای که دست راست «مَردانْشاه» را بُریدند، «مَردانْشاه» دست راستَش را پِد دست چپ گْرِفت اود بوسید اود آغوشید اود اشک ریزان اود نالان گُفت: "دْریغْ از دَست گْرامیگَم که هَمیبَخْشایید، اود تیر هَمی-اَفگَنْدْ، اود اِرَنْگْمَنْدانَه [با خطاکاری] هَمینِوشت، اود هَمیکوبانید، اود هَمیبازیگانید [بازی میکرد]."
فْرِسْتادَگ بازگَشْتْ اود آنچه را دیدَه بود اود شْنوده بود، پِد «خوسرَوْ» گُفت. «خوسرَوْ» برای «مَردانْشاه» هَمْدَرْدی کرد اود پَشیمانیهِسْتْ [پشیمان شد] اود یَک-ای از مِهسالاران را نزد او فْرِستاد اود «مَردانْشاه» را از پشیمانی-اَشْ آگاهانید اود پَیْغام داد که هر چه خْواهَدْ اود شایاگ [ممکن] باشَد، پَدیرَدْ اود پِد او دَهَد.
«مَردانْشاه» اندر پَیْواگ، برای «خوسرَوْ» نیایید [دعا کرد] اود گُفت: "ای پادَخْشاه، از رادی-یِ تو، نیکانَه آگاه اَمْ اود سْپاسْمَنْد ام اود بیگُمانانَه دانَمْ که این کار که ناوَنْداگانَه [به صورتی که دلخواه نباشد، نا دل بخواه] با من کردی، فْرَمان بْریهِنِشْن بود. اکنون از تو چیز-ای خْواهَمْ. ویسْتاوْ که نِپَرْژاری [قسم بخور که مضایقه نکنی ] اود سوگندِ تو را، یَک-ای از پارسایان با من گُوَدْ تا آنچه خْواهَمْ، گُوَمْ."
فْرِسْتادَگ «خوسرَوْ» رفت اود این پیام با او گُفت اود «خوسرَوْ»، هْرِفتانَه ویسْتاویدْ [به شدت قسم خورد، سخت قسم خورد] که هر چه «مَردانْشاه» خْواهَدْ اود آخانَنْدَه-یِ زَبونی-یِ [باعث تحقیر] پادَخْشاهی نِباشَدْ، پَدیرَدْ اود این پیام را سالارِ مُغْپَدان [رئیس موبدان] برای «مَردانْشاه» بُرد.
اود «مَردانْشاه» خْواست که «خوسرَوْ» فْرَمایَدْ تا گَرْدَنَش را بُرَنْدْ، تا ننگ بُریدَنِ دست، بر او نِمانَدْ. اود «خوسرَوْ» ناوَنْداگانَه فْرَمادْ تا گَرْدَنَش را بُریدَنْدْ، چون نِخْواسْتْ که سوگندشکنی کُنَدْ.
زمان-ای که «مِهْر هورْمَزْدْ»، پسر «مَردانْشاه»، نزد «خوسرَوْ» رفت، «خوسرَوْ» از نامش اود نام پدرش اود جاهَشْ [مقامش] پُرسید اود «مِهْر هورْمَزْدْ» اندر پَیْواگ گُفت که پسر «مَردانْشاه»، پادوسْبانِ «نیمروز» است.
«خوسرَوْ» گُفت: "تو پسر مرد-ای آسْنودَگْ [شریف] اود کارگُشا یی اود ما فْرَمانْبُرداری اود نیکْخْواهی اود کارگُشایی-یِ پدرت را پاداش-ای نیابَگْ نِدادیم. آیْ، اود آنچه را که گُفْتَه اَنْدْ، وَرْزانْ."
«مِهْر هورْمَزْدْ» با نَجَگْ [تَبَر]، چند کووِشْنْ [ضربه] پِد گردنِ «خوسرَوْ» زد که رَخْمَنْدَه نِبود.
«خوسرَوْ» جُسْتْ اود اَفسون [حرز، طلسم]-ای بر بازو-یِ خْویش یافْت که هر کَس هَمی آویزانیدْ، شمشیر بر او رَخْمَنْدَه نِبود. بَندِ اَفسون را از بازو گُشادْ اود «مِهْر هورْمَزْدْ» کووِشْنْ-ای دیگر پِد او زد اود کُشیهِسْتْ [کُشتَه شد].
زمان-ای که «شیرویَه» نیویسْتْ [با خبر شد]، گْریوانْ کَژارانید [یقه لباسش را پاره کرد] اود گْریسْتْ اود گُفت که نَسا-یِ [جسد] «خوسرَوْ» را برای نِگَنْدَن [دفن کردن] بَرَنْدْ اود مِهْسالاران اود تودَه-یِ مردم، نَسا-یِ «خوسرَوْ» را پادْراهَگانیدَنْدْ [بدرقه کردند] اود «شیرویَه» فْرَماد تا «مِهْر هورْمَزْدْ»، کُشتار [قاتل] «خوسرَوْ» را کُشَنْدْ.
آوانِ پادَخْشاهی-یِ «خوسرَوْ»، ۳۸ سال بود اود پِد ماهِ آدَرْ، روزِ ماهْ [روز ۱۲ اُم هر ماه در تقویم زرتشتی]، کُشیهِسْتْ.
«شیرویَه»، ۱۷ برادر خْویش را که پَرْوَریهِسْتَه بودَنْد [تربیت شده بودند] اود دِلیر اود جَوانْمَرْد بودند، کُشت اود این کار را با هَموسْکارِشْنِ [مشورت] «پیروز»، وزير خْویش، اود گْرایانِشْنِ [ترغیب] «شَمْتا» پسرِ «یَزدین»، واسْتْرْیوشْپَدِ [رئیس مالیات ارضی در زمان ساسانیان، رئیس فلّاحان] «خوسرَوْ» کرد اود پِد بیماری-یِ کَپَسْتیش [طاعون]، دُچار بِبود اود از زیوَنْدَگی، خْوَشی نِدید اود مَرْگَش اندر کاخ شاهیگان [قصر ملوکانه] بود.
«شیرویَه» برای خاندان «ساسان»، نافْرَخُنْدَه بود اود زمان-ای که برادران را کُشت، خْواهَرانَش، «پوران دُخت» اود «آزَرْمیگ دُخت»، نزد او رفتند اود پَرْخاشیدَنْدْ [دعوا کردند] اود پِد او گُفتند: "آزِ پادَخْشاهی، بی سرانجام، تو را پِد کُشتن پدر اود همَه-یِ برادَرانَت گْرایانید اود گناه-ای بزرگ کردی."
اود زَمان-ای که «شیرویَه» این سَخْوَنان شْنودْ، هْرِفْتانَه گْریسْتْ اود تاگْ از سر پِد زمین اَفگَنْدْ اود پَسمانْدَه-یِ زیوِشْن را با اندوه اود رنج سپری کرد.
هَنگام روزگار «شیرویَه»، بیماری-یِ کَپَسْتیش فرازگُسْتَرْدْ [مریضی طاعون شیوع پیدا کرد] اود مَرْدُمِ ایرانیگ، جُز شُمار-ای کَمْ، همه مُردَنْدْ.
اندربارَه-یِ چند نَغْزَگ [نکته] اود پُرْسِشْن [سوال] اود اَنگار [فرض] زیر، تَوانیم اندر نِوِشْتَگانِ آیندَه، بیشتر سْرَنْگیدَن [مباحثه کنیم]:
پُرسِشْنِ ۱: نِوِشتار [نویسنده] نِپیگ «میژوی تَپوریگ» [تاریخ طبری]، «ابوجعفر محمد»، پسر «جریر علی»، اندر اُستان «تَپوران» [طبرستان]، شهر «آمل»، زاییهِسْت [متولد شد] اود نیز اندر شَهران دیگرِ «ایران»، مانند «ری» زیست. زُوان [زبان] مردم شهر «آمل» اود «ری»، هَنگام زیوِشْنِ [زندگی] «ابوجعفر محمد»، بیگُمانانَه [قطعا] اَرَبیگ نِبود. چرا کَسان-ای مانند او، که اندر گاهانِ [مکان های] ایرانیگ زُوان زاییهِسْتَه بودَنْدْ، اندر نوشتگان خْویش، نام کَسانِ ایرانیگ اود نام گاهانِ ایرانیگ را اَرَبیگانیدَه اَنْدْ [عربی کرده اند]؟ نِمونَوار، «خوسْرَوْ»: کسری!، «دارابگِرد یا دارابْکِرْتَه»: دارابجرد! «سَگَسْتان»: سجستان! ، «سْتَخْرَه»: اصطخر!، «یَزَدْکِرْتَه»: یزدجرد!، «تَپوران»: طبرستان!، «گُرگان»: جرجان!، «آتورپاتَگان»: اذربیجان!، «کومیش»: قومس!، «هَگْمَتانَه»: همذان!، «سْپاهان»: اصبهان!، «گُندی شاه پور»: جندی سابور!، «پارس»: فارس!، «گولالَه»: جلولاء!، «کادوسان»: قادسیه!
آیا این کُنِشْنِ [عمل] «ابوجعفر محمد»، برای زَبونْ شْمُرْدَن [تحقیر] یا پوشانیدَن بزرگی-یِ شهرآیینی-یِ [تمدن] «ایران» بودَه است؟ این کار مانند این است که چون پادْواکَه [حرف صامت]-ای مانند «ع» اندر زُوانان ایرانیگ نِسْتْ، یَک نِوِشتار اَرَب زُوان، که امروزه اندر کشور «ایران» زیوَد، نامان اَرَبیگ را ایرانیگانَدْ [ایرانی کند]. نمونَوار، «علی»: اَلی! «عُمَر»: اُمَر!، «عثمان»: اُسْمان!
نَغْزَگ ۱.۱: دْریغْمَندانَه [متاسفانه]، هَنوز بَسیار-ای از این نامان نادْرُست، اندر زُوانان «ایرانیگ» پایِسْتَه اَنْدْ [باقی مانده اند]، چُنان که امروزه، بَسیار-ای از مردم «ایران» نِدانَنْد که نِمونَوار، نام «اصفهان»، پِد واژَه-یِ «سْپاه» آدوبَدْ [ارتباط دارد] اود زمان-ای، سربازان اود سْپاهْپَدان «ایران» اندر آن گاه گرد یَکدیگر هَمی-آمدند. یا این که نام «یزدگرد»، پَیوند-ای با واژَگان «گِرْدی» او «فْرَبِهی» [چاقی] نِدارد اود «یزدگرد»، اندر شهر «یَزَدْ» نِزاییهِسْتَه بود، ایوَرْتْ [بلکه]، واژَه-یِ «یزدگرد»، پِد واژَگان «یَزَتَه»، «ایزَد» اود «کردن» آدوبَدْ، اود پِد چِمِ «خْوَدایْ آفوریدَه» است.
پُرْسِشْنِ ۲: چرا «ابوجعفر محمد»، ۸ چَفْتَه [اتهام] برای «خوسْرَوْ» نوشته است، بِژْ پَیْواگِ «خوسرَوْ» پِد چَفْتَگان ۴، ۶، ۷، اود ۸ را نِنِوِشتَه است؟ آیا آماج «ابوجعفر محمد»، نِمایانیدَن ناتوانی-یِ «خوسرَوْ»، برای پِدْواخْتَن [جواب دادن] پِد چَفْتَگان ۴، ۶، ۷، اود ۸ بودَه است؟
پُرْسِشْنِ ۳: آیا آماج «ابوجعفر محمد» از نوشتن داستان کَفشگَر، نِمایانیدَن نارَجیستَگی [بی عدالتی]-یِ پادَخْشاهی-یِ «خوسرَوْ» بودَه است؟ چرا «ابوجعفر محمد»، اندربارَه-یِ این که چرا کفشگر، کالْپَدْ را سویِ «خوسْرَوْ» اَفْگَنْدْ، اود چِگونَه پِد «خوسرَو» آفَنْدید [حمله کرد]، چیز-ای نِنِوِشتَه است؟
نَغْزَگ ۳.۱: این که نگاهبانِ «خوسرَوْ»، اندر برابر کفشگر پادکُنِشْن کرد [عکس العمل نشان داد]، ناخوگان [غیرعادی] نِست. امروزه نیز، اندر همَه-یِ کشوران پیشرَوَنْدَه [پیشرفته]، (با هر گونَه هَمْویدَه-یِ وینارتاریهیگ [با هر نوع سیستم سیاسی])، اگر کَس-ای پِد شاه، یا وزیر، یا مَرْدُمْپَد [رئیس جمهور] آفَنْدَدْ، با پادکُنِشْن نِگاهبانان رویاروییهَدْ [مواجه میشود]. اندربارَه-یِ این که چرا نگاهبان کفشگر را کُشت، بِژْ او را اندر زندان نِکَرْد، باییم بیشتر سْرَنگیدَن.
نَغْزَگ ۲: دْرُسْتِسْتْ پَیْواگ [درستترین جواب]، برای نِگِخْتَن این که چه یَتاگان-ای پِد این اَنْجافْتَنْدْ [برای توضیح دادن اینکه چه اتفاقاتی به این منجر شدند] که «خوسْرَوْ»، «مَرْدانشاه» را کُشَدْ، این است که سرنگونی-یِ شاهانشاهی-یِ «ساسانیگ»، جَنگ-ای اندرونیگ، میان شاهان اود شاهزادَگان «ساسانیگ» از یَک سوی، اود سْپاهْپَدان، اود مِهسالارانِ «پارتیگ» از سویِ دیگر بوده است. «مَردانشاه» اود پسرش «مهر هورمَزْدْ»، از خاندانِ «پارتیگِ» «سورِن» بودند، اود «ابوجعفر محمد»، اندربارَه-یِ این نَغْزَگ اَرْجْمَنْدْ [نکته مهم]، چیز-ای نِنِوِشتَه است.
پُرْسِشْنِ ۴: این که «ابوجعفر محمد» نوشته است که هر کَس، اَفسون [طلسم] بر بازو-یِ خْویشْ هَمی-آویزانیدْ، شمشیر بر او رَخْمَنْدَه نِبود، بیگُمانانَه نِمایانَدْ که «ابوجعفر محمد»، یاوَه باوَرْ [خرافاتی] بودَه است. بر شالُدَه-یِ [بر اساس] این یاوَه باوَری، نِتَوانیم پَهیکارِشْنِ [ادعای] «ابوجعفر محمد» را، اندربارَه-یِ این که «خوسْرَوْ» برای کُشتن «مَردانْشاه»، از رایِ سْتارَه شْناسان پَیْرَوی کرد، سادَگانَه پَدیرُفْتَن اود پِد بُنخانان [منابع]-ای بیشتر اندربارَه-یِ این پَهیکارِشْنْ نیازمَنْدْ ایم. چگونَه تَوانیم پَدیرُفتَن که «خوسْرَوْ»، پادَخْشاه بزرگ «ساسانیگ»، که شاهانشاهی «رُم» را کَرَتان [دفعات]-ای بَسیار وانیدَه بود [شکست داده بود]، اود مَرزان «ایران» را مانند مَرزان پادَخْشاهی-یِ «هَخامَنِشنیگ» گُسْتَرانیدَه بود، چُنان نافرجام اندیش [کسی که به عاقبت کار فکر نکند] بودَه باشَدْ، که برای کُشتَن «مَردانْشاه»، از رایِ سْتارَه شْناسان پَیْرَوی کردَه باشَدْ؟ آیا این چَفْتَه را نِباییم دروغ «ابوجعفر محمد» برای بَدنامیگانیدَن [بد نام کردن، نامحبوب کردن] پادَخْشاهی-یِ «ایران» دانستن؟
نَغْزَگ ۳: اگر کَس-ای با خْوانْدَن این نِوِشتَگ، پِنْدارَدْ که چون «شیرویَه» فْرَمادْ [دستور داد] تا پِدَر اود بَرادَرانَش را کُشَنْدْ، پَلید بودَه است، نادْرُست نِسْت. بِژْ باییم پِد چند نَغْزَگ اود اَنگار پَروا کردن [توجه کنیم].
۳.۱: «شیرویَه» برای کُشتن پدرش اِنْدیدْمَنْدْ [مُرَدّد] بود، بِژْ مِهسالارانِ پارتیگ پِد او چَفانیدَنْد [فهماندند] که اگر او «خوسْرَوْ» را نِکُشَدْ، اود او را از زندان آزاد کُنَدْ، «خوسْرَوْ» او را کُشَدْ. پس «شیرویَه» با کُشتن «خوسْرَوْ» خْواستَه است که مرگ خْویش را پادیرانَدْ [جلوگیری کند] (نَغْزَگ ۲)
۳.۲: شایَدْ اَنگارِ [فرض] مِهسالارانِ پارتیگ، اندرباره-یِ این که اگر «شیرویَه»، «خوسْرَوْ» را از زندان آزاد کُنَدْ، «خوسْرَوْ» «شیرویَه» را کُشَدْ، اَنگار-ای دْروغْناگ برای تَرسانیدَن اود گِرایانیدَن [ترغیب کردن] «شیرویَه»، برای کُشتن «خوسرَوْ» بودَه است، اود «شیرویَه»، بازیچَه [ملعبه]-یِ مِهسالارانِ پارتیگ بودَه است (نَغْزَگ ۲)
۳.۳: «شیرویَه»، بَوَندَگانَه [کاملا] ایرانیگ نِبود که با گیان [جان] اود دِل برای «ایران» دِلسوزی کُنَدْ. این که اندر چَفْتَگانِ ۷ اود ۸، پاچْکَرْتِ [در عوض] پادَخْشاهی-یِ «ایران»، برای شاهانشاهی-یِ «رُم» بیمناگ [نگران] بودَه است، نِمایانَدْ که شایَد، پَیوگانی کردن [ازدواج] «خوسرَوْ» با «ماریا»، دختر «موریکیوس»، از آغاز نادْرُست بودَه است.
پُرْسِشْنِ ۵: پادَخْشاهی-یِ بزرگ «ساسانیگ»، ۴۲۷ سال اندر برابر شاهانشاهی-یِ «رُم» پایِسْتَه بود اود کَرَتان-ای بَسیار، آنان را وانیدَه بود. بر شالُدَه-یِ چَفْتَه-یِ ۱، چگونَه تَوانیم پَدیرُفتَن که «شیرویَه»، که از نامْگُزیدَگان [کاندیداهای] پادَخْشاهی-یِ بزرگ «ساسانیگ» بودَه است، اندربارَه-یِ این که «خوسرَوْ»، «هورمَزْدْ» را نِکُشْتَه بود، این اندازه ناآگاه بودَه است؟ اگر وِژاریگانَه [حقیقتا] اینگونَه بودَه است، چَفیم [میفهمیم] که یا «خوسْرَوْ» برای آموزِشْنِ «شیرویَه» کوتاهی کرده بود، یا «ماریا»، یا آموزگاران «شیرویَه». این اَنگار نیز با دوراندیشی-یِ شاه-ای توانمند مانند «خوسرَوْ»، هَمیستار [متناقض] است که چرا با همَه-ی دوراندیشی، برای آموزشن «شیرویه» نِکوشیدَه بود.
۵.۱ شاید رایَنِ این ناآگاهی-یِ «شیرویَه» را باییم اندر نَغْزَگ ۳.۳ جُستَن.
۵.۲ شایَدْ تَوانیم چَفْتَه-ی (۱) را دروغ-ای از سوی مِهسالارانِ پارتیگ، برای بَهانه آوَرْدَن اود کُشتن «خوسرَوْ» دانستن، نِه از سویِ «شیرویَه» (نَغْزَگ ۲)
۵.۳ شایَد «ابوجعفر محمد»، چَفْتَه-ی (۱) را نزومانْوار [با دقت] بازنِویسی نِکَردَه است