نشان پایگاه خِرَدگان
تاریخ و فرهنگ ایران زمین

چَفْتَگان خسرو پرویز به ایرانیگ سَرَه

این نوشتار، از نوشتارهای ارسالی کاربران است

نوشتارهای ارسالی کاربران بر اساس پیمان‌نامه کاربری منتشر می‌شوند. نگاه کنید به:

پیمان‌نامه کاربری


نگاهی کوتاه:

مهربان محمد احسانی چند سالی است که یک کار پژوهشی را آغاز کرده است که با همیاری واژه‌های پهلوی و پارتی، بلخی، سُغدی و هتا سنسکریت و... نوشته‌ها را به زبانی سره دگرگون می‌کند که نام آن را «ایرانیگ سَرَه» گذاشته است. این کار راه را برای یافتن و ساختن واژه‌های پارسی با نگرشی به زبان‌های باستانی ایرانی و هندواروپایی باز می‌کند و می‌تواند راهکار خوبی برای بهبود گنجینه واژه‌های زبان پارسی باشد. در ادامه بخشی از «میژوی تَپوریگ» [تاریخ طبری] را که درباره چَفْتَگان [اتهامات] خسرو پرویز است و با این سامانه دگرگون شده را می‌آوریم و سپس همین نوشته را با دبیره اوستایی پخش می‌کنیم.

خسروپرویز

پس از «خوسرَوْ اَپَرْویز»، پسرش «شیرویَه» پِد پادَخْشاهی رَسید 

نام او «کَوات» بود، پسر «خوسرَوْ اَپَرْویز»، (پسر «هورْمَزْدِ ۴-اُم»)، پسر «خوسرَوْ اَنوشَگ رُوان». 

زمان-ای که «شیرویَه» پِد پادَخْشاهی رَسید اود پدر را اندر زندان کرد، مِهسالاران [اشراف] پیش او رفتند اود گفتند: "ما را ۲ پادَخْشاه نِباید. یا «خوسرَوْ» را کُش، اود ما بَندَگان فرمانبَر تو باشیم، یا تو را هَیالانیم [عزل کنیم] اود مانند پیش، از او فرمان بَریم." 

این سَخْوَن، «شیرویَه» را رَخمانید [تاثیر گذاشت] اود گفت تا «خوسرَوْ» را از پایتخت بیرون بَرَنْد اود اندر خانَه-یِ مرد-ای پِد نام «مارسْپَنْتْ» اِسکْوانَنْدْ [اسکان دهند]. «خوسرَوْ» را بر گاهوگ [تابوت]-ای نِشینانیدَنْدْ اود سر اود چهرَه اَشْ را پوشانیدَنْد اود سوی آن خانَه بُردند. گروه-ای از سْپاه با او بود اود اندر راه، بر کفشگر-ای گُدَرْدَنْدْ که بر کُرْپَه [دکان]، کنار راه نشستَه بود اود زمان-ای که سواران را دید که مَرد-ای روی پوشانیدَه همراه دارَنْدْ، دانِست که او «خوسرَوْ» است اود کالْپَد [قالب]-ای سوی «خوسرَوْ» اَفْگَنْدْ. یَک-ای از کَسان که همراه «خوسرَوْ» بود، شمشیر کشید اود گردن کفشگر را بُرید اود پِد یاران خْویش پَیْوَسْت. 

زمان-ای که «خوسرَوْ» اندر خانه-یِ «مارسْپَنْتْ» اِسْکْویدْ، «شیرویَه»، همَه-یِ مِهسالاران اود سَران ۷ خاندان پارتیگ را که اندر دربار بودند، گرد هم آوَرْدْ اود گفت: "گُزیریدَه ایم [تصمیم گرفته ایم] که کَس-ای را پیش پادَخْشاه، پدر خْویش فْرِستیم اود دُشْچارَه اَندیشی [سوء تدبیر]-یِ او را یادآوَری کُنیم."

سپس مرد-ای را اَزْبایْدْ [احضار کرد] که نامَش «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» بود اود از مردم «اَرْدَخْشِر خْوَررَه» بود اود فْرَماندَه-یِ گْروه-ای از سْپاه بود اود ایرانِ [امور] کشور را چارَه اندیشی [تدبیر] هَمیکرد اود گفت: "پیش پادَخْشاه، پدر ما رَوْ، اود پِد او گُوْ که نِه ما این رنج-ای را که پِد آن دچار بِبودَه ای آخانیدَه ایم [باعث شده ایم]، نِه هیچکَس از دِهْوَندان [رعایا] ما. این بْریهِنِشْن [تقدیر] خْوَدایْ [خدا] بود که کَردَگان بد تو را کَیْفَر کَرْدْ که ۱) پدر خْویش، «هورمَزْدْ» را کُشْتی اود پادَخْشاهی را از او سْتَدی اود چَشمانَش را کور کردی اود اندربارَه-یِ او اِرَنگان [خطاها]-ای بزرگ کردی. ۲) با ما فْرَزَندان بد کردی که نِه-اُپایْدی [اجازه ندادی] که با کَسان نیک نِشینیم اود هر آن چه را که آخانَنْدَه-یِ خْوَشْدلی-یِ ما توانست بودَن، پَنامیدی [منع کردی]. ۳) بَسیار-ای کَسان را دْراز آوانْوار [به مدت طولانی]، اندر زندان کردی که از تُهیدَستی اود دوری از خانَه اود پَیوگ [زن] اود فْرَزند بیچارَگیهِسْتَنْدْ [عاجز شدند]. ۴) پَیوگان-ای بَسیار، ویژَه-یِ خْوَدْ کردی اود با آنان دوستی اود مِهرْبانی نِکَردی اود آنان را از زیستن با کَسان-ای دیگر که فْرَزند اود آوادَگ [نسل] از آنان توانستند زاییدَن، پادیرانیدی [جلوگیری کردی] اود پِد ناخُشنودی [نارضایتی] اود ناخْوَشی، مانند زِندانْوَنْدان [زندانی ها] کَنارَگانیدی [محدود کردی]. ۵) برای سْتَدَن باژ [گرفتن مالیات] با همه دِهْوَندان بد کردی اود با پَرغونَگی [خشونت] اود سنگدلی آبروی کَسان را ریختی. ۶) هیر [مال]-ای را که با سْتَم از مردم سْتَدی، برای خْوَدْ فراهَمانیدی [تامین کردی] اود زیوَنْدَگی-یِ مردم را تَباهانیدی اود آنان را پِد رنج اود زیان افکندی. ۷) اندر مرز «رُم» اود دیگر مرزان، سربازان-ای فراوان گُمارانیدی [منصوب کردی] اود آنان را از خانه اود خانواده دور کردی. ۸) پِد «موریکیوس»، شاهانشاه «رُم»، پَرداوی کردی [خیانت کردی] اود سْپاسْمَند شیدان [نعمت] او نِبودی که تو را پناه داد اود بَرایَتْ کوشید اود بدی-یِ دشمن را از تو پَرْچانید [دفع کرد] اود دختر خْویش، «ماریا» را، که از همه دخترانش گْرامیگتَر بود، پَیوگ تو کرد. بِژْ هُدَه [حق]-یِ او را نِدانستی اود زمان-ای که خاجِ «یِشو» [صلیب عیسی] را که تو اود مردم کشورت پِد آن نیازمَند نِبودید، از تو خْواست، پَس نِدادی." 

"اگر تَوانی برای ما، اود دِهْوَندان [رعایا] رایَن آوَرْدَن [دلیل آوری]، رایَن آوَرْ. اگر نِتَوانی رایَن آوَرْدَن، پَتِتْ کُن [توبه کن] اود از خْوَدایْ، بَخْشایِشْنْ خْواه تا فْرَمان خْویش را اندرباره-یِ تو نیوِیانیم."

«گُشْنَسْپْ اَسْپادْ»، پَیْغام «شیرویَه» را از وَرْمْ کَرْدْ [به خاطر سپرد] اود سوی «خوسرَوْ» رفت تا پَیْغام رَسانَدْ اود زمان-ای پِد آن گاه [مکان] رَسید که «خوسرَوْ» را اندر زندان کردَه بودند. «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ»، «گَلِنوش»، سْپاهْسالار «خوسرَوْ» را دید که نشسته بود اود آوان-ای با هم واخْتَنْدْ [صحبت کردند]. 

سپس «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» از «گَلِنوش» اُپایْ خْواست که پیش «خوسرَوْ» رَوَدْ اود پَیْغام «شیرویَه» را رَسانَدْ. 

«گَلِنوش» آمد اود پرده از پیش «خوسرَوْ» کنار بُرْدْ اود پِد نزد او رفت اود گفت: "خْوَدایَت زیوِشْنِ دْراز [عمر طولانی] دَهاد. «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» بر در است اود گُوَدْ که «شیرویَه» پادَخْشاه، او را با پیام-ای پیش تو فْرِستاده است اود اُپایْ خْواهَد. رای [نظر] تو چه است؟" 

«خوسرَوْ» خَندید اود لاغْگَرانَه [با حالت مزاح] گُفت: "«گَلِنوش»، گُفْتَگ تو مانند گُفْتَگ کَسان خْرَدْمند نِسْت. اگر «شیرویَه»، پادَخْشاه است، اندر برابر پادَخْشاهی-یِ او، ما نِتَوانیم اُپایْدَنْ. اگر ما تَوانیم اُپایْدَنْ، پس «شیرویَه»، پادَخْشاه نِسْت. این، پِد نمونه آوَری [ضرب المثل] چُنان است که گُفتَه‌ اند: خْوَدایْ خْواهَد اود پَتْیَتَدْ [اتفاق می افتد]، اود پادَخْشاه فْرَمایَدْ اود پَسازَدْ [اجرا میشود]. «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» را اُپایْ که پیام خْویش رَسانَدْ." 

زمان-ای که «گَلِنوش» این گُفْتَگ شْنود، از پیش «خوسرَوْ» بیرون رفت اود دست «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» را گْرِفت اود گفت: "برخیز اود نزد «خوسرَوْ» اندر آی."

«گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» بَرخاست اود یَک-ای از پیشیاران-ای را که همراه دارْدْ اَزْبایْدْ اود روپوش خْویش را پِد او اَپَسْپارْدْ [به امانت سپرد] اود دستمال-ای سْپید اود پاکیزَه ‌از آستین بیرون آوَرْد اود پِد چهرَه-یِ خْویش مالید اود نزد «خوسرَوْ» آمد اود زمان-ای که او را دید، پِد خاک اُفتاد اود نَماز بُرْدْ اود «خوسرَوْ» پِد او گفت: "برخیز." 

«گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» برخاست اود دست بر سینه نِهاد اود ایستاد. 

«خوسرَوْ» بر ۳ روکش دیبای شاهیگان زَربافتَه نشستَه بود که بر بَرْویسْتَرَگ [فرش]-ای ابریشمین پهن کرده بودند اود بر ۳ بالش زَربافتَه پَتْشْتایْدَه بود [تکیه داده بود] اود یَک گلابی-یِ زرد اود بَسیار گِرد پِد دست دارْدْ اود زمان-ای که «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» را دید، چَهارزانوگْوار [به صورت چهار زانو] نشست اود گلابی را بر بالش نِهاد که روی آن غَلتید که بَسیار گِرد بود اود بالش بَسیار نرم بود اود از روکش روی بَرْویسْتَرَگ افتاد اود روی بَرْویسْتَرَگ غَلتید اود بر زمین افتاد اود پِد خاک آلود. «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» آن را برگْرِفت اود با آستین خْویش پاکانید [تمیز کرد] که پیش «خوسرَوْ» نِهَد اود «خوسرَوْ» گوسید [اشاره کرد] که گلابی را دور کُنَدْ اود گفت: "پِد سو-یی دیگر نِهْ." 

«گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» آن را کنار بَرْویسْتَرَگ بر زمین نِهاد اود پِد گاه خْویش رفت اود دست بر سینه نِهاد اود ایستاد.

«خوسرَوْ» لَخْت [لحظه]-ای اَندیشید اود سپس نمونَه آوَرْد که: "زمان نگونبَختی، چارَه اندیشی، یَتاگان [اتفاقات] را نِوارونَگانَدْ [بر عکس نمی کند]، اود زمان بَخْتْوَری [خوش شانسی] نیز، چارَه اندیشی، یَتاگان را نِوارونَگانَدْ" اود چُنین گفت: "غَلتیدَن اود افتادن اود خاک آلودن این گلابی که نزد ما بود، هم پیام تو را نیوِیانَدْ [خبر میدهد]، هم آنچه هَمیکُنید را، هم سرانجام کار را. گلابی که نشان نیکی است، از بالا پِد زیر افتاد اود بر بَرْویسْتَرَگ ما نِمانْد اود پِد زمین افتاد اود دور شُد اود پِد خاک آلودْ. این هَمه، نشان از نافْرَخُنْدَگی است که شْکوه پادَخْشاهان پِد دست هَمَگان افتاد اود ما پادَخْشاهی را پَرغاویدیم [از دست دادیم] اود پِد دست آوادَگان ما نیز نِمانْد اود پِد کَس-ای رَسَد که از مردم این کشور نِباشَد. اینَک از پیام-ای که داری سَخْوَن گُوْ." 

«گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» پیام «شیرویَه» را رَسانید اود از گفتن هیچ واژَه-یی نِپَرْژاریدْ [مضایقه نکرد] اود بَسارایَه پَردازی [عبارت پردازی]-یِ پیام را نِویهیرانید [تغییر نداد].  

«خوسرَوْ» گفت: "پِد پَیْواگِ [جواب] این پیام، پِد «شیرویَه»-یِ کوتاه زیوْ [کَسی که عمرش کوتاه است] گُوْ: که کَسِ خْرَدْمند، نِبایَد گناه کوچکِ کَس دیگر را، پیش از پِژوهِشْن اود بیگُمانی، آشکاراگانیدن [ابراز کند] اود پَراکَنانیدن [پخش کند]، چه رَسَد پِد این گناهان بزرگ که گفتَه‌ ای اود پراکَنانیدَه‌ ای اود پِد ما آوَسْتَه ‌ای [ربط داده ای]. آن که گناهکار-ای را پَیْغارَدْ [توبیخ میکُنَد] اود نِکوهَدْ، باید خْویشتن را از گناه اود بدی پَرهیزانیدَن. ای فْرَزَنْدِ کوتاه زیوْ اود کم بهرَه از دانِشْنْ! اگر ما چُنان بودیم که گفتَه‌ ای، نِسَزیدْ [مستحق نبود] که تو گُوی اود نِکوهی. اگر آهُکان [معایب] خْویش را نِدانی اود از گناهان ما سَخْوَن گُوی، آهُکان خْویش را اَرشایْ [تصحیح کن] اود از بَدیجویی-یِ ما کاهانْ، که گُفْتَگ ناسَزا، تو را پِد نادانی اود سُستی-یِ رای [ضعف در نظر دادن]، نامیگانَدْ [معروف میکند]. اگر هُدَمَنْدانَه کوشی که گناهان-ای را پِد ما آوَنْدی، که آخانَنْدَه-یِ کشتن ما باشَد، اود تَوانی آنان را راَیَنْمَنْد کردن [اثبات کنی]، بایی دانستن که همَه-یِ داتاوَران [قُضات] هَمْکیش تو، پسر مَرد-ای را که مرگ ارزان [مستحق کشته شدن] بودَه است، از رَسیدَن پِد جاهِ [مقام] پدرش پادیرانَنْدْ اود پَیْوَستَن اود نِشین اود بَرخیز او را، با کَسانِ نیک، پَنامَنْدْ، جُز اندر شُماری کم از گاهان، چه رَسَد پِد اینکه او را پِد پادَخْشاهی رَسانَنْدْ." 

"بِژْ خُوَدایْ را سْپاسْمَنْد ایمْ که خْویشتن را بِهاراسْتَه ایمْ [اصلاح کرده ایم] اود کارِ ما، با خُوَدایْ اود هَمْکیشان اود همه-یِ پسرانمان چُنان بودَه است که کوتاهی نِکَردَه‌ ایم اود کَس-ای را بر ما گُواه آوَری [حجت آوری] اود نِکوهِشْن نِباشَد." 

"اگر چه این رایَن [دلیل] که آوَرْدَم، ناوَیْدِشْناگ [بی نقص] است، باز هم از گناهان-ای که بر من یاد کردَه‌ ای، گوگانْوار [با جزئیات] سَخْوَن آوَرَمْ تا نادانی اود بیخْرَدی اود کارِ بدِ خْویش را دانی." 

"۱) پَیْواگ ما برای آنچه اندرباره-یِ پدر ما «هورْمَزْدْ» گفتَه‌ ای، چُنین است که کَسان بَدْکار اود آشوبْگَر، «هورْمَزْدْ» را پادْوَرْز [بر علیه] ما آغالانیدَنْدْ [تحریک کردند] تا «هورْمَزْدْ» ما را هَمْبَسانید [متهم کرد] اود پِد ما کینَه وَرْزید اود زمان-ای که بَدْدِلی-یِ او را با خْوَد دانستیم، از او تَرسیدیم اود از دربار او دوری کردیم اود پِد سوی «آتورْپاتَکان» [آذربایجان] رَفتیم اود سْتَم او اَفزود اود کار کشور آشُفْتْ. زمان-ای که از کار او آگاهیدیم [مطلع شدیم]، از «آتورْپاتَکان» پِد دربار او رفتیم اود «بهرام چوبینِ» ماخْ [منافق]، که نافْرَمانْوَرْزی [عدم اطاعت] کردَه بود، با سْپاه-ای فراوان از کَسان فْرَمانْسْپوزْ [عصیان کننده]، که مرگ ارزان بودَنْدْ، پِد ما تاخْتْ اود ما را پِد هِلانیدَن [ترک کردن] کشور ناچارَگانید [مجبور کرد]. پِد کشور «رُمْ» رفتیم اود با سْپاه اود جنگ افزار از آن گاه آمدیم اود با «بَهرام» جنگیدیم که گُریخت اود اَفْسِنیسْتَنِ [از بین رفتن] او را اندر کشور «تُرْکان» همَه دانَنْد. اود زمان-ای که کشور آرامیدْ [آرام شد] اود پادَخْشاهی-یِ ما اوسْتیهِسْتْ [محکم شد] اود پِد یاری-یِ خُوَدایْ، رَنْجان اود گَزَندان را از دِهْوَنْدان بَرْدارْدیم، با خْوَد گفتیم بِهِسْتْ [بهترین] سَرآغاز برای کشورداری آن باشد که کینِ پدر توزیم اود خون او خْواهیم. پَس همه-یِ کسان-ای را که اندر کُشتن او هَمْبازیدَه بودَنْد [مشارکت کرده بودند]، کُشتیم اود زمان-ای که این کار را وَرْزانیدیم [عمل کردیم] اود پِد آماج [هدف] رَسیدیم، ایرانِ دیگر را چارَه اندیشی کردیم [امور دیگر را تدبیر کردیم]."

"۲) بِژْ [امّا] کار پسران ما چُنین بود که همه-یِ پسران ما، جز آنان که خُوَدایْ گُزید که نزد خْوَد بَرَدْ، تَنْدْرُست بودند، بِژْ نگاهْبانان-ای بر شما گُمارانیدیم که نِه-اُپایَنْدْ تا بیش از اندازَه-یِ خْویش فراتر رَوید، چون بیمناگ [نگران] بودیم که شاید دِهْوَندان را پِد رنج اود زیان اَفکَنید. بِژْ برای هزینَه-یِ زیوَنْدَگی [زندگی] شما، مانند جامَگ اود رَهْوار [مَرْکَب] اود نیازان دیگر شما، چندان هیر هَزینَگانیدیم که دانی." 

"اود داستان تو چُنان بود که سْتارَه شْناسان، از زایچَه‌ [طالع] اَت وَچَرْ دادَه بودَنْدْ [فتوی داده بودند] که پادْوَرْز ما خْواهی شوریدَن [بر علیه ما قیام خواهی کرد]، بِژْ نِفْرَمادیم [دستور ندادیم] که تو را کُشَنْدْ، ایوَرْتْ، زایچَه-یِ تو را مُهر کردیم اود پِد «شیرین»، پَیوگ خْویش، اَپَسْپاردیم. بِژْ بر شالُدَه-یِ [بر اساس] زایْچَه، پِد آن وَچَرْ باوَرْمَند بودیم." 

"«پَرَمِشْوَرَه»، شاه هند، سال ۳۶-اُم پادَخْشاهی-یِ ما، همراه با کارگزاران، برای ما اود شما اود همه-یِ فْرَزندانمان داهْوا‌ن [هدیه] فْرِستادَه بود اود برای هر یَک، نامه-ای جدا فْرِستادَه بود اود داهْوانان تو یَک ناگَه [فیل] بود اود یَک شمشیر اود یَک بازِ سْپید اود یَک نیمْپوش‌ با پارچَه-یِ نِگارْ برجَستَه-یِ زَربافتَه. بر نامَه-یِ تو، پِد زُوان هندیگ نِویسیهِسْتَه بود [نوشته شده بود]: اَنْدَرْمانِ [مضمون] آن را نِهُنْبان [مخفی کن]." 

"فْرَمادیم تا داهْوان اود نامَه-یِ همه را دَهَنْد اود نامَه-یِ تو را پِد رایَنِ آن نِگِژْ [توضیح]، یَتارانیدیم [حفظ کردیم] اود نِوِشتار [کاتب]-ای هندیگ آوَردیم اود گفتیم تا مُهر از نامَه بر گْرِفت اود خْوانْد که چُنین نوشتَه بود: خُوَشْدِل باش اود آسوده، که اندر ماه آدَرْ، روز دی پِد آدَر [روز ۸ اُم هر ماه در تقویم زرتشتی]، سال ۳۸-اُم پادَخْشاهی-یِ «خوسرَوْ»، تاگْ [تاج] بر سر نِهی اود پادَخْشاهی-یِ «خوسرَوْ» را سْتانی. اَفْدْرَنْزیدیم [مطمئن شدیم] که این پادَخْشاهی سْتَدَن، آخانَنْدَه-یِ اَفْسِنیستَنِ ما باشد. بِژْ چیز-ای از روزیگ اود یاری اود فْرَدَهِشْنِ [اعطاء] تو نِکاهانیدیم اود پِد کُشتَنَت نِفْرَمادیم اود نامه-یِ «پَرَمِشْوَرَه» را با اَنگُشتَریگ خْویش مُهر کردیم اود پِد «شیرین»، پَیوگ خْویش اَپَسْپاردیم. او نیز اکنون زیوَنْده است، خْرَدْمَنْدْوار اود تَنْدْرُسْتْوار. اگر خْواهی، تَوانی زایْچَه-یِ خْویش اود نامه-یِ «پَرَمِشْوَرَه» را از او سْتَدَن اود خْواندَن اود پَشیمان اود دِریغْمَنْد بودَن [متاسف باشی]." 

"۳) اندرباره-یِ زِنْدانْوَندان، پَیْواگ ما چُنین است که پادَخْشاهان گُدَرْدَه [گذشته]، از روزگار «گَیومَرْتْ»، تا پادَخْشاهی-یِ «ویشْتاسْپْ»، پادَخْشاهی-یِ خْویش را پِد رَجیستَگی [عدالت] چارَه اندیشی هَمیکردند اود از روزگار «ویشْتاسْپْ» تا روزگار ما، چارَه اندیشی-یِ ایران، پِد رَجیستَگی، همراه با پرهیزکاری بود. اگر خْرَدمَنْد اود دانا اود پَرْوَرْدَه نِه ای [مودب نیستی]، از دینیاران [روحانیون] که ستونان این آیین اَنْدْ، از چِگونَگی-یِ کَس-ای که از پادَخْشاهان نافْرَمانی کُنَدْ اود با آنان پادْوَرْزی اود پَیمانْشکنی کُنَدْ، اود برای کُشیهِسْتَن سَزَدْ [مستحق کشته شدن است]، پُرْس، تا گُوَنْدْ که چُنین کَسان-ای، برای مِهرْبانی اود بَخشایِشْن نیابَگ [مناسب] نِباشَنْد. بِژْ ما جز آنان که با داتاوَری-یِ دْرُست، برای کُشتن اود کور کردن اود بُریدن دست اود پا اود اندامان سَزیدَنْدْ، کَس-ای را اندر زندان نِکَردیم اود بَسیار هَمیپَتْیَتیدْ [زیاد اتفاق می افتاد] که زِنْدانْبانان اود وزیران ما هَمیگفتند که کَسان مرگ ارزان را زودتر باییم کُشتن، تا مبادا فْریبْگَرانَه برای کُشتن پادَخْشاه بَرَکَنْدْ [قصد کنند] اود ما که پِد یَتارانیدَنِ گیانِ [حفظ کردن جان] مردم دلبستَه بودیم اود از خونریزی بیزار بودیم اود شْتابکار نِبودیم، کارشان را پِد خُوَدایْ هَمی-اَپَسْپارْدیم اود اندر زندانشان هَمیکردیم اود برای کَیْفَر کردنشان هَمیبَسَنْدَگانیدیم که اِوازْ [فقط] آنان را از خْوَرْدن گوشت اود نوشیدن مَیْ اود بوییدن گُل پادیرانیم اود از پارَمْپَیْرَه-یِ نیاگان [سنت اجداد]، اندربارَه-یِ پادیرانیدَن زِنْدانْوَندان از خِوامَنْدی [لذّت] اود بَهْرَمَندی، فَراتَر نِرَفتیم اود خْوَراگ اود آشاماگ [خوردنی و نوشیدنی] اود نیازمَندیان-ای که برای تندْرُستی-یِ آنان بایاگ [لازم] بود، نیابَگْوار [به صورت متناسب] دادیم اود نِفْرَمادیم که آنان را از پَیوگانِشان پادیرانَنْدْ اود از هَمْتازایی کَهْرانَنْدْ [از تولید مثل نَهْیْ کنند]." 

"شْنودَه‌ام [شنیده ام] که خْواهی این کَسانِ ماخِ تباهکارِ مرگ ارزان را از زندان بیرون آوَری اود زندانان را ویران کنی. اگر چُنین کُنی، پِد خُوَدایِ خْویش گناه وَرزیدَه ای اود پِد خْوَدْ بد کرده‌ای اود دین خْویش را ویناسْتَه ‌ای [خسارت زده ای] اود با پارَمْپَیْرَگان اود فْرَمانان-ای پادْوَرزیدَه ‌ای، که کَسان مرگ ارزان را برای مِهرْبانی اود بَخشایِشْن نیابَگ نِدانَنْدْ." 

"دان ای فْرَزَنْد که دشمنان پادَخْشاهان، هرگز دوستدار تَوانمندی آنان نِباشند، اود کَسانِ فْرَمانْسْپوز، از پادَخْشاهان فْرَمانْ نِبَرَنْدْ که کَسان خْرَدْمَند گُفتَه‌ اند: برای کَیْفَر کردن بَزَگَران نِبَرْسْپوزید [برای مجازات کردن مجرمین تأخیر نکنید] که آسیب پِد رَجیستَگی [عدالت] است، اود زیان پِد پادَخْشاهی. اگر از آزاد کردن این کَسان تباهکار ماخ فْرَمانْسْپوز مرگ ارزان خْوَشْدل باشی،  هَنگام چارَه اندیشی-یِ ایرانِ کشور، سرانجامِ آن را بینی اود کَسان دیندار را ویناهی [خسارت میزنی] اود پِد آنان رَنج رَسانی." 

"۵ اود ۶) اندربارهَ-یِ این که گُفتی هیر اود کالا اود جامَه را، سْتَمْگرانَه اود پَرْغونَگانَه از کشور خْویش اَلفَنْدانیدیم [جمع کردیم]، نِه با چیریهِسْتَن [غلبه کردن] اود جنگیدن با کشور دشمن، پَیْواگ ما چُنین است که بِهِسْتْ شیوَه-یِ پِدْواخْتَن [جواب دادن] پِد سَخْوَن-ای که از سر نادانی گُویهَدْ [گفته شود]، نِپِدْواخْتَن است. بِژْ نِخاموشیم [ساکت نمیشویم]، که نِپِدْواخْتَن، همانند پَدیرُفتن است. ما اندربارَه-یِ آنچه کردَه‌ ایم، رایَنِ اُستْوار داریم اود بَهانَه-یِ ما آشکار است اود پَیْواگ ما چُنین است: دان ای فْرَزَنْدِ ناآگاه، که کشور پادَخْشاهان، پس از خُوَدایْ، پِد هیر اود سْپاهْ اُستْوار باشَدْ، ویژَوار، پادَخْشاهی-یِ ایران، که دشمنان از هر سوی آن را پَرْوَسْتَه ‌اَند [احاطه کرده اند] اود برای اُباشْتَنِ [بلعیدن] دارایی-یِ پادَخْشاه آمادَه‌ اند اود پَرچانیدَن دشمن، جز با سْپاهِ انبوه اود زین [سلاح] اود جنگ افزارِ بَسیار، شایاگ [ممکن] نِباشَد اود سْپاهِ انبوه اود زین اود جنگ افزارِ بَسیار را، جز با هیر فراوان نِتَوان فراهَمانیدَن اود هیر فراوان را، جز با کوشِشْن اود سْتَدَنِ باژ نِتَوان اَلْفَندانیدن [جمع کردن] اود ما اَلْفَندانیدن هیر را نوآوری نِکَرْدَه ایم اود اندر این کار پَیْرَو نیاگان خْویش بودَه ایم که آنان نیز مانند ما، هیر اَلْفَندانیدَند، تا برای تَواناگانیدنِ سْپاهْ از آن بَهرَه بَرَنْدْ اود «بهرامِ» ماخ، با گروه-ای از مَرْدُمْکُشانِ همانند خْوَدْ، که مرگ ارزان بودند، بر آن هیر اود رَدَن [جواهر]، که اندر گَنجینَگان [خزائن] ما بود، تاخْتَنْد اود هر چه بود، پَراکَنانیدَنْدْ اود بُرْدَند اود اندر گَنجینَگان ما، جز آن زینان که برای بُردن اود پَراکَنانیدَنَشان تَوانا نِبودَند، نِپایِسْتْ [باقی نماند]. زمان-ای که پادَخْشاهی-یِ خْویش را بازسْتَدیم اود کارَمان را استْوار کردیم اود دِهْوَندان فْرَمانْبُرداری کردند، رَنج از دوش آنان بَردارْدیم اود سْپاهْپَدان پیرامون کشور فْرِستادیم اود پادوسْبانان [فرماندهان هر کدام از ۴ قسمت، یا هر کدام از ۴ کوسْتِ ایران در زمان ساسانی] بر همَه گاه گُمارانیدیم اود مَرزان را پِد مَرْزْبانان اود سالاران دِلیر اود توانمند اَپَسْپاردیم اود آنان را پَنَه-یِ [توسطِ] سْپاه انبوه، تَواناگانیدیم [قدرتمند کردیم] که فْرَمانگَران اود دشمنان ما را اُشیدَنْدْ [از بین بردند] اود از سال ۱۳-اُم پادَخْشاهی-یِ ما، چندان از دشمنان کُشتند اود اندَرْیَوانیدَنْد [اسیر کردند] که دشمنان ما فَرْزْ [حتّی] اندر بَریفتَه-یِ [حریم] کشور خْویش، جز با ترس اود بیم، یا زِنهار دادنِ [امان دادن] ما، نِتَوانِستند سر برافراشتن، چه رَسَد پِد آنکه پِد کشور ما آفَنْدَنْدْ یا کار-ای که برای ما ناپَدیرِشْناگ [غیر قابل قبول] باشَد، وَرْزانَنْدْ [انجام دهند]. اینپَدیژَگ [بنابر این]، اندر این سالان، از پَرْوَگان [غنائم] کشوران دشمن، از زر اود سیم اود رَدَنْ اود مِس اود پرند [حریر] اود سْتَبْرَگ [استبرق، پارچه ابریشمی طرح برجسته] اود دیبا [پارچه ابریشمی رنگی] اود اسب اود زین اود وَراد [اسیر]، چَندان پِد گَنجینَگان ما رَسید که بَسیار-ای از آن را همگان دانند. سال ۱۳-اُم پادَخْشاهیمان فْرَمادیم تا برای ساختن مورَه [سکه]، مُهرَگان نو کَنَنْدْ [مُهره های جدید حکّاکی کنند] اود با آن سیم مورَه سازَنْدْ اود اندر گنجینَگان ما چُنانکه شُمارْگَران پِد ما گُزارِشْن دادَنْدْ، جز آنچه برای رَسْتادِ [مقرری] سپاه جُداگانیدَه بودیم [مجزا کرده بودیم]، ۲۰۰٫۰۰۰ هَمبان [کیسه] سیم بود که گْرانی-یِ [وزن] آنان ۳٫۴۴۰٫۰۰۰ هَزار دانْگْسَنْگ [هَزار دانْگْسَنْگ = یک کیلوگرم] بود اود زمان-ای که چَفتیم [فهمیدیم] که مَرْزان کشور اَرْمَنْد [امن] اَنْدْ اود دشمن را از کشور اود دِهْوَنْدان دور کردَه ‌ایم اود دَهانان-ای را که برای اُباشْتَنِ هیرانِ آنان ویشْتَه بودند [باز شده بودند]، بَسْتَه‌ ایم اود ۴ کوسْتِ [هر کدام از ۴ بخش ایران در زمان ساسانی] کشور را آرامانیدَه ایم [آرام کرده ایم] اود مردم، از رنج اود تاراج دشمن آساییدَه اَنْدْ [راحت شده اند]، فْرَمادیم تا پَسْمانْدَه [باقیمانده]-یِ باژِ سالانِ پیش را سْتانَنْدْ اود آن زر اود سیم اود رَدَن اود مس که از گنجینَگان ما تاراجیدَه بود [غارت شده بود]، پس آرَنْد اود همه را پِد گاه خْویش نِهَنْدْ [سر جای خود قرار دهند]. اندر فَرجام [آخر] سال ۳۰-ام پادَخْشاهیمان فْرَمادیم تا برای ساختن مورَه، مُهرَگان نو کَنَنْدْ اود با سیم مورَه سازَنْدْ اود اندر گنجینَگان ما، جز آنچه برای رَستاد سْپاه جداگانیدَه بودیم، اود آنچه از پیش پایِستَه بود، ۴۰۰٫۰۰۰ هَمبان سیم بود که گْرانی-یِ آنان ۶٫۸۸۰٫۰۰۰ هَزار دانْگْسَنْگ بود. این همه جز آن بود که پِد رادی-یِ خُوَدایْ [کرامت خدا]، از هیران شاهانشاهی-یِ «رُم» فَراهَمیدَه بود که زمانِ آفَندیدَن پِد «مودْرایْ» [کشور مصر]، باد، آنان را اندرون چند کَشتیگ [کَشتی]، پِد زَمْبْ [ساحل] آوَرْدْ اود آنان را «پَرْوَگانِ بادان» (یا گَنجانِ بادآوَرْدَه) نامیدیم. از سال ۳۰-اُم پادَخْشاهیمان، تا سال ۳۸-اُم که همین سال باشَد، هیران ما اود آبادی-یِ کشور اود اَرمَنْدی-یِ دِهْوَندان اود نارَخْنَگِشْناگی [غیر قابل رسوخ بودن] اود توان پادآفَنْد مَرْزان ما همیشه اَفزودَه است." 

"شنودَه‌ اَم که نامَرْدانَه گُزیریدَه ای که پِد اَفژولِشْن [تقاضا] بدکاران نافْرَمانْوَرْزِ مرگ ارزان، این همه هیر را پَراکَنانی اود اَفْسینی. پِد تو گُویم که این گنج اود هیر، با سیزانیدَنِ [به خطر انداختن] گیانان [جان ها] اود کوشِشْن فراوان اَلْفَندیدَه است تا دشمنانِ پیرامون کشور را پِد یاری-یِ آن پَرْچانیم که پَرْچانیدَن دشمنان پِد روزگاران، پس از یاری-یِ خُوَدایْ، با هیر اود سْپاهِ بیشتر، تواند بودن اود سْپاه، جز پِد هیر، نِتَواناگیهَدْ [قدرتمند نمیشود] اود هیر اگر فراوان نِباشَد، نِرَخْمانَدْ [تاثیر نمیگذارد]. پس این هیران را نِپَراکَنان اود دستِ گُستاخی پِد آنان نِبَخْجان [دست جسارت به آنان دراز نکن]، که پَتْشْتایْگاه [تکیه گاه] پادَخْشاهی اود آخانَنْدَه-یِ تَوانمندی اود آخانَنْدَه-یِ پَرْچانیدَن دشمن اَنْدْ." 

پس از آن، «گُشْنَسْپْ اَسْپادْ» سوی «شیرویَه» رفت اود سَخْوَنان «خوسرَوْ» را پِد او گُفت اود چیز-ای از آنان نِکاهانید اود مِهسالاران بازآمدند اود پِد «شیرویَه» گفتند: "ما را ۲ پادَخْشاه نِباید. یا فْرَمایْ که «خوسرَوْ» را کُشَنْدْ، تا بَندَگان اود فْرَمانْبُرداران تو باشیم، یا تو را از پادَخْشاهی هَیالانیم [عزل کنیم] اود فْرَمانْبُردار «خوسرَوْ» باشیم."

این سَخْوَن «شیرویَه» را رَخْمانید اود فْرَماد تا «خوسرَوْ» را کُشَنْدْ اود کَسان-ای که «خوسرَوْ»، آنان را آزارانیدَه بود [اذیت کرده بود]، برای کُشتنِ او، داوْخْواسْتَنْدْ [داوطلب شدند] اود هر کَس پیش «خوسرَوْ» هَمیرفت، از او ناسَزا هَمیشْنود اود ھیچکس او را نِتَوانست کُشتن. تا مَرد-ای جوان، پِد نام «مِهر هورْمَزْدْ»، پسر «مَردانْشاه»، برای کشتن «خوسرَوْ» آمَد. 

چُنان بود که «مَرْدانْشاه»، پادوسْبانِ «خوسرَوْ» بر کوسْتِ «نیمروز» بود اود فْرَمانْبُردار اود نیکخْواه او بود اود «خوسرَوْ» ۲ سال پیش از هَیالیدَن از پادَخْشاهی، سرانجامِ خْویش را از سْتارَه شْناسان پُرسید اود پِد او گفتند که مرگ او از سوی کوسْتِ «نیمروز» باشَدْ اود پِد «مَردانشاه» بَدْ گُمانیهِسْتْ [ظنین شد] اود از او تَرسید چون مرد-ای ویزُرْدْ [با اعتبار] بود اود اندر آن پَرْگَنْدْ [ناحیه]، کَس-ای مانند او توانمند نِبود. «خوسرَوْ» پِد «مَرْدانْشاه» نامَه نِوِشت که آیَدْ. زمان-ای که «مَرْدانْشاه» آمَدْ، «خوسرَوْ» بَهانه هَمی‌ جُسْتْ تا او را کُشَدْ، بِژْ نِیافْتْ اود شَرْمید [شرمنده شد]، چون از فْرَمانْبُرداری اود نیکخْواهی اود آسْپاخْتاری [خدمتگزاری]-یِ او آگاه بود اود گُزیرید که او را نِکُشَدْ، بِژْ فْرَمایَدْ تا دست راست او را بُرَنْدْ اود پاچْکَرْتْ [در عوض]، هیر فراوان پِد او فَرادَهَنْدْ [اعطاء کنند] اود بَهانه جُسْتْ اود دست راست او را بُرید. 

چُنان بود که دست اود پا اود سر، اندر مَیْدان شاهیگان [ملوکانه] هَمیبُریهِسْت [بُریده می‌شد] اود «خوسرَوْ»، روزِ بُریدن دست «مَردانْشاه»، کَس-ای را فْرِستاد تا او را آگاهانَدْ که «مَردانْشاه» چه گُوَدْ اود غوشِشْنْگَران [تماشاچی ها] چگونه سَخْوَنْ گُوَنْدْ. زمان-ای که دست راست «مَردانْشاه» را بُریدند، «مَردانْشاه» دست راستَش را پِد دست چپ گْرِفت اود بوسید اود آغوشید اود اشک‌ ریزان اود نالان گُفت: "دْریغْ از دَست گْرامیگَم که هَمیبَخْشایید، اود تیر هَمی-اَفگَنْدْ، اود اِرَنْگْمَنْدانَه [با خطاکاری] هَمینِوشت، اود هَمیکوبانید، اود هَمیبازیگانید [بازی میکرد]."

فْرِسْتادَگ بازگَشْتْ اود آنچه را دیدَه بود اود شْنوده بود، پِد «خوسرَوْ» گُفت. «خوسرَوْ» برای «مَردانْشاه» هَمْدَرْدی کرد اود پَشیمانیهِسْتْ [پشیمان شد] اود‌ یَک-ای از مِهسالاران را نزد او فْرِستاد اود «مَردانْشاه» را از پشیمانی-اَشْ آگاهانید اود پَیْغام داد که هر چه خْواهَدْ اود شایاگ [ممکن] باشَد، پَدیرَدْ اود پِد او دَهَد. 

«مَردانْشاه» اندر پَیْواگ، برای «خوسرَوْ» نیایید [دعا کرد] اود گُفت: "ای پادَخْشاه، از رادی-یِ تو، نیکانَه آگاه اَمْ اود سْپاسْمَنْد ام اود بیگُمانانَه دانَمْ که این کار که ناوَنْداگانَه [به صورتی که دلخواه نباشد، نا دل بخواه] با من کردی، فْرَمان بْریهِنِشْن بود. اکنون از تو چیز-ای خْواهَمْ. ویسْتاوْ که نِپَرْژاری [قسم بخور که مضایقه نکنی ] اود سوگندِ تو را، یَک-ای از پارسایان با من گُوَدْ تا آنچه خْواهَمْ، گُوَمْ." 

فْرِسْتادَگ «خوسرَوْ» رفت اود این پیام با او گُفت اود «خوسرَوْ»، هْرِفتانَه ویسْتاویدْ [به شدت قسم خورد، سخت قسم خورد] که هر چه «مَردانْشاه» خْواهَدْ اود آخانَنْدَه-یِ زَبونی-یِ [باعث تحقیر] پادَخْشاهی نِباشَدْ، پَدیرَدْ اود این پیام را سالارِ مُغْپَدان [رئیس موبدان] برای «مَردانْشاه» بُرد. 

اود «مَردانْشاه» خْواست که «خوسرَوْ» فْرَمایَدْ تا گَرْدَنَش را بُرَنْدْ، تا ننگ بُریدَنِ دست، بر او نِمانَدْ. اود «خوسرَوْ» ناوَنْداگانَه فْرَمادْ تا گَرْدَنَش را بُریدَنْدْ، چون نِخْواسْتْ که سوگندشکنی کُنَدْ. 

زمان-ای که «مِهْر هورْمَزْدْ»، پسر «مَردانْشاه»، نزد «خوسرَوْ» رفت، «خوسرَوْ» از نامش اود نام پدرش اود جاهَشْ [مقامش] پُرسید اود «مِهْر هورْمَزْدْ» اندر پَیْواگ گُفت که پسر «مَردانْشاه»، پادوسْبانِ «نیمروز» است. 

«خوسرَوْ» گُفت: "تو پسر مرد-ای آسْنودَگْ [شریف] اود کارگُشا یی اود ما فْرَمانْبُرداری اود نیکْخْواهی اود کارگُشایی-یِ پدرت را پاداش-ای نیابَگْ نِدادیم. آیْ، اود آنچه را که گُفْتَه ‌اَنْدْ، وَرْزانْ."

«مِهْر هورْمَزْدْ» با نَجَگْ [تَبَر]، چند کووِشْنْ [ضربه] پِد گردنِ «خوسرَوْ» زد که رَخْمَنْدَه نِبود. 

«خوسرَوْ» جُسْتْ اود اَفسون [حرز، طلسم]-ای بر بازو-یِ خْویش یافْت که هر کَس هَمی‌ آویزانیدْ، شمشیر بر او رَخْمَنْدَه نِبود. بَندِ اَفسون را از بازو گُشادْ اود «مِهْر هورْمَزْدْ» کووِشْنْ-ای دیگر پِد او زد اود کُشیهِسْتْ [کُشتَه شد]. 

زمان-ای که «شیرویَه» نیویسْتْ [با خبر شد]، گْریوانْ کَژارانید [یقه لباسش را پاره کرد] اود گْریسْتْ اود گُفت که نَسا-یِ [جسد] «خوسرَوْ» را برای نِگَنْدَن [دفن کردن] بَرَنْدْ اود مِهْسالاران اود تودَه-یِ مردم، نَسا-یِ «خوسرَوْ» را پادْراهَگانیدَنْدْ [بدرقه کردند] اود «شیرویَه» فْرَماد تا «مِهْر هورْمَزْدْ»، کُشتار [قاتل] «خوسرَوْ» را کُشَنْدْ.

آوانِ پادَخْشاهی-یِ «خوسرَوْ»، ۳۸ سال بود اود پِد ماهِ آدَرْ، روزِ ماهْ [روز ۱۲ اُم هر ماه در تقویم زرتشتی]، کُشیهِسْتْ. 

«شیرویَه»، ۱۷ برادر خْویش را که پَرْوَریهِسْتَه بودَنْد [تربیت شده بودند] اود دِلیر اود جَوانْمَرْد بودند، کُشت اود این کار را با هَموسْکارِشْنِ [مشورت] «پیروز»، وزير خْویش، اود گْرایانِشْنِ [ترغیب] «شَمْتا» پسرِ «یَزدین»، واسْتْرْیوشْپَدِ [رئیس مالیات ارضی در زمان ساسانیان، رئیس فلّاحان] «خوسرَوْ» کرد اود پِد بیماری-یِ کَپَسْتیش [طاعون]، دُچار بِبود اود از زیوَنْدَگی، خْوَشی نِدید اود مَرْگَش اندر کاخ شاهیگان [قصر ملوکانه] بود. 

«شیرویَه» برای خاندان «ساسان»، نافْرَخُنْدَه بود اود زمان-ای که برادران را کُشت، خْواهَرانَش، «پوران دُخت» اود «آزَرْمیگ دُخت»، نزد او رفتند اود پَرْخاشیدَنْدْ [دعوا کردند] اود پِد او گُفتند: "آزِ پادَخْشاهی، بی سرانجام، تو را پِد کُشتن پدر اود همَه-یِ برادَرانَت گْرایانید اود گناه-ای بزرگ کردی." 

اود زَمان-ای که «شیرویَه» این سَخْوَنان شْنودْ، هْرِفْتانَه گْریسْتْ اود تاگْ از سر پِد زمین اَفگَنْدْ اود پَسمانْدَه-یِ زیوِشْن را با اندوه اود رنج سپری کرد. 

هَنگام روزگار «شیرویَه»، بیماری-یِ کَپَسْتیش فرازگُسْتَرْدْ [مریضی طاعون شیوع پیدا کرد] اود مَرْدُمِ ایرانیگ، جُز شُمار-ای کَمْ، همه مُردَنْدْ. 

نگارش با دبیره اوستایی

𐬞𐬀𐬯 𐬀𐬰 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬 𐬀𐬞𐬀𐬭𐬬𐬍𐬰»، 𐬞𐬈𐬯𐬀𐬭𐬀𐬱 «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀» 𐬞𐬈𐬛 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬭𐬀𐬯𐬍𐬛.

𐬥𐬁𐬨 𐬈 𐬏 «𐬐𐬀𐬬𐬁𐬙» 𐬠𐬏𐬛، 𐬞𐬈𐬯𐬀𐬭 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬 𐬀𐬞𐬀𐬭𐬬𐬍𐬰»، (𐬞𐬈𐬯𐬀𐬭 𐬈 «𐬵𐬏𐬭𐬨𐬀𐬰𐬛 𐬈 4 𐬊𐬨»)، 𐬞𐬈𐬯𐬀𐬭 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬 𐬀𐬥𐬏𐬱𐬀𐬔 𐬭𐬊𐬬𐬁𐬥». 

𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀» 𐬞𐬈𐬛 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬭𐬀𐬯𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛𐬀𐬭 𐬭𐬁 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬰𐬈𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬐𐬀𐬭𐬛، 𐬨𐬈𐬵𐬯𐬁𐬮𐬁𐬭𐬁𐬥 𐬞𐬍𐬱 𐬈 𐬏 𐬭𐬀𐬟𐬙𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬀𐬥𐬛: 𐬨𐬁 𐬭𐬁 2 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵 𐬥𐬈𐬠𐬁𐬫𐬀𐬛. 𐬫𐬁 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬭𐬁 𐬐𐬊𐬱، 𐬏𐬛 𐬨𐬁 𐬠𐬀𐬥𐬛𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬈 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥𐬠𐬀𐬭 𐬈 𐬙𐬊 𐬠𐬁𐬱𐬍𐬨، 𐬫𐬁 𐬙𐬊 𐬭𐬁 𐬵𐬀𐬫𐬁𐬮𐬁𐬥𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬨𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛 𐬈 𐬞𐬍𐬱، 𐬀𐬰 𐬏 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬠𐬀𐬭𐬍𐬨. 

𐬍𐬥 𐬯𐬀𐬓𐬀𐬥، «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀» 𐬭𐬁 𐬭𐬀𐬑𐬨𐬁𐬥𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬔𐬊𐬟𐬙 𐬙𐬁 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬞𐬁𐬫𐬙𐬀𐬑𐬙 𐬠𐬍𐬭𐬏𐬥 𐬠𐬀𐬭𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬑𐬁𐬥𐬀 𐬫𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬛 𐬍 𐬞𐬈𐬛 𐬥𐬁𐬨 𐬈 «𐬨𐬁𐬭𐬯𐬞𐬀𐬥𐬙» 𐬈𐬯𐬐𐬬𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛. «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬭𐬁 𐬠𐬀𐬭 𐬔𐬁𐬵𐬏𐬔 𐬍 𐬥𐬈𐬱𐬍𐬥𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬯𐬀𐬭 𐬏𐬛 𐬗𐬈𐬵𐬭𐬀𐬱 𐬭𐬁 𐬞𐬏𐬱𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬯𐬏𐬫 𐬈 𐬁𐬥 𐬑𐬁𐬥𐬀 𐬠𐬊𐬭𐬛𐬀𐬥𐬛. 𐬔𐬭𐬏𐬵 𐬍 𐬀𐬰 𐬯𐬞𐬁𐬵 𐬠𐬁 𐬏 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬭𐬁𐬵، 𐬠𐬀𐬭 𐬐𐬀𐬟𐬱𐬔𐬀𐬭 𐬍 𐬔𐬊𐬛𐬀𐬭𐬛𐬀𐬥𐬛 𐬐𐬈 𐬠𐬀𐬭 𐬐𐬊𐬭𐬞𐬀، 𐬐𐬀𐬥𐬁𐬭 𐬈 𐬭𐬁𐬵 𐬥𐬈𐬱𐬀𐬯𐬙𐬀 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 𐬯𐬀𐬬𐬁𐬭𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬛𐬍𐬛 𐬐𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬛 𐬍 𐬭𐬏𐬫-𐬞𐬏𐬱𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀 𐬵𐬀𐬨𐬭𐬁𐬵 𐬛𐬁𐬭𐬀𐬥𐬛، 𐬛𐬁𐬥𐬈𐬯𐬙 𐬐𐬈 𐬏 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬀𐬯𐬙 𐬏𐬛 𐬐𐬁𐬮𐬞𐬀𐬛 𐬍 𐬯𐬏𐬫 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬀𐬟𐬔𐬀𐬥𐬛. 𐬫𐬀𐬐 𐬍 𐬀𐬰 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 𐬵𐬀𐬨𐬭𐬁𐬵 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬠𐬏𐬛، 𐬱𐬀𐬨𐬱𐬍𐬭 𐬐𐬀𐬱𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬔𐬀𐬭𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬐𐬀𐬟𐬱𐬔𐬀𐬭 𐬭𐬁 𐬠𐬊𐬭𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬫𐬁𐬭𐬁𐬥 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬞𐬀𐬫𐬬𐬀𐬯𐬙. 

𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬑𐬁𐬥𐬀 𐬫𐬈 «𐬨𐬁𐬭𐬯𐬞𐬀𐬥𐬙» 𐬈𐬯𐬐𐬬𐬍𐬛، «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀»، 𐬵𐬀𐬨𐬀 𐬫𐬈 𐬨𐬈𐬵𐬯𐬁𐬮𐬁𐬭𐬁𐬥 𐬏𐬛 𐬯𐬀𐬭𐬁𐬥 𐬈 7 𐬑𐬁𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬈 𐬞𐬁𐬭𐬙𐬍𐬔 𐬭𐬁 𐬐𐬈 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬛𐬀𐬭𐬠𐬁𐬭 𐬠𐬏𐬛𐬀𐬥𐬛، 𐬔𐬈𐬭𐬛 𐬈 𐬵𐬀𐬨 𐬁𐬬𐬀𐬭𐬛 𐬏𐬛 𐬔𐬊𐬟𐬙: 𐬔𐬊𐬰𐬍𐬭𐬍𐬛𐬀 𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬐𐬀𐬯 𐬍 𐬭𐬁 𐬞𐬍𐬱 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵، 𐬞𐬈𐬛𐬀𐬭 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬟𐬭𐬈𐬯𐬙𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬛𐬊𐬱𐬗𐬁𐬭𐬀𐬀𐬥𐬛𐬍𐬱𐬍𐬵 𐬈 𐬏 𐬭𐬁 𐬫𐬁𐬛𐬁𐬬𐬀𐬭𐬍𐬵 𐬐𐬊𐬥𐬍𐬨.

𐬯𐬈𐬞𐬀𐬯 𐬨𐬀𐬭𐬛 𐬍 𐬭𐬁 𐬀𐬰𐬠𐬁𐬫𐬛 𐬐𐬈 𐬥𐬁𐬨𐬀𐬱 «𐬔𐬊𐬱𐬥𐬀𐬯𐬞 𐬀𐬯𐬞𐬁𐬛» 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬀𐬰 𐬨𐬀𐬭𐬛𐬊𐬨 𐬈 «𐬀𐬭𐬛𐬀𐬑𐬱𐬉𐬭 𐬓𐬀𐬭𐬭𐬀» 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥𐬛𐬀 𐬫𐬈 𐬔𐬭𐬏𐬵 𐬍 𐬀𐬰 𐬯𐬞𐬁𐬵 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬍𐬭𐬁𐬥 𐬈 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬭𐬁 𐬗𐬁𐬭𐬀𐬀𐬥𐬛𐬍𐬱𐬍𐬵 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬐𐬀𐬭𐬛 𐬏𐬛 𐬔𐬊𐬟𐬙: 𐬞𐬍𐬱 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵، 𐬞𐬈𐬛𐬀𐬭 𐬈 𐬨𐬁 𐬭𐬀𐬬، 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬏 𐬔𐬊𐬬 𐬐𐬈 𐬥𐬈 𐬨𐬁 𐬍𐬥 𐬭𐬀𐬥𐬘 𐬍 𐬭𐬁 𐬐𐬈 𐬞𐬈𐬛 𐬁𐬥 𐬛𐬊𐬗𐬁𐬭 𐬠𐬈𐬠𐬏𐬛𐬀 𐬍 𐬁𐬑𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀 𐬍𐬨، 𐬥𐬈 𐬵𐬍𐬗𐬐𐬀𐬯 𐬀𐬰 𐬛𐬈𐬵𐬬𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁. 𐬍𐬥 𐬠𐬭𐬍𐬵𐬉𐬥𐬈𐬱𐬥 𐬈 𐬓𐬀𐬛𐬁𐬫 𐬠𐬏𐬛 𐬐𐬈 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬈 𐬠𐬀𐬛 𐬈 𐬙𐬊 𐬭𐬁 𐬐𐬀𐬫𐬟𐬀𐬭 𐬐𐬀𐬭𐬛 𐬐𐬈 1) 𐬞𐬈𐬛𐬀𐬭 𐬈 𐬓𐬍𐬱، «𐬵𐬏𐬭𐬨𐬀𐬰𐬛» 𐬭𐬁 𐬐𐬊𐬱𐬙𐬍 𐬏𐬛 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬏 𐬯𐬙𐬀𐬛𐬍 𐬏𐬛 𐬗𐬀𐬱𐬨𐬁𐬥𐬀𐬱 𐬭𐬁 𐬐𐬏𐬭 𐬐𐬭𐬛𐬍 𐬏𐬛 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭𐬠𐬁𐬭𐬀 𐬫𐬈 𐬏 𐬈𐬭𐬀𐬥𐬔𐬁𐬥 𐬍 𐬠𐬊𐬰𐬊𐬭𐬔 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍. 2) 𐬠𐬁 𐬨𐬁 𐬟𐬭𐬀𐬰𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬠𐬀𐬛 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍 𐬐𐬈 𐬥𐬈𐬊𐬞𐬁𐬫𐬛𐬍 𐬐𐬈 𐬠𐬁 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬈 𐬥𐬍𐬐 𐬥𐬈𐬱𐬍𐬥𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬵𐬀𐬭 𐬁𐬥𐬗𐬈 𐬭𐬁 𐬐𐬈 𐬁𐬑𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛𐬀 𐬫𐬈 𐬓𐬀𐬱𐬛𐬈𐬮𐬍𐬵 𐬈 𐬨𐬁 𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬈𐬯𐬙 𐬠𐬏𐬛𐬀𐬥، 𐬞𐬀𐬥𐬁𐬨𐬍𐬛𐬍. 3) 𐬠𐬀𐬯𐬫𐬁𐬭 𐬍 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬛𐬭𐬁𐬰 𐬁𐬬𐬁𐬥𐬬𐬁𐬭، 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬰𐬈𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍 𐬐𐬈 𐬀𐬰 𐬙𐬊𐬵𐬍𐬛𐬀𐬯𐬙𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬛𐬏𐬭𐬍𐬵 𐬀𐬰 𐬑𐬁𐬥𐬀 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬫𐬏𐬔 𐬏𐬛 𐬟𐬭𐬀𐬰𐬀𐬥𐬛 𐬠𐬍𐬗𐬁𐬭𐬀𐬔𐬍𐬵𐬈𐬯𐬙𐬀𐬥𐬛. 4) 𐬞𐬀𐬫𐬏𐬔𐬁𐬥 𐬍 𐬠𐬀𐬯𐬫𐬁𐬭، 𐬬𐬍𐬲𐬀 𐬫𐬈 𐬓𐬀𐬛 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍 𐬏𐬛 𐬠𐬁 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬛𐬏𐬯𐬙𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬨𐬈𐬵𐬭𐬠𐬁𐬥𐬍𐬵 𐬥𐬈𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍 𐬏𐬛 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬰𐬍𐬯𐬙𐬀𐬥 𐬠𐬁 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬍 𐬛𐬍𐬔𐬀𐬭 𐬐𐬈 𐬟𐬭𐬀𐬰𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬁𐬬𐬁𐬛𐬀𐬔 𐬀𐬰 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬈𐬯𐬙𐬀𐬥𐬛 𐬰𐬁𐬫𐬍𐬛𐬀𐬥، 𐬞𐬁𐬛𐬍𐬭𐬁𐬥𐬍𐬛𐬍 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬥𐬁𐬑𐬊𐬱𐬥𐬏𐬛𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬥𐬁𐬓𐬀𐬱𐬍𐬵، 𐬨𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛 𐬈 𐬰𐬈𐬥𐬛𐬁𐬥𐬬𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬐𐬀𐬥𐬁𐬭𐬀𐬔𐬁𐬥𐬍𐬛𐬍. 5) 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬯𐬙𐬀𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬠𐬁𐬲 𐬞𐬈𐬛 𐬵𐬀𐬨𐬀 𐬫𐬈 𐬛𐬈𐬵𐬬𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬠𐬀𐬛𐬍𐬵 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍 𐬏𐬛 𐬠𐬁 𐬞𐬀𐬭𐬖𐬏𐬥𐬀𐬔𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬯𐬀𐬥𐬔𐬛𐬈𐬮𐬍𐬵، 𐬁𐬠𐬈𐬭𐬏 𐬫𐬈 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬭𐬍𐬑𐬙𐬍. 6) 𐬵𐬍𐬭 𐬍 𐬭𐬁 𐬐𐬈 𐬠𐬁 𐬯𐬙𐬀𐬨 𐬀𐬰 𐬨𐬀𐬭𐬛𐬊𐬨 𐬯𐬙𐬀𐬛𐬍، 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬓𐬀𐬛 𐬟𐬭𐬁𐬵𐬀𐬨𐬁𐬥𐬍𐬛𐬍 𐬏𐬛 𐬰𐬍𐬬𐬀𐬥𐬛𐬀𐬔𐬍𐬵 𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬛𐬊𐬨 𐬭𐬁 𐬙𐬀𐬠𐬁𐬵𐬁𐬥𐬍𐬛𐬍 𐬏𐬛 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬭𐬀𐬥𐬘 𐬏𐬛 𐬰𐬍𐬫𐬁𐬥 𐬀𐬟𐬔𐬀𐬥𐬛𐬍. 7) 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬨𐬀𐬭𐬰 𐬈 «𐬭𐬊𐬨» 𐬏𐬛 𐬛𐬍𐬔𐬀𐬭 𐬨𐬀𐬭𐬰𐬁𐬥، 𐬯𐬀𐬭𐬠𐬁𐬰𐬁𐬥 𐬍 𐬟𐬭𐬁𐬬𐬁𐬥 𐬔𐬊𐬨𐬁𐬭𐬁𐬥𐬍𐬛𐬍 𐬏𐬛 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬑𐬁𐬥𐬀 𐬏𐬛 𐬑𐬁𐬥𐬀𐬬𐬁𐬛𐬀 𐬛𐬏𐬭 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍. 8) 𐬞𐬈𐬛 «𐬨𐬏𐬭𐬍𐬐𐬍𐬫𐬏𐬯»، 𐬱𐬁𐬵𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵 𐬈 «𐬭𐬊𐬨»، 𐬞𐬀𐬭𐬛𐬁𐬬𐬍𐬵 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍 𐬏𐬛 𐬯𐬞𐬁𐬯𐬨𐬀𐬥𐬛 𐬈 𐬱𐬍𐬛𐬁𐬥 𐬈 𐬏 𐬥𐬈𐬠𐬏𐬛𐬍 𐬐𐬈 𐬙𐬊 𐬭𐬁 𐬞𐬀𐬥𐬁𐬵 𐬛𐬁𐬛 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫𐬀𐬙 𐬐𐬏𐬱𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬛𐬍𐬵 𐬈 𐬛𐬊𐬱𐬨𐬀𐬥 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬙𐬊 𐬞𐬀𐬭𐬗𐬁𐬥𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬛𐬊𐬑𐬙𐬀𐬭 𐬈 𐬓𐬍𐬱، «𐬨𐬁𐬭𐬍𐬫𐬁» 𐬭𐬁، 𐬐𐬈 𐬀𐬰 𐬵𐬀𐬨𐬀 𐬫𐬈 𐬛𐬊𐬑𐬙𐬀𐬭𐬁𐬥𐬀𐬱 𐬔𐬭𐬁𐬨𐬍𐬔𐬙𐬀𐬭 𐬠𐬏𐬛، 𐬞𐬀𐬫𐬏𐬔 𐬈 𐬙𐬊 𐬐𐬀𐬭𐬛. 𐬠𐬉𐬲 𐬵𐬊𐬛𐬀 𐬫𐬈 𐬏 𐬭𐬁 𐬥𐬈𐬛𐬁𐬥𐬈𐬯𐬙𐬍 𐬏𐬛 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 𐬑𐬁𐬘 𐬈 «𐬫𐬈𐬱𐬏» 𐬭𐬁 𐬐𐬈 𐬙𐬊 𐬏𐬛 𐬨𐬀𐬭𐬛𐬊𐬨 𐬈 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭𐬀𐬙 𐬞𐬈𐬛 𐬁𐬥 𐬥𐬍𐬫𐬁𐬰𐬨𐬀𐬥𐬛 𐬥𐬈𐬠𐬏𐬛𐬍𐬛، 𐬀𐬰 𐬙𐬊 𐬓𐬁𐬯𐬙، 𐬞𐬀𐬯 𐬥𐬈𐬛𐬁𐬛𐬍. 

𐬀𐬔𐬀𐬭 𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬍 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬨𐬁، 𐬏𐬛 𐬛𐬈𐬵𐬬𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬭𐬁𐬫𐬀𐬥 𐬁𐬬𐬀𐬭𐬛𐬀𐬥، 𐬭𐬁𐬫𐬀𐬥 𐬁𐬬𐬀𐬭. 𐬀𐬔𐬀𐬭 𐬥𐬈𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬍 𐬭𐬁𐬫𐬀𐬥 𐬁𐬬𐬀𐬭𐬛𐬀𐬥، 𐬞𐬀𐬙𐬈𐬙 𐬐𐬊𐬥 𐬏𐬛 𐬀𐬰 𐬓𐬀𐬛𐬁𐬫، 𐬠𐬀𐬑𐬱𐬁𐬫𐬈𐬱𐬥 𐬓𐬁𐬵 𐬙𐬁 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬭𐬁 𐬀𐬥𐬛𐬭𐬠𐬁𐬭𐬀 𐬫𐬈 𐬙𐬊 𐬥𐬍𐬬𐬈𐬫𐬁𐬥𐬍𐬨.

«𐬔𐬊𐬱𐬥𐬀𐬯𐬞 𐬀𐬯𐬞𐬁𐬛»، 𐬞𐬀𐬫𐬖𐬁𐬨 𐬈 «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀» 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬬𐬀𐬭𐬨 𐬐𐬀𐬭𐬛 𐬏𐬛 𐬯𐬏𐬫 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬭𐬀𐬟𐬙 𐬙𐬁 𐬞𐬀𐬫𐬖𐬁𐬨 𐬭𐬀𐬯𐬁𐬥𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬞𐬈𐬛 𐬁𐬥 𐬔𐬁𐬵 𐬭𐬀𐬯𐬍𐬛 𐬐𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬭𐬁 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬰𐬈𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀 𐬠𐬏𐬛𐬀𐬥𐬛. «𐬔𐬊𐬱𐬥𐬀𐬯𐬞 𐬀𐬯𐬞𐬁𐬛»، «𐬔𐬀𐬮𐬍𐬥𐬏𐬱»، 𐬯𐬞𐬁𐬵𐬯𐬁𐬮𐬁𐬭 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬭𐬁 𐬛𐬍𐬛 𐬐𐬈 𐬥𐬈𐬱𐬀𐬯𐬙𐬀 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬁𐬬𐬁𐬥 𐬍 𐬠𐬁 𐬵𐬀𐬨 𐬬𐬁𐬑𐬙𐬀𐬥𐬛. 

𐬯𐬈𐬞𐬀𐬯 «𐬔𐬊𐬱𐬥𐬀𐬯𐬞 𐬀𐬯𐬞𐬁𐬛» 𐬀𐬰 «𐬔𐬀𐬮𐬍𐬥𐬏𐬱» 𐬊𐬞𐬁𐬫 𐬓𐬁𐬯𐬙 𐬐𐬈 𐬞𐬍𐬱 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬭𐬀𐬬𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬫𐬖𐬁𐬨 𐬈 «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀» 𐬭𐬁 𐬭𐬀𐬯𐬁𐬥𐬀𐬛. 

«𐬔𐬀𐬮𐬍𐬥𐬏𐬱» 𐬁𐬨𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬭𐬛𐬀 𐬀𐬰 𐬞𐬍𐬱 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬐𐬀𐬥𐬁𐬭 𐬠𐬊𐬭𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬥𐬀𐬰𐬛 𐬈 𐬏 𐬭𐬀𐬟𐬙 𐬏𐬛 𐬔𐬊𐬟𐬙: 𐬓𐬀𐬛𐬁𐬫𐬀𐬙 𐬰𐬍𐬬𐬈𐬱𐬥 𐬈 𐬛𐬭𐬁𐬰 𐬛𐬀𐬵𐬁𐬛. «𐬔𐬊𐬱𐬥𐬀𐬯𐬞 𐬀𐬯𐬞𐬁𐬛» 𐬠𐬀𐬭 𐬛𐬀𐬭 𐬀𐬯𐬙 𐬏𐬛 𐬔𐬊𐬬𐬀𐬛 𐬐𐬈 «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀» 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵، 𐬏 𐬭𐬁 𐬠𐬁 𐬞𐬀𐬫𐬁𐬨 𐬍 𐬞𐬍𐬱 𐬈 𐬙𐬊 𐬟𐬭𐬈𐬯𐬙𐬁𐬛𐬀 𐬀𐬯𐬙 𐬏𐬛 𐬊𐬞𐬁𐬫 𐬓𐬁𐬵𐬀𐬛. 𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬙𐬊 𐬗𐬈 𐬀𐬯𐬙؟ 

«𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬑𐬀𐬥𐬛𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬮𐬁𐬖𐬔𐬀𐬭𐬁𐬥𐬀 𐬔𐬊𐬟𐬙: «𐬔𐬀𐬮𐬍𐬥𐬏𐬱»، 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬀𐬔 𐬙𐬊 𐬨𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛 𐬈 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬀𐬔 𐬈 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬈 𐬑𐬭𐬀𐬛𐬨𐬀𐬥𐬛 𐬥𐬉𐬯𐬙. 𐬀𐬔𐬀𐬭 «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀»، 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵 𐬀𐬯𐬙، 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬠𐬀𐬭 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬈 𐬏، 𐬨𐬁 𐬥𐬈𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬍𐬨 𐬊𐬞𐬁𐬫𐬛𐬀𐬥. 𐬀𐬔𐬀𐬭 𐬨𐬁 𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬍𐬨 𐬊𐬞𐬁𐬫𐬛𐬀𐬥، 𐬞𐬀𐬯 «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀»، 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵 𐬥𐬉𐬯𐬙. 𐬍𐬥، 𐬞𐬈𐬛 𐬥𐬈𐬨𐬏𐬥𐬀𐬁𐬬𐬀𐬭𐬍𐬵 𐬗𐬊𐬥𐬁𐬥 𐬀𐬯𐬙 𐬐𐬈 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬀 𐬀𐬥𐬛: 𐬓𐬀𐬛𐬁𐬫 𐬓𐬁𐬵𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬙𐬫𐬀𐬙𐬀𐬛، 𐬏𐬛 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬫𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬯𐬁𐬰𐬀𐬛. «𐬔𐬊𐬱𐬥𐬀𐬯𐬞 𐬀𐬯𐬞𐬁𐬛» 𐬭𐬁 𐬊𐬞𐬁𐬫 𐬐𐬈 𐬞𐬀𐬫𐬁𐬨 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬭𐬀𐬯𐬁𐬥𐬀𐬛. 

𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 «𐬔𐬀𐬮𐬍𐬥𐬏𐬱» 𐬍𐬥 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬀𐬔 𐬱𐬥𐬏𐬛، 𐬀𐬰 𐬞𐬍𐬱 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬠𐬍𐬭𐬏𐬥 𐬭𐬀𐬟𐬙 𐬏𐬛 𐬛𐬀𐬯𐬙 𐬈 «𐬔𐬊𐬱𐬥𐬀𐬯𐬞 𐬀𐬯𐬞𐬁𐬛» 𐬭𐬁 𐬔𐬭𐬈𐬟𐬙 𐬏𐬛 𐬔𐬊𐬟𐬙: 𐬠𐬀𐬭𐬑𐬍𐬰 𐬏𐬛 𐬥𐬀𐬰𐬛 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬁𐬫.

«𐬔𐬊𐬱𐬥𐬀𐬯𐬞 𐬀𐬯𐬞𐬁𐬛» 𐬠𐬀𐬭𐬑𐬁𐬯𐬙 𐬏𐬛 𐬫𐬀𐬐 𐬍 𐬀𐬰 𐬞𐬍𐬱𐬫𐬁𐬭𐬁𐬥 𐬍 𐬭𐬁 𐬐𐬈 𐬵𐬀𐬨𐬭𐬁𐬵 𐬛𐬁𐬭𐬛، 𐬀𐬰𐬠𐬁𐬫𐬛 𐬏𐬛 𐬭𐬏𐬞𐬏𐬱 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬭𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬏 𐬀𐬞𐬀𐬯𐬞𐬁𐬭𐬛 𐬏𐬛 𐬛𐬀𐬯𐬙𐬨𐬁𐬮 𐬍 𐬯𐬞𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬁𐬐𐬍𐬰𐬀 ‌𐬀𐬰 𐬁𐬯𐬙𐬍𐬥 𐬠𐬍𐬭𐬏𐬥 𐬁𐬬𐬀𐬭𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬗𐬈𐬵𐬭𐬀 𐬫𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬨𐬁𐬮𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬥𐬀𐬰𐬛 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬁𐬨𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 𐬏 𐬭𐬁 𐬛𐬍𐬛، 𐬞𐬈𐬛 𐬑𐬁𐬐 𐬊𐬟𐬙𐬁𐬛 𐬏𐬛 𐬥𐬀𐬨𐬁𐬰 𐬠𐬊𐬭𐬛 𐬏𐬛 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬞𐬈𐬛 𐬏 𐬔𐬊𐬟𐬙: 𐬠𐬀𐬭𐬑𐬍𐬰. «𐬔𐬊𐬱𐬥𐬀𐬯𐬞 𐬀𐬯𐬞𐬁𐬛» 𐬠𐬀𐬭𐬑𐬁𐬯𐬙 𐬏𐬛 𐬛𐬀𐬯𐬙 𐬠𐬀𐬭 𐬯𐬍𐬥𐬀 𐬥𐬈𐬵𐬁𐬛 𐬏𐬛 𐬍𐬯𐬙𐬁𐬛. 

«𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬠𐬀𐬭 3 𐬭𐬏𐬐𐬀𐬱 𐬈 𐬛𐬍𐬠𐬁 𐬫𐬈 𐬱𐬁𐬵𐬍𐬔𐬁𐬥 𐬈 𐬰𐬀𐬭𐬠𐬁𐬟𐬙𐬀 𐬥𐬈𐬱𐬀𐬯𐬙𐬀 𐬠𐬏𐬛 𐬐𐬈 𐬠𐬀𐬭 𐬠𐬀𐬭𐬬𐬍𐬯𐬙𐬀𐬭𐬀𐬔 𐬍 𐬀𐬠𐬭𐬍𐬱𐬀𐬨𐬍𐬥 𐬞𐬀𐬵𐬥 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀 𐬠𐬏𐬛𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬭 3 𐬠𐬁𐬮𐬈𐬱 𐬈 𐬰𐬀𐬭𐬠𐬁𐬟𐬙𐬀 𐬞𐬀𐬙𐬱𐬙𐬁𐬫𐬛𐬀 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬫𐬀𐬐 𐬔𐬊𐬮𐬁𐬠𐬍 𐬫𐬈 𐬰𐬀𐬭𐬛 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬯𐬫𐬁𐬭 𐬔𐬈𐬭𐬛، 𐬞𐬈𐬛 𐬛𐬀𐬯𐬙 𐬛𐬁𐬭𐬛 𐬏𐬛 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 «𐬔𐬊𐬱𐬥𐬀𐬯𐬞 𐬀𐬯𐬞𐬁𐬛» 𐬭𐬁 𐬛𐬍𐬛، 𐬗𐬀𐬵𐬁𐬭𐬰𐬁𐬥𐬏𐬔𐬬𐬁𐬭 𐬥𐬈𐬱𐬀𐬯𐬙 𐬏𐬛 𐬔𐬊𐬮𐬁𐬠𐬍 𐬭𐬁 𐬠𐬀𐬭 𐬠𐬁𐬮𐬈𐬱 𐬥𐬈𐬵𐬁𐬛 𐬐𐬈 𐬭𐬏𐬫 𐬈 𐬁𐬥 𐬖𐬀𐬮𐬙𐬍𐬛 𐬐𐬈 𐬠𐬀𐬯𐬫𐬁𐬭 𐬔𐬈𐬭𐬛 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬠𐬁𐬮𐬈𐬱 𐬠𐬀𐬯𐬫𐬁𐬭 𐬥𐬀𐬭𐬨 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬀𐬰 𐬭𐬏𐬐𐬀𐬱 𐬭𐬏𐬫 𐬈 𐬠𐬀𐬭𐬬𐬍𐬯𐬙𐬀𐬭𐬀𐬔 𐬊𐬟𐬙𐬁𐬛 𐬏𐬛 𐬭𐬏𐬫 𐬈 𐬠𐬀𐬭𐬬𐬍𐬯𐬙𐬀𐬭𐬀𐬔 𐬖𐬀𐬮𐬙𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬭 𐬰𐬀𐬨𐬍𐬥 𐬊𐬟𐬙𐬁𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬑𐬁𐬐 𐬁𐬮𐬏𐬛. «𐬔𐬊𐬱𐬥𐬀𐬯𐬞 𐬀𐬯𐬞𐬁𐬛» 𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬠𐬀𐬭𐬔𐬭𐬈𐬟𐬙 𐬏𐬛 𐬠𐬁 𐬁𐬯𐬙𐬍𐬥 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬞𐬁𐬐𐬁𐬥𐬍𐬛 𐬐𐬈 𐬞𐬍𐬱 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬥𐬈𐬵𐬀𐬛 𐬏𐬛 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬔𐬏𐬯𐬍𐬛 𐬐𐬈 𐬔𐬊𐬮𐬁𐬠𐬍 𐬭𐬁 𐬛𐬏𐬭 𐬐𐬊𐬥𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬔𐬊𐬟𐬙: 𐬞𐬈𐬛 𐬯𐬏𐬫 𐬍 𐬛𐬍𐬔𐬀𐬭 𐬥𐬈𐬵.

«𐬔𐬊𐬱𐬥𐬀𐬯𐬞 𐬀𐬯𐬞𐬁𐬛» 𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬐𐬀𐬥𐬁𐬭 𐬈 𐬠𐬀𐬭𐬬𐬍𐬯𐬙𐬀𐬭𐬀𐬔، 𐬠𐬀𐬭 𐬰𐬀𐬨𐬍𐬥 𐬥𐬈𐬵𐬁𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬔𐬁𐬵 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬭𐬀𐬟𐬙 𐬏𐬛 𐬛𐬀𐬯𐬙 𐬠𐬀𐬭 𐬯𐬍𐬥𐬀 𐬥𐬈𐬵𐬁𐬛 𐬏𐬛 𐬍𐬯𐬙𐬁𐬛.

«𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬮𐬀𐬑𐬙 𐬍 𐬀𐬥𐬛𐬍𐬱𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬯𐬈𐬞𐬀𐬯 𐬥𐬈𐬨𐬏𐬥𐬀 𐬁𐬬𐬀𐬭𐬛 𐬐𐬈: 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬈 𐬥𐬈𐬔𐬏𐬥𐬠𐬀𐬑𐬙𐬍𐬵، 𐬗𐬁𐬭𐬀𐬀𐬥𐬛𐬍𐬱𐬍𐬵، 𐬫𐬀𐬙𐬁𐬔𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬥𐬈𐬬𐬁𐬭𐬏𐬥𐬀𐬔𐬁𐬥𐬀𐬛، 𐬏𐬛 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬈 𐬠𐬀𐬑𐬙𐬬𐬀𐬭𐬍𐬵 𐬥𐬍𐬰، 𐬗𐬁𐬭𐬀𐬀𐬥𐬛𐬍𐬱𐬍𐬵، 𐬫𐬀𐬙𐬁𐬔𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬥𐬈𐬬𐬁𐬭𐬏𐬥𐬀𐬔𐬁𐬥𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬗𐬊𐬥𐬍𐬥 𐬔𐬊𐬟𐬙: 𐬖𐬀𐬮𐬙𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬏𐬛 𐬊𐬟𐬙𐬁𐬛𐬀𐬥 𐬏𐬛 𐬑𐬁𐬐 𐬁𐬮𐬏𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬍𐬥 𐬔𐬊𐬮𐬁𐬠𐬍 𐬐𐬈 𐬥𐬀𐬰𐬛 𐬈 𐬨𐬁 𐬠𐬏𐬛، 𐬵𐬀𐬨 𐬞𐬀𐬫𐬁𐬨 𐬈 𐬙𐬊 𐬭𐬁 𐬥𐬍𐬬𐬈𐬫𐬁𐬥𐬀𐬛، 𐬵𐬀𐬨 𐬁𐬥𐬗𐬈 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬐𐬊𐬥𐬍𐬛 𐬭𐬁، 𐬵𐬀𐬨 𐬯𐬀𐬭𐬀𐬥𐬘𐬁𐬨 𐬈 𐬐𐬁𐬭 𐬭𐬁. 𐬔𐬊𐬮𐬁𐬠𐬍 𐬐𐬈 𐬥𐬈𐬱𐬁𐬥 𐬈 𐬥𐬍𐬐𐬍𐬵 𐬀𐬯𐬙، 𐬀𐬰 𐬠𐬁𐬮𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬰𐬍𐬭 𐬊𐬟𐬙𐬁𐬛 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬭 𐬠𐬀𐬭𐬬𐬍𐬯𐬙𐬀𐬭𐬀𐬔 𐬈 𐬨𐬁 𐬥𐬈𐬨𐬁𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬰𐬍𐬭 𐬊𐬟𐬙𐬁𐬛 𐬏𐬛 𐬛𐬏𐬭 𐬱𐬊𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬑𐬁𐬐 𐬁𐬮𐬏𐬛. 𐬍𐬥 𐬵𐬀𐬨𐬀، 𐬥𐬈𐬱𐬁𐬥 𐬀𐬰 𐬥𐬁𐬟𐬭𐬀𐬑𐬊𐬥𐬛𐬀𐬔𐬍𐬵 𐬀𐬯𐬙 𐬐𐬈 𐬱𐬐𐬏𐬵 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬁𐬥 𐬞𐬈𐬛 𐬛𐬀𐬯𐬙 𐬈 𐬵𐬀𐬨𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬊𐬟𐬙𐬁𐬛 𐬏𐬛 𐬨𐬁 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬭𐬁 𐬞𐬀𐬭𐬖𐬁𐬬𐬍𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬛𐬀𐬯𐬙 𐬈 𐬁𐬬𐬁𐬛𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁 𐬥𐬍𐬰 𐬥𐬈𐬨𐬁𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬐𐬀𐬯 𐬍 𐬭𐬀𐬯𐬀𐬛 𐬐𐬈 𐬀𐬰 𐬨𐬀𐬭𐬛𐬊𐬨 𐬈 𐬍𐬥 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬥𐬈𐬠𐬁𐬱𐬀𐬛. 𐬍𐬥𐬀𐬐 𐬀𐬰 𐬞𐬀𐬫𐬁𐬨 𐬍 𐬐𐬈 𐬛𐬁𐬭𐬍 𐬯𐬀𐬓𐬀𐬥 𐬔𐬊𐬬. 

«𐬔𐬊𐬱𐬥𐬀𐬯𐬞 𐬀𐬯𐬞𐬁𐬛» 𐬞𐬀𐬫𐬁𐬨 𐬈 «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀» 𐬭𐬁 𐬭𐬀𐬯𐬁𐬥𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬀𐬰 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬀𐬥 𐬈 𐬵𐬍𐬗 𐬬𐬁𐬲𐬀 𐬫𐬍 𐬥𐬈𐬞𐬀𐬭𐬲𐬁𐬭𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬯𐬁𐬭𐬁𐬫𐬀 𐬞𐬀𐬭𐬛𐬁𐬰𐬍𐬵 𐬈 𐬞𐬀𐬫𐬁𐬨 𐬭𐬁 𐬥𐬈𐬬𐬍𐬵𐬍𐬭𐬁𐬥𐬍𐬛.  

«𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬔𐬊𐬟𐬙: 𐬞𐬈𐬛 𐬞𐬀𐬫𐬬𐬁𐬔 𐬈 𐬍𐬥 𐬞𐬀𐬫𐬁𐬨، 𐬞𐬈𐬛 «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀» 𐬫𐬈 𐬐𐬏𐬙𐬁𐬵 𐬰𐬍𐬬 𐬔𐬊𐬬: 𐬐𐬈 𐬐𐬀𐬯 𐬈 𐬑𐬭𐬀𐬛𐬨𐬀𐬥𐬛، 𐬥𐬈𐬠𐬁𐬫𐬀𐬛 𐬔𐬊𐬥𐬁𐬵 𐬈 𐬐𐬏𐬗𐬀𐬐 𐬈 𐬐𐬀𐬯 𐬈 𐬛𐬍𐬔𐬀𐬭 𐬭𐬁، 𐬞𐬍𐬱 𐬀𐬰 𐬞𐬈𐬲𐬏𐬵𐬈𐬱𐬥 𐬏𐬛 𐬠𐬍𐬔𐬊𐬨𐬁𐬥𐬍𐬵، 𐬁𐬱𐬐𐬁𐬭𐬁𐬔𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬭𐬁𐬐𐬀𐬥𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥، 𐬗𐬈 𐬭𐬀𐬯𐬀𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬍𐬥 𐬔𐬊𐬥𐬁𐬵𐬁𐬥 𐬈 𐬠𐬊𐬰𐬊𐬭𐬔 𐬐𐬈 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬀‌ 𐬍 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬭𐬁𐬐𐬀𐬥𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀‌ 𐬍 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬨𐬁 𐬁𐬬𐬀𐬯𐬙𐬀 ‌𐬍. 𐬁𐬥 𐬐𐬈 𐬔𐬊𐬥𐬁𐬵𐬐𐬁𐬭 𐬍 𐬭𐬁 𐬞𐬀𐬫𐬖𐬁𐬭𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬥𐬈𐬐𐬏𐬵𐬀𐬛، 𐬠𐬁𐬫𐬀𐬛 𐬓𐬍𐬱𐬙𐬀𐬥 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬔𐬊𐬥𐬁𐬵 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬛𐬍𐬵 𐬞𐬀𐬭𐬵𐬍𐬰𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥. 𐬈𐬫 𐬟𐬭𐬀𐬰𐬀𐬥𐬛 𐬈 𐬐𐬏𐬙𐬁𐬵𐬰𐬍𐬬 𐬏𐬛 𐬐𐬀𐬨𐬠𐬀𐬵𐬭𐬀 𐬀𐬰 𐬛𐬁𐬥𐬈𐬱𐬥! 𐬀𐬔𐬀𐬭 𐬨𐬁 𐬗𐬊𐬥𐬁𐬥 𐬠𐬏𐬛𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬀‌ 𐬍، 𐬥𐬈𐬯𐬀𐬰𐬍𐬛 𐬐𐬈 𐬙𐬊 𐬔𐬊𐬬𐬍 𐬏𐬛 𐬥𐬈𐬐𐬏𐬵𐬍. 𐬀𐬔𐬀𐬭 𐬁𐬵𐬊𐬐𐬁𐬥 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬭𐬁 𐬥𐬈𐬛𐬁𐬥𐬍 𐬏𐬛 𐬀𐬰 𐬔𐬊𐬥𐬁𐬵𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁 𐬯𐬀𐬓𐬀𐬥 𐬔𐬊𐬬𐬍، 𐬁𐬵𐬊𐬐𐬁𐬥 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬭𐬁 𐬀𐬭𐬱𐬁𐬫 𐬏𐬛 𐬀𐬰 𐬠𐬀𐬛𐬍𐬵𐬘𐬏𐬫𐬍𐬵 𐬈 𐬨𐬁 𐬐𐬁𐬵𐬁𐬥، 𐬐𐬈 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬀𐬔 𐬈 𐬥𐬁𐬯𐬀𐬰𐬁، 𐬙𐬊 𐬭𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬥𐬁𐬛𐬁𐬥𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬯𐬊𐬯𐬙𐬍𐬵 𐬈 𐬭𐬁𐬫، 𐬥𐬁𐬨𐬍𐬔𐬁𐬥𐬀𐬛. 𐬀𐬔𐬀𐬭 𐬵𐬊𐬛𐬀𐬨𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥𐬀 𐬐𐬏𐬱𐬍 𐬐𐬈 𐬔𐬊𐬥𐬁𐬵𐬁𐬥 𐬍 𐬭𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬨𐬁 𐬁𐬬𐬀𐬥𐬛𐬍، 𐬐𐬈 𐬁𐬑𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛𐬀 𐬫𐬈 𐬐𐬊𐬱𐬙𐬀𐬥 𐬈 𐬨𐬁 𐬠𐬁𐬱𐬀𐬛، 𐬏𐬛 𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬍 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬭𐬁𐬫𐬀𐬥𐬨𐬀𐬥𐬛 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀𐬥، 𐬠𐬁𐬫𐬍 𐬛𐬁𐬥𐬈𐬯𐬙𐬀𐬥 𐬐𐬈 𐬵𐬀𐬨𐬀 𐬫𐬈 𐬛𐬁𐬙𐬁𐬬𐬀𐬭𐬁𐬥 𐬈 𐬵𐬀𐬨𐬐𐬍𐬱 𐬈 𐬙𐬊، 𐬞𐬈𐬯𐬀𐬭 𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬛 𐬍 𐬭𐬁 𐬐𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬔𐬀𐬭𐬰𐬁𐬥 𐬠𐬏𐬛𐬀 𐬀𐬯𐬙، 𐬀𐬰 𐬭𐬀𐬯𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬞𐬈𐬛 𐬘𐬁𐬵 𐬈 𐬞𐬈𐬛𐬀𐬭𐬀𐬱 𐬞𐬁𐬛𐬍𐬭𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬫𐬬𐬀𐬯𐬙𐬀𐬥 𐬏𐬛 𐬥𐬈𐬱𐬍𐬥 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬭𐬑𐬍𐬰 𐬈 𐬏 𐬭𐬁، 𐬠𐬁 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬈 𐬥𐬍𐬐، 𐬞𐬀𐬥𐬁𐬨𐬀𐬥𐬛، 𐬘𐬊𐬰 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬱𐬊𐬨𐬁𐬭 𐬍 𐬐𐬀𐬨 𐬀𐬰 𐬔𐬁𐬵𐬁𐬥، 𐬗𐬈 𐬭𐬀𐬯𐬀𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬍𐬥 𐬐𐬈 𐬏 𐬭𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬭𐬀𐬯𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛. 

𐬠𐬉𐬲 𐬓𐬀𐬛𐬁𐬫 𐬭𐬁 𐬯𐬞𐬁𐬯𐬨𐬀𐬥𐬛 𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬓𐬍𐬱𐬙𐬀𐬥 𐬭𐬁 𐬠𐬈𐬵𐬁𐬭𐬁𐬯𐬙𐬀 𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬐𐬁𐬭 𐬈 𐬨𐬁، 𐬠𐬁 𐬓𐬀𐬛𐬁𐬫 𐬏𐬛 𐬵𐬀𐬨𐬐𐬍𐬱𐬁𐬥 𐬏𐬛 𐬵𐬀𐬨𐬀 𐬫𐬈 𐬞𐬈𐬯𐬀𐬭𐬁𐬥𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬗𐬊𐬥𐬁𐬥 𐬠𐬏𐬛𐬀 𐬀𐬯𐬙 𐬐𐬈 𐬐𐬏𐬙𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬥𐬈𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀‌ 𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬐𐬀𐬯 𐬍 𐬭𐬁 𐬠𐬀𐬭 𐬨𐬁 𐬔𐬊𐬬𐬁𐬵𐬁𐬬𐬀𐬭𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬥𐬈𐬐𐬏𐬵𐬈𐬱𐬥 𐬥𐬈𐬠𐬁𐬱𐬀𐬛. 

𐬀𐬔𐬀𐬭𐬗𐬈 𐬍𐬥 𐬭𐬁𐬫𐬀𐬥 𐬐𐬈 𐬁𐬬𐬀𐬭𐬛𐬀𐬨، 𐬥𐬁𐬬𐬀𐬫𐬛𐬈𐬱𐬥𐬁𐬔 𐬀𐬯𐬙، 𐬠𐬁𐬰 𐬵𐬀𐬨 𐬀𐬰 𐬔𐬊𐬥𐬁𐬵𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 𐬠𐬀𐬭 𐬨𐬀𐬥 𐬫𐬁𐬛 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀 𐬍، 𐬔𐬏𐬔𐬁𐬥𐬬𐬁𐬭 𐬯𐬀𐬓𐬀𐬥 𐬁𐬬𐬀𐬭𐬀𐬨 𐬙𐬁 𐬥𐬁𐬛𐬁𐬥𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬠𐬍𐬑𐬭𐬀𐬛𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬐𐬁𐬭 𐬈 𐬠𐬀𐬛 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬭𐬁 𐬛𐬁𐬥𐬍.

1) 𐬞𐬀𐬫𐬬𐬁𐬔 𐬈 𐬨𐬁 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬁𐬥𐬗𐬈 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭𐬠𐬁𐬭𐬀 𐬫𐬈 𐬞𐬈𐬛𐬀𐬭 𐬈 𐬨𐬁 «𐬵𐬏𐬭𐬨𐬀𐬰𐬛» 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬀‌ 𐬍، 𐬗𐬊𐬥𐬍𐬥 𐬀𐬯𐬙 𐬐𐬈 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬈 𐬠𐬀𐬛𐬐𐬁𐬭 𐬏𐬛 𐬁𐬱𐬏𐬠𐬔𐬀𐬭، «𐬵𐬏𐬭𐬨𐬀𐬰𐬛» 𐬭𐬁 𐬞𐬁𐬛𐬬𐬀𐬭𐬰 𐬈 𐬨𐬁 𐬁𐬖𐬁𐬮𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥𐬛 𐬙𐬁 «𐬵𐬏𐬭𐬨𐬀𐬰𐬛» 𐬨𐬁 𐬭𐬁 𐬵𐬀𐬨𐬠𐬀𐬯𐬁𐬥𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬨𐬁 𐬐𐬍𐬥𐬀 𐬬𐬀𐬭𐬰𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 𐬠𐬀𐬛𐬛𐬈𐬮𐬍𐬵 𐬈 𐬏 𐬭𐬁 𐬠𐬁 𐬓𐬀𐬛 𐬛𐬁𐬥𐬯𐬙𐬍𐬨، 𐬀𐬰 𐬏 𐬙𐬀𐬭𐬯𐬍𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬀𐬰 𐬛𐬀𐬭𐬠𐬁𐬭 𐬈 𐬏 𐬛𐬏𐬭𐬍𐬵 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬯𐬏𐬫 𐬈 «𐬁𐬙𐬏𐬭𐬞𐬁𐬙𐬀𐬐𐬁𐬥» 𐬭𐬀𐬟𐬙𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬯𐬙𐬀𐬨 𐬈 𐬏 𐬀𐬟𐬰𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬐𐬁𐬭 𐬈 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬁𐬱𐬊𐬟𐬙. 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 𐬀𐬰 𐬐𐬁𐬭 𐬈 𐬏 𐬁𐬔𐬁𐬵𐬍𐬛𐬍𐬨، 𐬀𐬰 «𐬁𐬙𐬏𐬭𐬞𐬁𐬙𐬀𐬐𐬁𐬥» 𐬞𐬈𐬛 𐬛𐬀𐬭𐬠𐬁𐬭 𐬈 𐬏 𐬭𐬀𐬟𐬙𐬍𐬨 𐬏𐬛 «𐬠𐬀𐬵𐬭𐬁𐬨 𐬈 𐬗𐬏𐬠𐬍𐬥» 𐬈 𐬨𐬁𐬑، 𐬐𐬈 𐬥𐬁𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥𐬬𐬀𐬭𐬰𐬍𐬵 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀 𐬠𐬏𐬛، 𐬠𐬁 𐬯𐬞𐬁𐬵 𐬍 𐬟𐬭𐬁𐬬𐬁𐬥 𐬀𐬰 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬈 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥𐬯𐬞𐬏𐬰، 𐬐𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬔𐬀𐬭𐬰𐬁𐬥 𐬠𐬏𐬛𐬀𐬥𐬛، 𐬞𐬈𐬛 𐬨𐬁 𐬙𐬁𐬑𐬙 𐬏𐬛 𐬨𐬁 𐬭𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬵𐬈𐬮𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬥𐬁𐬗𐬁𐬭𐬀𐬔𐬁𐬥𐬍𐬛. 𐬞𐬈𐬛 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬈 «𐬭𐬊𐬨» 𐬭𐬀𐬟𐬙𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬠𐬁 𐬯𐬞𐬁𐬵 𐬏𐬛 𐬘𐬀𐬥𐬔 𐬀𐬟𐬰𐬁𐬭 𐬀𐬰 𐬁𐬥 𐬔𐬁𐬵 𐬁𐬨𐬀𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬠𐬁 «𐬠𐬀𐬵𐬭𐬁𐬨» 𐬘𐬀𐬥𐬔𐬍𐬛𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬔𐬊𐬭𐬍𐬑𐬙 𐬏𐬛 𐬀𐬟𐬯𐬈𐬥𐬍𐬯𐬙𐬀𐬥 𐬈 𐬏 𐬭𐬁 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬈 «𐬙𐬊𐬭𐬐𐬁𐬥» 𐬵𐬀𐬨𐬀 𐬛𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛. 𐬏𐬛 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬁𐬭𐬁𐬨𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬈 𐬨𐬁 𐬏𐬯𐬙𐬍𐬵𐬈𐬯𐬙 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬫𐬁𐬭𐬍𐬵 𐬈 𐬓𐬀𐬛𐬁𐬫، 𐬭𐬀𐬥𐬘𐬁𐬥 𐬏𐬛 𐬔𐬀𐬰𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬛𐬈𐬵𐬬𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬠𐬀𐬭𐬛𐬁𐬭𐬛𐬍𐬨، 𐬠𐬁 𐬓𐬀𐬛 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬍𐬨 𐬠𐬈𐬵𐬈𐬯𐬙 𐬯𐬀𐬭𐬁𐬖𐬁𐬰 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭𐬛𐬁𐬭𐬍𐬵 𐬁𐬥 𐬠𐬁𐬱𐬀𐬛 𐬐𐬈 𐬐𐬍𐬥 𐬈 𐬞𐬈𐬛𐬀𐬭 𐬙𐬏𐬰𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬑𐬏𐬥 𐬈 𐬏 𐬓𐬁𐬵𐬍𐬨. 𐬞𐬀𐬯 𐬵𐬀𐬨𐬀 𐬫𐬈 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬍 𐬭𐬁 𐬐𐬈 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬐𐬊𐬱𐬙𐬀𐬥 𐬈 𐬏 𐬵𐬀𐬨𐬠𐬁𐬰𐬍𐬛𐬀 𐬠𐬏𐬛𐬀𐬥𐬛، 𐬐𐬊𐬱𐬙𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 𐬍𐬥 𐬐𐬁𐬭 𐬭𐬁 𐬬𐬀𐬭𐬰𐬁𐬥𐬍𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬁𐬨𐬁𐬘 𐬭𐬀𐬯𐬍𐬛𐬍𐬨، 𐬍𐬭𐬁𐬥 𐬈 𐬛𐬍𐬔𐬀𐬭 𐬭𐬁 𐬗𐬁𐬭𐬀𐬀𐬥𐬛𐬍𐬱𐬍𐬵 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍𐬨.

2) 𐬠𐬉𐬲 𐬐𐬁𐬭 𐬈 𐬞𐬈𐬯𐬀𐬭𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁 𐬗𐬊𐬥𐬍𐬥 𐬠𐬏𐬛 𐬐𐬈 𐬵𐬀𐬨𐬀 𐬫𐬈 𐬞𐬈𐬯𐬀𐬭𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁، 𐬘𐬊𐬰 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬐𐬈 𐬓𐬀𐬛𐬁𐬫 𐬔𐬊𐬰𐬍𐬛 𐬐𐬈 𐬥𐬀𐬰𐬛 𐬈 𐬓𐬀𐬛 𐬠𐬀𐬭𐬀𐬛، 𐬙𐬀𐬥𐬛𐬭𐬊𐬯𐬙 𐬠𐬏𐬛𐬀𐬥𐬛، 𐬠𐬉𐬲 𐬥𐬈𐬔𐬁𐬵𐬠𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬍 𐬠𐬀𐬭 𐬱𐬊𐬨𐬁 𐬔𐬊𐬨𐬁𐬭𐬁𐬥𐬍𐬛𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬥𐬈𐬊𐬞𐬁𐬫𐬀𐬥𐬛 𐬙𐬁 𐬠𐬍𐬱 𐬀𐬰 𐬀𐬥𐬛𐬁𐬰𐬀 𐬫𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬟𐬀𐬭𐬁𐬙𐬀𐬭 𐬭𐬀𐬬𐬍𐬛، 𐬗𐬏𐬥 𐬠𐬍𐬨𐬥𐬁𐬔 𐬠𐬏𐬛𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬱𐬁𐬫𐬀𐬛 𐬛𐬈𐬵𐬬𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬭𐬀𐬥𐬘 𐬏𐬛 𐬰𐬍𐬫𐬁𐬥 𐬀𐬟𐬔𐬀𐬥𐬍𐬛. 𐬠𐬉𐬲 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬵𐬀𐬰𐬍𐬥𐬀 𐬫𐬈 𐬰𐬍𐬬𐬀𐬥𐬛𐬀𐬔𐬍𐬵 𐬈 𐬱𐬊𐬨𐬁، 𐬨𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛 𐬈 𐬘𐬁𐬨𐬀𐬔 𐬏𐬛 𐬭𐬀𐬵𐬬𐬁𐬭 𐬏𐬛 𐬥𐬍𐬫𐬁𐬰𐬁𐬥 𐬈 𐬛𐬍𐬔𐬀𐬭 𐬈 𐬱𐬊𐬨𐬁، 𐬗𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬵𐬍𐬭 𐬵𐬀𐬰𐬍𐬥𐬀𐬔𐬁𐬥𐬍𐬛𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬛𐬁𐬥𐬍. 

𐬏𐬛 𐬛𐬁𐬯𐬙𐬁𐬥 𐬈 𐬙𐬊 𐬗𐬊𐬥𐬁𐬥 𐬠𐬏𐬛 𐬐𐬈 𐬯𐬙𐬁𐬭𐬀𐬱𐬥𐬁𐬯𐬁𐬥، 𐬀𐬰 𐬰𐬁𐬫𐬗𐬀𐬙 𐬬𐬀𐬗𐬀𐬭 𐬛𐬁𐬛𐬀 𐬠𐬏𐬛𐬀𐬥𐬛 𐬐𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬬𐬀𐬭𐬰 𐬈 𐬨𐬁 𐬓𐬁𐬵𐬍 𐬱𐬏𐬭𐬍𐬛𐬀𐬥، 𐬠𐬉𐬲 𐬥𐬈𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬛𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬙𐬊 𐬭𐬁 𐬐𐬊𐬱𐬀𐬥𐬛، 𐬍𐬬𐬀𐬭𐬙، 𐬰𐬁𐬫𐬗𐬀 𐬫𐬈 𐬙𐬊 𐬭𐬁 𐬨𐬊𐬵𐬭 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 «𐬱𐬍𐬭𐬍𐬥»، 𐬞𐬀𐬫𐬏𐬔 𐬈 𐬓𐬍𐬱، 𐬀𐬞𐬀𐬯𐬞𐬁𐬭𐬛𐬍𐬨. 𐬠𐬉𐬲 𐬠𐬀𐬭 𐬱𐬁𐬮𐬊𐬛𐬀 𐬫𐬈 𐬰𐬁𐬫𐬗𐬀، 𐬞𐬈𐬛 𐬁𐬥 𐬬𐬀𐬗𐬀𐬭 𐬠𐬁𐬬𐬀𐬭𐬨𐬀𐬥𐬛 𐬠𐬏𐬛𐬍𐬨. 

«𐬞𐬀𐬭𐬀𐬨𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭𐬀»، 𐬱𐬁𐬵 𐬈 𐬵𐬈𐬥𐬛، 𐬯𐬁𐬮 𐬈 36 𐬊𐬨 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬈 𐬨𐬁، 𐬵𐬀𐬨𐬭𐬁𐬵 𐬠𐬁 𐬐𐬁𐬭𐬔𐬊𐬰𐬁𐬭𐬁𐬥، 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬨𐬁 𐬏𐬛 𐬱𐬊𐬨𐬁 𐬏𐬛 𐬵𐬀𐬨𐬀 𐬫𐬈 𐬟𐬭𐬀𐬰𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬛𐬁𐬵𐬬𐬁‌𐬥 𐬟𐬭𐬈𐬯𐬙𐬁𐬛𐬀 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬵𐬀𐬭 𐬫𐬀𐬐، 𐬥𐬁𐬨𐬀 𐬫𐬍 𐬘𐬊𐬛𐬁 𐬟𐬭𐬈𐬯𐬙𐬁𐬛𐬀 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬛𐬁𐬵𐬬𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬈 𐬙𐬊، 𐬫𐬀𐬐 𐬥𐬁𐬔𐬀 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬫𐬀𐬐 𐬱𐬀𐬨𐬱𐬍𐬭 𐬏𐬛 𐬫𐬀𐬐 𐬠𐬁𐬰 𐬈 𐬯𐬞𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬫𐬀𐬐 𐬥𐬍𐬨𐬞𐬏𐬱‌ 𐬠𐬁 𐬞𐬁𐬭𐬗𐬀 𐬫𐬈 𐬥𐬈𐬔𐬁𐬭 𐬠𐬀𐬭𐬘𐬀𐬯𐬙𐬀 𐬫𐬈 𐬰𐬀𐬭𐬠𐬁𐬟𐬙𐬀. 𐬠𐬀𐬭 𐬥𐬁𐬨𐬀 𐬫𐬈 𐬙𐬊، 𐬞𐬈𐬛 𐬰𐬊𐬬𐬁𐬥 𐬈 𐬵𐬈𐬥𐬛𐬍𐬔 𐬥𐬈𐬬𐬍𐬯𐬍𐬵𐬈𐬯𐬙𐬀 𐬠𐬏𐬛: 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭𐬨𐬁𐬥 𐬈 𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬥𐬈𐬵𐬊𐬥𐬠𐬁𐬥. 

𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬛𐬍𐬨 𐬙𐬁 𐬛𐬁𐬵𐬬𐬁𐬥 𐬏𐬛 𐬥𐬁𐬨𐬀 𐬫𐬈 𐬵𐬀𐬨𐬀 𐬭𐬁 𐬛𐬀𐬵𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬥𐬁𐬨𐬀 𐬫𐬈 𐬙𐬊 𐬭𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬭𐬁𐬫𐬀𐬥 𐬈 𐬁𐬥 𐬥𐬈𐬔𐬉𐬲، 𐬫𐬀𐬙𐬁𐬭𐬁𐬥𐬍𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬥𐬈𐬬𐬈𐬱𐬙𐬁𐬭 𐬍 𐬵𐬈𐬥𐬛𐬍𐬔 𐬁𐬬𐬀𐬭𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬍𐬨 𐬙𐬁 𐬨𐬊𐬵𐬭 𐬀𐬰 𐬥𐬁𐬨𐬀 𐬠𐬀𐬭𐬔𐬭𐬈𐬟𐬙 𐬏𐬛 𐬓𐬁𐬥𐬛 𐬐𐬈 𐬗𐬊𐬥𐬍𐬥 𐬥𐬈𐬬𐬈𐬱𐬙𐬀 𐬠𐬏𐬛: 𐬓𐬀𐬱𐬛𐬈𐬮 𐬠𐬁𐬱 𐬏𐬛 𐬁𐬯𐬏𐬛𐬀، 𐬐𐬈 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬨𐬁𐬵 𐬈 𐬁𐬛𐬀𐬭، 𐬭𐬏𐬰 𐬈 𐬛𐬈𐬫 𐬞𐬈𐬛 𐬁𐬛𐬀𐬭، 𐬯𐬁𐬮 𐬈 38 𐬊𐬨 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬»، 𐬙𐬁𐬔 𐬠𐬀𐬭 𐬯𐬀𐬭 𐬥𐬈𐬵𐬍 𐬏𐬛 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬭𐬁 𐬯𐬙𐬁𐬥𐬍. 𐬀𐬟𐬛𐬭𐬀𐬥𐬰𐬍𐬛𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬍𐬥 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬯𐬙𐬀𐬛𐬀𐬥، 𐬁𐬑𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛𐬀 𐬫𐬈 𐬀𐬟𐬯𐬈𐬥𐬍𐬯𐬙𐬀𐬥 𐬈 𐬨𐬁 𐬠𐬁𐬱𐬀𐬛. 𐬠𐬉𐬲 𐬗𐬍𐬰 𐬍 𐬀𐬰 𐬭𐬏𐬰𐬍𐬔 𐬏𐬛 𐬫𐬁𐬭𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬟𐬭𐬀𐬛𐬀𐬵𐬈𐬱𐬥 𐬈 𐬙𐬊 𐬥𐬈𐬐𐬁𐬵𐬁𐬥𐬍𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬐𐬊𐬱𐬙𐬀𐬥𐬀𐬙 𐬥𐬈𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬥𐬁𐬨𐬀 𐬫𐬈 «𐬞𐬀𐬭𐬀𐬨𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭𐬀» 𐬭𐬁 𐬠𐬁 𐬀𐬥𐬔𐬊𐬱𐬙𐬀𐬭𐬍𐬔 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬨𐬊𐬵𐬭 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 «𐬱𐬍𐬭𐬍𐬥»، 𐬞𐬀𐬫𐬏𐬔 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬀𐬞𐬀𐬯𐬞𐬁𐬭𐬛𐬍𐬨. 𐬏 𐬥𐬍𐬰 𐬀𐬐𐬥𐬏𐬥 𐬰𐬍𐬬𐬀𐬥𐬛𐬀 𐬀𐬯𐬙، 𐬑𐬭𐬀𐬛𐬨𐬀𐬥𐬛𐬬𐬁𐬭 𐬏𐬛 𐬙𐬀𐬥𐬛𐬭𐬊𐬯𐬙𐬬𐬁𐬭. 𐬀𐬔𐬀𐬭 𐬓𐬁𐬵𐬍، 𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬍 𐬰𐬁𐬫𐬗𐬀 𐬫𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬏𐬛 𐬥𐬁𐬨𐬀 𐬫𐬈 «𐬞𐬀𐬭𐬀𐬨𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭𐬀» 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬏 𐬯𐬙𐬀𐬛𐬀𐬥 𐬏𐬛 𐬓𐬁𐬥𐬛𐬀𐬥 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬱𐬍𐬨𐬁𐬥 𐬏𐬛 𐬛𐬈𐬭𐬍𐬖𐬨𐬀𐬥𐬛 𐬠𐬏𐬛𐬀𐬥. 

3) 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭𐬠𐬁𐬭𐬀 𐬫𐬈 𐬰𐬈𐬥𐬛𐬁𐬥𐬬𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥، 𐬞𐬀𐬫𐬬𐬁𐬔 𐬈 𐬨𐬁 𐬗𐬊𐬥𐬍𐬥 𐬀𐬯𐬙 𐬐𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬁𐬥 𐬈 𐬔𐬊𐬛𐬀𐬭𐬛𐬀، 𐬀𐬰 𐬭𐬏𐬰𐬔𐬁𐬭 𐬈 «𐬔𐬀𐬫𐬏𐬨𐬀𐬭𐬙»، 𐬙𐬁 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬈 «𐬬𐬍𐬱𐬙𐬁𐬯𐬞»، 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬭𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬭𐬀𐬘𐬍𐬯𐬙𐬀𐬔𐬍𐬵 𐬗𐬁𐬭𐬀𐬀𐬥𐬛𐬍𐬱𐬍𐬵 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬀𐬰 𐬭𐬏𐬰𐬔𐬁𐬭 𐬈 «𐬬𐬍𐬱𐬙𐬁𐬯𐬞» 𐬙𐬁 𐬭𐬏𐬰𐬔𐬁𐬭 𐬈 𐬨𐬁، 𐬗𐬁𐬭𐬀𐬀𐬥𐬛𐬍𐬱𐬍𐬵 𐬈 𐬍𐬭𐬁𐬥، 𐬞𐬈𐬛 𐬭𐬀𐬘𐬍𐬯𐬙𐬀𐬔𐬍𐬵، 𐬵𐬀𐬨𐬭𐬁𐬵 𐬠𐬁 𐬞𐬀𐬭𐬵𐬍𐬰𐬐𐬁𐬭𐬍𐬵 𐬠𐬏𐬛. 𐬀𐬔𐬀𐬭 𐬑𐬭𐬀𐬛𐬨𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬛𐬁𐬥𐬁 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬭𐬬𐬀𐬭𐬛𐬀 𐬥𐬈 𐬍، 𐬀𐬰 𐬛𐬍𐬥𐬫𐬁𐬭𐬁𐬥 𐬐𐬈 𐬯𐬙𐬏𐬥𐬁𐬥 𐬈 𐬍𐬥 𐬁𐬫𐬍𐬥 𐬀𐬥𐬛، 𐬀𐬰 𐬗𐬈𐬔𐬏𐬥𐬀𐬔𐬍𐬵 𐬈 𐬐𐬀𐬯 𐬍 𐬐𐬈 𐬀𐬰 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬁𐬥 𐬥𐬁𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥𐬍𐬵 𐬐𐬊𐬥𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬠𐬁 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬞𐬁𐬛𐬬𐬀𐬭𐬰𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬫𐬨𐬁𐬥𐬱𐬐𐬀𐬥𐬍𐬵 𐬐𐬊𐬥𐬀𐬛، 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬐𐬊𐬱𐬍𐬵𐬈𐬯𐬙𐬀𐬥 𐬯𐬀𐬰𐬀𐬛، 𐬞𐬊𐬭𐬯، 𐬙𐬁 𐬔𐬊𐬬𐬀𐬥𐬛 𐬐𐬈 𐬗𐬊𐬥𐬍𐬥 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬍، 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬨𐬈𐬵𐬭𐬠𐬁𐬥𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬑𐬱𐬁𐬫𐬈𐬱𐬥 𐬥𐬍𐬫𐬁𐬠𐬀𐬔 𐬥𐬈𐬠𐬁𐬱𐬀𐬥𐬛. 𐬠𐬉𐬲 𐬨𐬁 𐬘𐬊𐬰 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬐𐬈 𐬠𐬁 𐬛𐬁𐬙𐬁𐬬𐬀𐬭𐬍𐬵 𐬈 𐬛𐬭𐬊𐬯𐬙، 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬐𐬊𐬱𐬙𐬀𐬥 𐬏𐬛 𐬐𐬏𐬭 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀𐬥 𐬏𐬛 𐬠𐬊𐬭𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬛𐬀𐬯𐬙 𐬏𐬛 𐬞𐬁 𐬏𐬛 𐬀𐬥𐬛𐬁𐬨𐬁𐬥 𐬯𐬀𐬰𐬍𐬛𐬀𐬥𐬛، 𐬐𐬀𐬯 𐬍 𐬭𐬁 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬰𐬈𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬥𐬈𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬯𐬫𐬁𐬭 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬞𐬀𐬙𐬫𐬀𐬙𐬍𐬛 𐬐𐬈 𐬰𐬈𐬥𐬛𐬁𐬥𐬠𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬏𐬛 𐬬𐬀𐬰𐬍𐬭𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬔𐬊𐬟𐬙𐬀𐬥𐬛 𐬐𐬈 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬔𐬀𐬭𐬰𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬰𐬏𐬛𐬙𐬀𐬭 𐬠𐬁𐬫𐬍𐬨 𐬐𐬊𐬱𐬙𐬀𐬥، 𐬙𐬁 𐬨𐬀𐬠𐬁𐬛𐬁 𐬟𐬭𐬍𐬠𐬔𐬀𐬭𐬁𐬥𐬀 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬐𐬊𐬱𐬙𐬀𐬥 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵 𐬠𐬀𐬭𐬀𐬐𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬨𐬁 𐬐𐬈 𐬞𐬈𐬛 𐬫𐬀𐬙𐬁𐬭𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬔𐬍𐬫𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬛𐬊𐬨 𐬛𐬈𐬮𐬠𐬀𐬯𐬙𐬀 𐬠𐬏𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬀𐬰 𐬑𐬏𐬥𐬭𐬍𐬰𐬍𐬵 𐬠𐬍𐬰𐬁𐬭 𐬠𐬏𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬱𐬙𐬁𐬠𐬐𐬁𐬭 𐬥𐬈𐬠𐬏𐬛𐬍𐬨، 𐬐𐬁𐬭𐬀𐬱𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬓𐬀𐬛𐬁𐬫 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬀𐬞𐬀𐬯𐬞𐬁𐬭𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬰𐬈𐬥𐬛𐬁𐬥𐬀𐬱𐬁𐬥 𐬵𐬀𐬨𐬍‌𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬐𐬀𐬫𐬟𐬀𐬭 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀𐬥𐬀𐬱𐬁𐬥 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬠𐬀𐬯𐬀𐬥𐬛𐬀𐬔𐬁𐬥𐬍𐬛𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬉𐬬𐬁𐬰 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬓𐬀𐬭𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬔𐬏𐬱𐬙 𐬏𐬛 𐬥𐬏𐬱𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬨𐬀𐬫 𐬏𐬛 𐬠𐬏𐬫𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬔𐬊𐬮 𐬞𐬁𐬛𐬍𐬭𐬁𐬥𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬀𐬰 𐬞𐬁𐬭𐬀𐬨𐬞𐬀𐬫𐬭𐬀 𐬫𐬈 𐬥𐬍𐬫𐬁𐬔𐬁𐬥، 𐬀𐬥𐬛𐬭𐬠𐬁𐬭𐬀 𐬫𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬍𐬭𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬰𐬈𐬥𐬛𐬁𐬥𐬬𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬀𐬰 𐬑𐬈𐬬𐬁𐬨𐬀𐬥𐬛𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬵𐬭𐬀𐬨𐬀𐬥𐬛𐬍𐬵، 𐬟𐬀𐬭𐬁𐬙𐬀𐬭 𐬥𐬈𐬭𐬀𐬟𐬙𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬓𐬀𐬭𐬁𐬔 𐬏𐬛 𐬁𐬱𐬁𐬨𐬁𐬔 𐬏𐬛 𐬥𐬍𐬫𐬁𐬰𐬨𐬀𐬥𐬛𐬍𐬫𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬙𐬀𐬥𐬛𐬭𐬊𐬯𐬙𐬍𐬵 𐬈 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬠𐬁𐬫𐬁𐬔 𐬠𐬏𐬛، 𐬥𐬍𐬫𐬁𐬠𐬀𐬔𐬬𐬁𐬭 𐬛𐬁𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬥𐬈𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬛𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬞𐬀𐬫𐬏𐬔𐬁𐬥𐬀𐬱𐬁𐬥 𐬞𐬁𐬛𐬍𐬭𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬀𐬰 𐬵𐬀𐬨𐬙𐬁𐬰𐬁𐬫𐬍𐬵 𐬐𐬀𐬵𐬭𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛. 

𐬱𐬥𐬏𐬛𐬀 ‌𐬀𐬨 𐬐𐬈 𐬓𐬁𐬵𐬍 𐬍𐬥 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁𐬑 𐬈 𐬙𐬀𐬠𐬁𐬵𐬐𐬁𐬭 𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬔𐬀𐬭𐬰𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬰𐬈𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬠𐬍𐬭𐬏𐬥 𐬁𐬬𐬀𐬭𐬍 𐬏𐬛 𐬰𐬈𐬥𐬛𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬬𐬍𐬭𐬁𐬥 𐬐𐬊𐬥𐬍. 𐬀𐬔𐬀𐬭 𐬗𐬊𐬥𐬍𐬥 𐬐𐬊𐬥𐬍، 𐬞𐬈𐬛 𐬓𐬀𐬛𐬁𐬫 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬔𐬊𐬥𐬁𐬵 𐬬𐬀𐬭𐬰𐬍𐬛𐬀 𐬍 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬓𐬀𐬛 𐬠𐬀𐬛 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀 ‌𐬍 𐬏𐬛 𐬛𐬍𐬥 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬭𐬁 𐬬𐬍𐬥𐬁𐬯𐬙𐬀 ‌𐬍 𐬏𐬛 𐬠𐬁 𐬞𐬁𐬭𐬀𐬨𐬞𐬀𐬫𐬭𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬏𐬛 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬍 𐬞𐬁𐬛𐬬𐬀𐬭𐬰𐬍𐬛𐬀 ‌𐬍، 𐬐𐬈 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬔𐬀𐬭𐬰𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬨𐬈𐬵𐬭𐬠𐬁𐬥𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬑𐬱𐬁𐬫𐬈𐬱𐬥، 𐬥𐬍𐬫𐬁𐬠𐬀𐬔 𐬥𐬈𐬛𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛. 

𐬛𐬁𐬥 𐬈𐬫 𐬟𐬭𐬀𐬰𐬀𐬥𐬛 𐬐𐬈 𐬛𐬊𐬱𐬨𐬀𐬥𐬁𐬥 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬁𐬥، 𐬵𐬀𐬭𐬔𐬈𐬰 𐬛𐬏𐬯𐬙𐬛𐬁𐬭 𐬈 𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬨𐬀𐬥𐬛𐬍𐬵 𐬈 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬥𐬈𐬠𐬁𐬱𐬀𐬥𐬛، 𐬏𐬛 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬈 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥𐬯𐬞𐬏𐬰، 𐬀𐬰 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬁𐬥 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬥𐬈𐬠𐬀𐬭𐬀𐬥𐬛 𐬐𐬈 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬈 𐬑𐬭𐬀𐬛𐬨𐬀𐬥𐬛 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬀 𐬀𐬥𐬛: 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬐𐬀𐬫𐬟𐬀𐬭 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬠𐬀𐬰𐬀𐬔𐬀𐬭𐬁𐬥 𐬥𐬈𐬠𐬀𐬭𐬯𐬞𐬏𐬰𐬍𐬛 𐬐𐬈 𐬁𐬯𐬍𐬠 𐬞𐬈𐬛 𐬭𐬀𐬘𐬍𐬯𐬙𐬀𐬔𐬍𐬵 𐬀𐬯𐬙، 𐬏𐬛 𐬰𐬍𐬫𐬁𐬥 𐬞𐬈𐬛 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵. 𐬀𐬔𐬀𐬭 𐬀𐬰 𐬁𐬰𐬁𐬛 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬍𐬥 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬈 𐬙𐬀𐬠𐬁𐬵𐬐𐬁𐬭 𐬈 𐬨𐬁𐬑 𐬈 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥𐬯𐬞𐬏𐬰 𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬔𐬀𐬭𐬰𐬁𐬥 𐬓𐬀𐬱𐬛𐬈𐬮 𐬠𐬁𐬱𐬍،  𐬵𐬀𐬥𐬔𐬁𐬨 𐬈 𐬗𐬁𐬭𐬀𐬀𐬥𐬛𐬍𐬱𐬍𐬵 𐬈 𐬍𐬭𐬁𐬥 𐬈 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭، 𐬯𐬀𐬭𐬀𐬥𐬘𐬁𐬨 𐬈 𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬠𐬍𐬥𐬍 𐬏𐬛 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬈 𐬛𐬍𐬥𐬛𐬁𐬭 𐬭𐬁 𐬬𐬍𐬥𐬁𐬵𐬍 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬭𐬀𐬥𐬘 𐬭𐬀𐬯𐬁𐬥𐬍. 

5 𐬏𐬛 6) 𐬀𐬥𐬛𐬭𐬠𐬁𐬭𐬀 𐬫𐬈 𐬍𐬥 𐬐𐬈 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬍 𐬵𐬍𐬭 𐬏𐬛 𐬐𐬁𐬮𐬁 𐬏𐬛 𐬘𐬁𐬨𐬀 𐬭𐬁، 𐬯𐬙𐬀𐬨𐬔𐬀𐬭𐬁𐬥𐬀 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬭𐬖𐬏𐬥𐬀𐬔𐬁𐬥𐬀 𐬀𐬰 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬀𐬮𐬟𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥𐬍𐬛𐬍𐬨، 𐬥𐬈 𐬠𐬁 𐬗𐬉𐬭𐬍𐬵𐬈𐬯𐬙𐬀𐬥 𐬏𐬛 𐬘𐬀𐬥𐬔𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬠𐬁 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬈 𐬛𐬊𐬱𐬨𐬀𐬥، 𐬞𐬀𐬫𐬬𐬁𐬔 𐬈 𐬨𐬁 𐬗𐬊𐬥𐬍𐬥 𐬀𐬯𐬙 𐬐𐬈 𐬠𐬈𐬵𐬈𐬯𐬙 𐬱𐬍𐬬𐬀 𐬫𐬈 𐬞𐬈𐬛𐬬𐬁𐬑𐬙𐬀𐬥 𐬞𐬈𐬛 𐬯𐬀𐬓𐬀𐬥 𐬍 𐬐𐬈 𐬀𐬰 𐬯𐬀𐬭 𐬈 𐬥𐬁𐬛𐬁𐬥𐬍𐬵 𐬔𐬊𐬬𐬍𐬵𐬀𐬛، 𐬥𐬈𐬞𐬈𐬛𐬬𐬁𐬑𐬙𐬀𐬥 𐬀𐬯𐬙. 𐬠𐬉𐬲 𐬥𐬈𐬑𐬁𐬨𐬏𐬱𐬍𐬨، 𐬐𐬈 𐬥𐬈𐬞𐬈𐬛𐬬𐬁𐬑𐬙𐬀𐬥، 𐬵𐬀𐬨𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛 𐬈 𐬞𐬀𐬛𐬍𐬭𐬊𐬟𐬙𐬀𐬥 𐬀𐬯𐬙. 𐬨𐬁 𐬀𐬥𐬛𐬭𐬠𐬁𐬭𐬀 𐬫𐬈 𐬁𐬥𐬗𐬈 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀 𐬍𐬨، 𐬭𐬁𐬫𐬀𐬥 𐬈 𐬊𐬯𐬙𐬬𐬁𐬭 𐬛𐬁𐬭𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬵𐬁𐬥𐬀 𐬫𐬈 𐬨𐬁 𐬁𐬱𐬐𐬁𐬭 𐬀𐬯𐬙 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬫𐬬𐬁𐬔 𐬈 𐬨𐬁 𐬗𐬊𐬥𐬍𐬥 𐬀𐬯𐬙: 

𐬛𐬁𐬥 𐬈𐬫 𐬟𐬭𐬀𐬰𐬀𐬥𐬛 𐬈 𐬥𐬁𐬁𐬔𐬁𐬵، 𐬐𐬈 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬁𐬥، 𐬞𐬀𐬯 𐬀𐬰 𐬓𐬀𐬛𐬁𐬫، 𐬞𐬈𐬛 𐬵𐬍𐬭 𐬏𐬛 𐬯𐬞𐬁𐬵 𐬊𐬯𐬙𐬬𐬁𐬭 𐬠𐬁𐬱𐬀𐬛، 𐬬𐬍𐬲𐬀𐬬𐬁𐬭، 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬈 𐬉𐬭𐬁𐬥، 𐬐𐬈 𐬛𐬊𐬱𐬨𐬀𐬥𐬁𐬥، 𐬀𐬰 𐬵𐬀𐬭 𐬯𐬏𐬫، 𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬞𐬀𐬭𐬬𐬀𐬯𐬙𐬀 ‌𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬊𐬠𐬁𐬱𐬙𐬀𐬥 𐬈 𐬛𐬁𐬭𐬁𐬫𐬍𐬵 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵، 𐬁𐬨𐬁𐬛𐬀‌ 𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬭𐬗𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬛𐬊𐬱𐬨𐬀𐬥، 𐬘𐬊𐬰 𐬠𐬁 𐬯𐬞𐬁𐬵 𐬈 𐬀𐬥𐬠𐬏𐬵 𐬏𐬛 𐬰𐬍𐬥 𐬏𐬛 𐬘𐬀𐬥𐬔𐬀𐬟𐬰𐬁𐬭 𐬈 𐬠𐬀𐬯𐬫𐬁𐬭، 𐬱𐬁𐬫𐬁𐬔 𐬥𐬈𐬠𐬁𐬱𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬯𐬞𐬁𐬵 𐬈 𐬀𐬥𐬠𐬏𐬵 𐬏𐬛 𐬰𐬍𐬥 𐬏𐬛 𐬘𐬀𐬥𐬔𐬀𐬟𐬰𐬁𐬭 𐬈 𐬠𐬀𐬯𐬫𐬁𐬭 𐬭𐬁، 𐬘𐬊𐬰 𐬠𐬁 𐬵𐬍𐬭 𐬈 𐬟𐬭𐬁𐬬𐬁𐬥 𐬥𐬈𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥 𐬟𐬭𐬁𐬵𐬀𐬨𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬏𐬛 𐬵𐬍𐬭 𐬈 𐬟𐬭𐬁𐬬𐬁𐬥 𐬭𐬁، 𐬘𐬊𐬰 𐬠𐬁 𐬐𐬏𐬱𐬈𐬱𐬥 𐬏𐬛 𐬯𐬙𐬀𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬠𐬁𐬲 𐬥𐬈𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥 𐬀𐬮𐬟𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬏𐬛 𐬨𐬁 𐬀𐬮𐬟𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬵𐬍𐬭 𐬭𐬁 𐬥𐬊𐬁𐬬𐬀𐬭𐬍𐬵 𐬥𐬈𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀 𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬍𐬥 𐬐𐬁𐬭 𐬞𐬀𐬫𐬭𐬀𐬬 𐬈 𐬥𐬍𐬫𐬁𐬔𐬁𐬥 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬠𐬏𐬛𐬀 𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬥𐬍𐬰 𐬨𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛 𐬈 𐬨𐬁، 𐬵𐬍𐬭 𐬀𐬮𐬟𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥𐬛، 𐬙𐬁 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬁𐬔𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬯𐬞𐬁𐬵 𐬀𐬰 𐬁𐬥 𐬠𐬀𐬵𐬭𐬀 𐬠𐬀𐬭𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 «𐬠𐬀𐬵𐬭𐬁𐬨» 𐬈 𐬨𐬁𐬑، 𐬠𐬁 𐬔𐬭𐬏𐬵 𐬍 𐬀𐬰 𐬨𐬀𐬭𐬛𐬊𐬨𐬐𐬊𐬱𐬁𐬥 𐬈 𐬵𐬀𐬨𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛 𐬈 𐬓𐬀𐬛، 𐬐𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬔𐬀𐬭𐬰𐬁𐬥 𐬠𐬏𐬛𐬀𐬥𐬛، 𐬠𐬀𐬭 𐬁𐬥 𐬵𐬍𐬭 𐬏𐬛 𐬭𐬀𐬛𐬀𐬥، 𐬐𐬈 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬔𐬀𐬥𐬘𐬍𐬥𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁 𐬠𐬏𐬛، 𐬙𐬁𐬑𐬙𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬵𐬀𐬭𐬗𐬈 𐬠𐬏𐬛، 𐬞𐬀𐬭𐬁𐬐𐬀𐬥𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬠𐬊𐬭𐬛𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬔𐬀𐬥𐬘𐬍𐬥𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁، 𐬘𐬊𐬰 𐬁𐬥 𐬰𐬍𐬥𐬁𐬥 𐬐𐬈 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬠𐬊𐬭𐬛𐬀𐬥 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬭𐬁𐬐𐬀𐬥𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥𐬀𐬱𐬁𐬥 𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬁 𐬥𐬈𐬠𐬏𐬛𐬀𐬥𐬛، 𐬥𐬈𐬞𐬁𐬫𐬈𐬯𐬙. 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬭𐬁 𐬠𐬁𐬰𐬯𐬙𐬀𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬐𐬁𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬊𐬯𐬙𐬬𐬁𐬭 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬛𐬈𐬵𐬬𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥𐬠𐬊𐬭𐬛𐬁𐬭𐬍𐬵 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀𐬥𐬛، 𐬭𐬀𐬥𐬘 𐬀𐬰 𐬛𐬏𐬱 𐬈 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬠𐬀𐬭𐬛𐬁𐬭𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬯𐬞𐬁𐬵𐬞𐬀𐬛𐬁𐬥 𐬞𐬍𐬭𐬁𐬨𐬏𐬥 𐬈 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬟𐬭𐬈𐬯𐬙𐬁𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬞𐬁𐬛𐬏𐬯𐬠𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬠𐬀𐬭 𐬵𐬀𐬨𐬀 𐬔𐬁𐬵 𐬔𐬊𐬨𐬁𐬭𐬁𐬥𐬍𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬨𐬀𐬭𐬰𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬨𐬀𐬭𐬰𐬠𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬏𐬛 𐬯𐬁𐬮𐬁𐬭𐬁𐬥 𐬈 𐬛𐬈𐬮𐬍𐬭 𐬏𐬛 𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬨𐬀𐬥𐬛 𐬀𐬞𐬀𐬯𐬞𐬁𐬭𐬛𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬞𐬀𐬥𐬀 𐬫𐬈 𐬯𐬞𐬁𐬵 𐬈 𐬀𐬥𐬠𐬏𐬵، 𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬁𐬔𐬁𐬥𐬍𐬛𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥𐬔𐬀𐬭𐬁𐬥 𐬏𐬛 𐬛𐬊𐬱𐬨𐬀𐬥𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁 𐬭𐬁 𐬋𐬱𐬍𐬛𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬀𐬰 𐬯𐬁𐬮 𐬈 13 𐬊𐬨 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬈 𐬨𐬁، 𐬗𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬀𐬰 𐬛𐬊𐬱𐬨𐬀𐬥𐬁𐬥 𐬐𐬊𐬱𐬙𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭𐬫𐬀𐬬𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥𐬛 𐬐𐬈 𐬛𐬊𐬱𐬨𐬀𐬥𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁 𐬟𐬀𐬭𐬰 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬠𐬀𐬭𐬍𐬟𐬙𐬀 𐬫𐬈 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬈 𐬓𐬍𐬱، 𐬘𐬊𐬰 𐬠𐬁 𐬙𐬀𐬭𐬯 𐬏𐬛 𐬠𐬍𐬨، 𐬫𐬁 𐬰𐬈𐬥𐬵𐬁𐬭 𐬛𐬁𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬨𐬁، 𐬥𐬈𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬈𐬯𐬙𐬀𐬥𐬛 𐬯𐬀𐬭 𐬠𐬀𐬭𐬀𐬟𐬭𐬁𐬱𐬙𐬀𐬥، 𐬗𐬈 𐬭𐬀𐬯𐬀𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬁𐬥 𐬐𐬈 𐬞𐬈𐬛 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬈 𐬨𐬁 𐬁𐬟𐬀𐬥𐬛𐬀𐬥𐬛، 𐬫𐬁 𐬐𐬁𐬭 𐬍 𐬐𐬈 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬨𐬁 𐬥𐬁𐬞𐬀𐬛𐬍𐬭𐬈𐬱𐬥𐬁𐬔 𐬠𐬁𐬱𐬀𐬛، 𐬬𐬀𐬭𐬰𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛. 𐬍𐬥𐬞𐬀𐬛𐬍𐬲𐬀𐬔، 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬍𐬥 𐬯𐬁𐬮𐬁𐬥، 𐬀𐬰 𐬞𐬀𐬭𐬬𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬈 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭𐬁𐬥 𐬈 𐬛𐬊𐬱𐬨𐬀𐬥، 𐬀𐬰 𐬰𐬀𐬭 𐬏𐬛 𐬯𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬭𐬀𐬛𐬀𐬥 𐬏𐬛 𐬨𐬈𐬯 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬭𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬯𐬙𐬀𐬠𐬭𐬀𐬔 𐬏𐬛 𐬛𐬍𐬠𐬁 𐬏𐬛 𐬀𐬯𐬠 𐬏𐬛 𐬰𐬍𐬥 𐬏𐬛 𐬬𐬀𐬭𐬁𐬛، 𐬗𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬞𐬈𐬛 𐬔𐬀𐬥𐬘𐬍𐬥𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁 𐬭𐬀𐬯𐬍𐬛 𐬐𐬈 𐬠𐬀𐬯𐬫𐬁𐬭 𐬍 𐬀𐬰 𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬵𐬀𐬨𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬛𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛. 𐬯𐬁𐬮 𐬈 13 𐬊𐬨 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬈 𐬨𐬁 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬛𐬍𐬨 𐬙𐬁 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬯𐬁𐬑𐬙𐬀𐬥 𐬈 𐬨𐬏𐬭𐬀، 𐬨𐬊𐬵𐬭𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬈 𐬥𐬊 𐬐𐬀𐬥𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬠𐬁 𐬁𐬥 𐬯𐬍𐬨، 𐬨𐬏𐬭𐬀 𐬯𐬁𐬰𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬔𐬀𐬥𐬘𐬍𐬥𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁، 𐬗𐬊𐬥𐬁𐬥 𐬐𐬈 𐬱𐬊𐬨𐬁𐬭𐬔𐬀𐬭𐬁𐬥 𐬞𐬈𐬛 𐬨𐬁 𐬔𐬊𐬰𐬁𐬭𐬈𐬱𐬥 𐬛𐬁𐬛𐬀𐬥𐬛، 𐬘𐬊𐬰 𐬁𐬥𐬗𐬈 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬭𐬀𐬯𐬙𐬁𐬛 𐬈 𐬯𐬞𐬁𐬵 𐬘𐬊𐬛𐬁𐬔𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀 𐬠𐬏𐬛𐬍𐬨، 200،000 𐬵𐬀𐬨𐬠𐬁𐬥 𐬈 𐬯𐬍𐬨 𐬠𐬏𐬛 𐬐𐬈 𐬔𐬭𐬁𐬥𐬍𐬵 𐬈 𐬁𐬥𐬁𐬥 3،440،000 𐬵𐬀𐬰𐬁𐬭 𐬛𐬁𐬥𐬔𐬯𐬀𐬥𐬔 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 𐬗𐬀𐬟𐬙𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬰𐬁𐬥 𐬈 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬀𐬭𐬨𐬀𐬥𐬛 𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬛𐬊𐬱𐬨𐬀𐬥 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬏𐬛 𐬛𐬈𐬵𐬬𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬛𐬏𐬭 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬀 𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬛𐬀𐬵𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬍 𐬭𐬁 𐬐𐬈 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬊𐬠𐬁𐬱𐬙𐬀𐬥 𐬈 𐬵𐬍𐬭𐬁𐬥 𐬈 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬬𐬍𐬱𐬙𐬀 𐬠𐬏𐬛𐬀𐬥𐬛، 𐬠𐬀𐬯𐬙𐬀 𐬍𐬨 𐬏𐬛 4 𐬐𐬏𐬯𐬙 𐬈 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬭𐬁 𐬁𐬭𐬁𐬨𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀 𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬨𐬀𐬭𐬛𐬊𐬨، 𐬀𐬰 𐬭𐬀𐬥𐬘 𐬏𐬛 𐬙𐬁𐬭𐬁𐬘 𐬈 𐬛𐬊𐬱𐬨𐬀𐬥 𐬁𐬯𐬁𐬫𐬍𐬛𐬀 𐬀𐬥𐬛، 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬛𐬍𐬨 𐬙𐬁 𐬞𐬀𐬯𐬨𐬁𐬥𐬛𐬀 𐬫𐬈 𐬠𐬁𐬲 𐬈 𐬯𐬁𐬮𐬁𐬥 𐬈 𐬞𐬍𐬱 𐬭𐬁 𐬯𐬙𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬁𐬥 𐬰𐬀𐬭 𐬏𐬛 𐬯𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬭𐬀𐬛𐬀𐬥 𐬏𐬛 𐬨𐬈𐬯 𐬐𐬈 𐬀𐬰 𐬔𐬀𐬥𐬘𐬍𐬥𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁 𐬙𐬁𐬭𐬁𐬘𐬍𐬛𐬀 𐬠𐬏𐬛، 𐬞𐬀𐬯 𐬁𐬭𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬵𐬀𐬨𐬀 𐬭𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬔𐬁𐬵 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬥𐬈𐬵𐬀𐬥𐬛. 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬟𐬀𐬭𐬘𐬁𐬨 𐬈 𐬯𐬁𐬮 𐬈 30 𐬊𐬨 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬈 𐬨𐬁 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬛𐬍𐬨 𐬙𐬁 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬯𐬁𐬑𐬙𐬀𐬥 𐬈 𐬨𐬏𐬭𐬀، 𐬨𐬊𐬵𐬭𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬈 𐬥𐬊 𐬐𐬀𐬥𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬠𐬁 𐬯𐬍𐬨، 𐬨𐬏𐬭𐬀 𐬯𐬁𐬰𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬔𐬀𐬥𐬘𐬍𐬥𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁، 𐬘𐬊𐬰 𐬁𐬥𐬗𐬈 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬭𐬀𐬯𐬙𐬁𐬛 𐬈 𐬯𐬞𐬁𐬵 𐬘𐬊𐬛𐬁𐬔𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀 𐬠𐬏𐬛𐬍𐬨، 𐬏𐬛 𐬁𐬥𐬗𐬈 𐬀𐬰 𐬞𐬍𐬱 𐬞𐬁𐬫𐬈𐬯𐬙𐬀 𐬠𐬏𐬛، 400،000 𐬵𐬀𐬨𐬠𐬁𐬥 𐬈 𐬯𐬍𐬨 𐬠𐬏𐬛 𐬐𐬈 𐬔𐬭𐬁𐬥𐬍𐬵 𐬈 𐬁𐬥𐬁𐬥 6،880،000 𐬵𐬀𐬰𐬁𐬭 𐬛𐬁𐬥𐬔𐬯𐬀𐬥𐬔 𐬠𐬏𐬛. 𐬍𐬥 𐬵𐬀𐬨𐬀 𐬘𐬊𐬰 𐬁𐬥 𐬠𐬏𐬛 𐬐𐬈 𐬞𐬈𐬛 𐬭𐬁𐬛𐬍𐬵 𐬈 𐬓𐬀𐬛𐬁𐬫، 𐬀𐬰 𐬵𐬍𐬭𐬁𐬥 𐬈 𐬱𐬁𐬵𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬈 «𐬭𐬊𐬨» 𐬟𐬀𐬭𐬁𐬵𐬀𐬨𐬍𐬛𐬀 𐬠𐬏𐬛 𐬐𐬈 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬈 𐬁𐬟𐬀𐬥𐬛𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬞𐬈𐬛 «𐬨𐬏𐬛𐬭𐬁𐬫»، 𐬠𐬁𐬛، 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭𐬏𐬥 𐬈 𐬗𐬀𐬥𐬛 𐬐𐬀𐬱𐬙𐬍𐬔، 𐬞𐬈𐬛 𐬰𐬀𐬨𐬠 𐬁𐬬𐬀𐬭𐬛 𐬏𐬛 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬭𐬁 «𐬞𐬀𐬭𐬬𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬈 𐬠𐬁𐬛𐬁𐬥» (𐬫𐬁 𐬔𐬀𐬥𐬘𐬁𐬥 𐬈 𐬠𐬁𐬛𐬁𐬬𐬀𐬭𐬛𐬀) 𐬥𐬁𐬨𐬍𐬛𐬍𐬨. 𐬀𐬰 𐬯𐬁𐬮 𐬈 30 𐬊𐬨 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬈 𐬨𐬁، 𐬙𐬁 𐬯𐬁𐬮 𐬈 38 𐬊𐬨، 𐬐𐬈 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬥 𐬯𐬁𐬮 𐬠𐬁𐬱𐬀𐬛، 𐬵𐬍𐬭𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁 𐬏𐬛 𐬁𐬠𐬁𐬛𐬍𐬵 𐬈 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬏𐬛 𐬀𐬭𐬨𐬀𐬥𐬛𐬍𐬵 𐬈 𐬛𐬈𐬵𐬬𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬏𐬛 𐬥𐬁𐬭𐬀𐬑𐬥𐬀𐬔𐬈𐬱𐬥𐬁𐬔𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬁𐬟𐬀𐬥𐬛 𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬰𐬁𐬥 𐬈 𐬨𐬁 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬱𐬀 𐬀𐬟𐬰𐬏𐬛𐬀 𐬀𐬯𐬙. 

𐬱𐬥𐬏𐬛𐬀 𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬥𐬁𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬀 𐬔𐬊𐬰𐬍𐬭𐬍𐬛𐬀 𐬍 𐬐𐬈 𐬞𐬈𐬛 𐬀𐬟𐬲𐬏𐬮𐬈𐬱𐬥 𐬈 𐬠𐬀𐬛𐬐𐬁𐬭𐬁𐬥 𐬈 𐬥𐬁𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥𐬬𐬀𐬭𐬰 𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬔𐬀𐬭𐬰𐬁𐬥، 𐬍𐬥 𐬵𐬀𐬨𐬀 𐬵𐬍𐬭 𐬭𐬁 𐬞𐬀𐬭𐬁𐬐𐬀𐬥𐬁𐬥𐬍 𐬏𐬛 𐬀𐬟𐬯𐬍𐬥𐬍. 𐬞𐬈𐬛 𐬙𐬊 𐬔𐬊𐬬𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬍𐬥 𐬔𐬀𐬥𐬘 𐬏𐬛 𐬵𐬍𐬭، 𐬠𐬁 𐬯𐬍𐬰𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬔𐬍𐬫𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬏𐬛 𐬐𐬏𐬱𐬈𐬱𐬥 𐬈 𐬟𐬭𐬁𐬬𐬁𐬥 𐬀𐬮𐬟𐬀𐬥𐬛𐬍𐬛𐬀 𐬀𐬯𐬙 𐬙𐬁 𐬛𐬊𐬱𐬨𐬀𐬥𐬁𐬥 𐬈 𐬞𐬍𐬭𐬁𐬨𐬏𐬥 𐬈 𐬐𐬈𐬱𐬬𐬀𐬭 𐬭𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬫𐬁𐬭𐬍𐬵 𐬈 𐬁𐬥 𐬞𐬀𐬭𐬗𐬁𐬥𐬍𐬨 𐬐𐬈 𐬞𐬀𐬭𐬗𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬛𐬊𐬱𐬨𐬀𐬥𐬁𐬥، 𐬞𐬈𐬛 𐬭𐬏𐬰𐬔𐬁𐬭𐬁𐬥، 𐬞𐬀𐬯 𐬀𐬰 𐬫𐬁𐬭𐬍𐬵 𐬈 𐬓𐬀𐬛𐬁𐬫، 𐬠𐬁 𐬵𐬍𐬭 𐬏𐬛 𐬯𐬞𐬁𐬵 𐬈 𐬠𐬍𐬱𐬙𐬀𐬭، 𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬀𐬛 𐬠𐬏𐬛𐬀𐬥 𐬏𐬛 𐬯𐬞𐬁𐬵، 𐬘𐬊𐬰 𐬞𐬈𐬛 𐬵𐬍𐬭 𐬥𐬈𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬁𐬔𐬍𐬵𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬵𐬍𐬭 𐬀𐬔𐬀𐬭 𐬟𐬭𐬁𐬬𐬁𐬥 𐬥𐬈𐬠𐬁𐬱𐬀𐬛، 𐬥𐬈𐬭𐬀𐬑𐬨𐬁𐬥𐬀𐬛. 𐬞𐬀𐬯 𐬍𐬥 𐬵𐬍𐬭𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬥𐬈𐬞𐬀𐬭𐬁𐬐𐬀𐬥𐬁𐬥 𐬏𐬛 𐬛𐬀𐬯𐬙 𐬈 𐬔𐬊𐬯𐬙𐬁𐬑𐬍𐬵 𐬞𐬈𐬛 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬥𐬈𐬠𐬀𐬑𐬘𐬁𐬥، 𐬐𐬈 𐬞𐬀𐬙𐬱𐬙𐬁𐬫𐬔𐬁𐬵 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬁𐬑𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛𐬀 𐬫𐬈 𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬨𐬀𐬥𐬛𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬁𐬑𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛𐬀 𐬫𐬈 𐬞𐬀𐬭𐬗𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬛𐬊𐬱𐬨𐬀𐬥 𐬀𐬥𐬛. 

𐬞𐬀𐬯 𐬀𐬰 𐬁𐬥، «𐬔𐬊𐬱𐬥𐬀𐬯𐬞 𐬀𐬯𐬞𐬁𐬛» 𐬯𐬏𐬫 𐬈 «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀» 𐬭𐬀𐬟𐬙 𐬏𐬛 𐬯𐬀𐬓𐬀𐬥𐬁𐬥 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬭𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬏 𐬔𐬊𐬟𐬙 𐬏𐬛 𐬗𐬍𐬰 𐬍 𐬀𐬰 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬥𐬈𐬐𐬁𐬵𐬁𐬥𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬨𐬈𐬵𐬯𐬁𐬮𐬁𐬭𐬁𐬥 𐬠𐬁𐬰𐬁𐬨𐬀𐬛𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀» 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬀𐬥𐬛:

𐬨𐬁 𐬭𐬁 2 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵 𐬥𐬈𐬠𐬁𐬫𐬀𐬛. 𐬫𐬁 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬫 𐬐𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬭𐬁 𐬐𐬊𐬱𐬀𐬥𐬛، 𐬙𐬁 𐬠𐬀𐬥𐬛𐬀𐬔𐬁𐬥 𐬏𐬛 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥𐬠𐬊𐬭𐬛𐬁𐬭𐬁𐬥 𐬈 𐬙𐬊 𐬠𐬁𐬱𐬍𐬨، 𐬫𐬁 𐬙𐬊 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬵𐬀𐬫𐬁𐬮𐬁𐬥𐬍𐬨 𐬏𐬛 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥𐬠𐬊𐬭𐬛𐬁𐬭 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬠𐬁𐬱𐬍𐬨.

𐬍𐬥 𐬯𐬀𐬓𐬀𐬥 «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀» 𐬭𐬁 𐬭𐬀𐬑𐬨𐬁𐬥𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬛 𐬙𐬁 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬭𐬁 𐬐𐬊𐬱𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬐𐬀𐬯𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬»، 𐬁𐬥𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬁𐬰𐬁𐬭𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀 𐬠𐬏𐬛، 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬐𐬊𐬱𐬙𐬀𐬥 𐬈 𐬏، 𐬛𐬁𐬬𐬓𐬁𐬯𐬙𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬵𐬀𐬭 𐬐𐬀𐬯 𐬞𐬍𐬱 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬭𐬀𐬟𐬙، 𐬀𐬰 𐬏 𐬥𐬁𐬯𐬀𐬰𐬁 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬱𐬥𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬵𐬍𐬗𐬐𐬀𐬯 𐬏 𐬭𐬁 𐬥𐬈𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬈𐬯𐬙 𐬐𐬊𐬱𐬙𐬀𐬥. 𐬙𐬁 𐬨𐬀𐬭𐬛 𐬍 𐬘𐬀𐬬𐬁𐬥، 𐬞𐬈𐬛 𐬥𐬁𐬨 𐬈 «𐬨𐬈𐬵𐬭 𐬵𐬏𐬭𐬨𐬀𐬰𐬛»، 𐬞𐬈𐬯𐬀𐬭 𐬈 «𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵»، 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬐𐬊𐬱𐬙𐬀𐬥 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬁𐬨𐬀𐬛. 

𐬗𐬊𐬥𐬁𐬥 𐬠𐬏𐬛 𐬐𐬈 «𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵»، 𐬞𐬁𐬛𐬏𐬯𐬠𐬁𐬥 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬»، 𐬠𐬀𐬭 𐬐𐬏𐬯𐬙 𐬈 «𐬥𐬍𐬨𐬭𐬏𐬰» 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥𐬠𐬊𐬭𐬛𐬁𐬭 𐬏𐬛 𐬥𐬍𐬐𐬓𐬁𐬵 𐬈 𐬏 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬»، 2 𐬯𐬁𐬮 𐬞𐬍𐬱 𐬀𐬰 𐬵𐬀𐬫𐬁𐬮𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬀𐬰 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵، 𐬯𐬀𐬭𐬀𐬥𐬘𐬁𐬨 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬯𐬙𐬁𐬭𐬀𐬱𐬥𐬁𐬯𐬁𐬥 𐬞𐬊𐬭𐬯𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬏 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬀𐬥𐬛 𐬐𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬔 𐬈 𐬏 𐬀𐬰 𐬯𐬏𐬫 𐬈 𐬐𐬏𐬯𐬙 𐬈 «𐬥𐬍𐬨𐬭𐬏𐬰» 𐬠𐬁𐬱𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 «𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵» 𐬠𐬀𐬛𐬔𐬊𐬨𐬁𐬥𐬍𐬵𐬈𐬯𐬙 𐬏𐬛 𐬀𐬰 𐬏 𐬙𐬀𐬭𐬯𐬍𐬛، 𐬗𐬏𐬥 𐬨𐬀𐬭𐬛 𐬍 𐬬𐬍𐬰𐬊𐬭𐬛 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬁𐬥 𐬞𐬀𐬭𐬔𐬀𐬥𐬛، 𐬐𐬀𐬯 𐬍 𐬨𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛 𐬈 𐬏 𐬙𐬀𐬬𐬁𐬥𐬨𐬀𐬥𐬛 𐬥𐬈𐬠𐬏𐬛. «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬞𐬈𐬛 «𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵» 𐬥𐬁𐬨𐬀 𐬥𐬈𐬬𐬈𐬱𐬙 𐬐𐬈 𐬁𐬫𐬀𐬛. 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 «𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵» 𐬁𐬨𐬀𐬛، «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬠𐬀𐬵𐬁𐬥𐬀 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬘𐬊𐬯𐬙 𐬙𐬁 𐬏 𐬭𐬁 𐬐𐬊𐬱𐬀𐬛، 𐬠𐬉𐬲 𐬥𐬈𐬫𐬁𐬟𐬙 𐬏𐬛 𐬱𐬀𐬭𐬨𐬍𐬛، 𐬗𐬏𐬥 𐬀𐬰 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥𐬠𐬊𐬭𐬛𐬁𐬭𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬥𐬍𐬐𐬓𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬁𐬯𐬞𐬁𐬑𐬙𐬁𐬭𐬍𐬵 𐬈 𐬏 𐬁𐬔𐬁𐬵 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬔𐬊𐬰𐬍𐬭𐬍𐬛 𐬐𐬈 𐬏 𐬭𐬁 𐬥𐬈𐬐𐬊𐬱𐬀𐬛، 𐬠𐬉𐬲 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬫𐬀𐬛 𐬙𐬁 𐬛𐬀𐬯𐬙 𐬈 𐬭𐬁𐬯𐬙 𐬈 𐬏 𐬭𐬁 𐬠𐬊𐬭𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬁𐬗𐬐𐬀𐬭𐬙، 𐬵𐬍𐬭 𐬈 𐬟𐬭𐬁𐬬𐬁𐬥 𐬞𐬈𐬛 𐬏 𐬟𐬀𐬭𐬁𐬛𐬀𐬵𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬠𐬀𐬵𐬁𐬥𐬀 𐬘𐬊𐬯𐬙 𐬏𐬛 𐬛𐬀𐬯𐬙 𐬈 𐬭𐬁𐬯𐬙 𐬏 𐬭𐬁 𐬠𐬊𐬭𐬍𐬛. 

𐬗𐬊𐬥𐬁𐬥 𐬠𐬏𐬛 𐬐𐬈 𐬛𐬀𐬯𐬙 𐬏𐬛 𐬞𐬁 𐬏𐬛 𐬯𐬀𐬭، 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬨𐬀𐬫𐬛𐬁𐬥 𐬈 𐬱𐬁𐬵𐬍𐬔𐬁𐬥 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬠𐬊𐬭𐬍𐬵𐬈𐬯𐬙 𐬏𐬛 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬»، 𐬭𐬏𐬰 𐬈 𐬠𐬊𐬭𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬛𐬀𐬯𐬙 𐬈 «𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵»، 𐬐𐬀𐬯 𐬍 𐬭𐬁 𐬟𐬭𐬈𐬯𐬙𐬁𐬛 𐬙𐬁 𐬏 𐬭𐬁 𐬁𐬔𐬁𐬵𐬁𐬥𐬀𐬛 𐬐𐬈 «𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵» 𐬗𐬈 𐬔𐬊𐬬𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬖𐬏𐬱𐬈𐬱𐬥𐬔𐬀𐬭𐬁𐬥 𐬗𐬈𐬔𐬏𐬥𐬀 𐬯𐬀𐬓𐬀𐬥 𐬔𐬊𐬬𐬀𐬥𐬛. 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 𐬛𐬀𐬯𐬙 𐬈 𐬭𐬁𐬯𐬙 𐬈 «𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵» 𐬭𐬁 𐬠𐬊𐬭𐬍𐬛𐬀𐬥𐬛، «𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵» 𐬛𐬀𐬯𐬙 𐬈 𐬭𐬁𐬯𐬙𐬀𐬱 𐬭𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬛𐬀𐬯𐬙 𐬈 𐬗𐬀𐬞 𐬔𐬭𐬈𐬟𐬙 𐬏𐬛 𐬠𐬏𐬯𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬁𐬖𐬏𐬱𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬀𐬱𐬐 𐬭𐬍𐬰𐬁𐬥 𐬏𐬛 𐬥𐬁𐬮𐬁𐬥 𐬔𐬊𐬟𐬙: 𐬛𐬭𐬍𐬖 𐬀𐬰 𐬛𐬀𐬯𐬙 𐬈 𐬔𐬭𐬁𐬨𐬍𐬔𐬀𐬨 𐬐𐬈 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬠𐬀𐬑𐬱𐬁𐬫𐬍𐬛، 𐬏𐬛 𐬙𐬍𐬭 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬀𐬟𐬔𐬀𐬥𐬛، 𐬏𐬛 𐬈𐬭𐬀𐬥𐬔𐬨𐬀𐬥𐬛𐬁𐬥𐬀 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬥𐬈𐬬𐬈𐬱𐬙، 𐬏𐬛 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬐𐬏𐬠𐬁𐬥𐬍𐬛، 𐬏𐬛 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬠𐬁𐬰𐬍𐬔𐬁𐬥𐬍𐬛.

𐬟𐬭𐬈𐬯𐬙𐬁𐬛𐬀𐬔 𐬠𐬁𐬰𐬔𐬀𐬱𐬙 𐬏𐬛 𐬁𐬥𐬗𐬈 𐬭𐬁 𐬛𐬍𐬛𐬀 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬱𐬥𐬏𐬛𐬀 𐬠𐬏𐬛، 𐬞𐬈𐬛 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬔𐬊𐬟𐬙. «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 «𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵» 𐬵𐬀𐬨𐬛𐬀𐬭𐬛𐬍𐬵 𐬐𐬀𐬭𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬱𐬍𐬨𐬁𐬥𐬍𐬵𐬈𐬯𐬙 𐬏𐬛 𐬫𐬀𐬐 𐬍 𐬀𐬰 𐬨𐬈𐬵𐬯𐬁𐬮𐬁𐬭𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬥𐬀𐬰𐬛 𐬏 𐬟𐬭𐬈𐬯𐬙𐬁𐬛 𐬏𐬛 «𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵» 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬞𐬀𐬱𐬍𐬨𐬁𐬥𐬍𐬵𐬀𐬱 𐬁𐬔𐬁𐬵𐬁𐬥𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬫𐬖𐬁𐬨 𐬛𐬁𐬛 𐬐𐬈 𐬵𐬀𐬭𐬗𐬈 𐬓𐬁𐬵𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬱𐬁𐬫𐬁𐬔 𐬠𐬁𐬱𐬀𐬛، 𐬞𐬀𐬛𐬍𐬭𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬏 𐬛𐬀𐬵𐬀𐬛. 

«𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵» 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬞𐬀𐬫𐬬𐬁𐬔، 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬥𐬍𐬫𐬁𐬫𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬔𐬊𐬟𐬙: 𐬈𐬫 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵، 𐬀𐬰 𐬭𐬁𐬛𐬍𐬵 𐬈 𐬙𐬊، 𐬥𐬍𐬐𐬁𐬥𐬀 𐬁𐬔𐬁𐬵 𐬀𐬨 𐬏𐬛 𐬯𐬞𐬁𐬯𐬨𐬀𐬥𐬛 𐬀𐬨 𐬏𐬛 𐬠𐬍𐬔𐬊𐬨𐬁𐬥𐬁𐬥𐬀 𐬛𐬁𐬥𐬀𐬨 𐬐𐬈 𐬍𐬥 𐬐𐬁𐬭 𐬐𐬈 𐬥𐬁𐬬𐬀𐬥𐬛𐬁𐬔𐬁𐬥𐬀 𐬠𐬁 𐬨𐬀𐬥 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍، 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬈 𐬠𐬭𐬍𐬵𐬉𐬥𐬈𐬱𐬥 𐬠𐬏𐬛. 𐬀𐬐𐬥𐬏𐬥 𐬀𐬰 𐬙𐬊 𐬗𐬍𐬰 𐬍 𐬓𐬁𐬵𐬀𐬨. 𐬬𐬍𐬯𐬙𐬁𐬬 𐬐𐬈 𐬥𐬈𐬞𐬀𐬭𐬲𐬁𐬭𐬍 𐬏𐬛 𐬯𐬊𐬔𐬥𐬛 𐬈 𐬙𐬊 𐬭𐬁، 𐬫𐬀𐬐 𐬍 𐬀𐬰 𐬞𐬁𐬭𐬯𐬁𐬫𐬁𐬥 𐬠𐬁 𐬨𐬀𐬥 𐬔𐬊𐬬𐬀𐬛 𐬙𐬁 𐬁𐬥𐬗𐬈 𐬓𐬁𐬵𐬀𐬨، 𐬔𐬊𐬬𐬀𐬨. 

𐬟𐬭𐬈𐬯𐬙𐬁𐬛𐬀𐬔 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬭𐬀𐬟𐬙 𐬏𐬛 𐬍𐬥 𐬞𐬀𐬫𐬁𐬨 𐬠𐬁 𐬏 𐬔𐬊𐬟𐬙 𐬏𐬛 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬»، 𐬵𐬭𐬈𐬟𐬙𐬁𐬥𐬀 𐬬𐬍𐬯𐬙𐬁𐬬𐬍𐬛 𐬐𐬈 𐬵𐬀𐬭𐬗𐬈 «𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵» 𐬓𐬁𐬵𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬁𐬑𐬁𐬥𐬀𐬥𐬛𐬀 𐬫𐬈 𐬰𐬀𐬠𐬏𐬥𐬍𐬵 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬥𐬈𐬠𐬁𐬱𐬀𐬛، 𐬞𐬀𐬛𐬍𐬭𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬍𐬥 𐬞𐬀𐬫𐬁𐬨 𐬭𐬁 𐬯𐬁𐬮𐬁𐬭 𐬈 𐬨𐬊𐬖𐬞𐬀𐬛𐬁𐬥 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 «𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵» 𐬠𐬊𐬭𐬛.

𐬏𐬛 «𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵» 𐬓𐬁𐬯𐬙 𐬐𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬫𐬀𐬛 𐬙𐬁 𐬔𐬀𐬭𐬛𐬀𐬥𐬀𐬱 𐬭𐬁 𐬠𐬊𐬭𐬀𐬥𐬛، 𐬙𐬁 𐬥𐬀𐬥𐬔 𐬈 𐬠𐬊𐬭𐬍𐬛𐬀𐬥 𐬈 𐬛𐬀𐬯𐬙، 𐬠𐬀𐬭 𐬏 𐬥𐬈𐬨𐬁𐬥𐬀𐬛. 𐬏𐬛 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬥𐬁𐬬𐬀𐬥𐬛𐬁𐬔𐬁𐬥𐬀 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬛 𐬙𐬁 𐬔𐬀𐬭𐬛𐬀𐬥𐬀𐬱 𐬭𐬁 𐬠𐬊𐬭𐬍𐬛𐬀𐬥𐬛، 𐬗𐬏𐬥 𐬥𐬈𐬓𐬁𐬯𐬙 𐬐𐬈 𐬯𐬊𐬔𐬀𐬥𐬛𐬱𐬐𐬀𐬥𐬍𐬵 𐬐𐬊𐬥𐬀𐬛. 

𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 «𐬨𐬈𐬵𐬭 𐬵𐬏𐬭𐬨𐬀𐬰𐬛»، 𐬞𐬈𐬯𐬀𐬭 𐬈 «𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵»، 𐬥𐬀𐬰𐬛 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬭𐬀𐬟𐬙، «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬀𐬰 𐬥𐬁𐬨𐬀𐬱 𐬏𐬛 𐬥𐬁𐬨 𐬈 𐬞𐬈𐬛𐬀𐬭𐬀𐬱 𐬏𐬛 𐬘𐬁𐬵𐬀𐬱 𐬞𐬊𐬭𐬯𐬍𐬛 𐬏𐬛 «𐬨𐬈𐬵𐬭 𐬵𐬏𐬭𐬨𐬀𐬰𐬛» 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬞𐬀𐬫𐬬𐬁𐬔 𐬔𐬊𐬟𐬙 𐬐𐬈 𐬞𐬈𐬯𐬀𐬭 𐬈 «𐬨𐬀𐬭𐬛𐬁𐬥𐬱𐬁𐬵»، 𐬞𐬁𐬛𐬏𐬯𐬠𐬁𐬥 𐬈 «𐬥𐬍𐬨𐬭𐬏𐬰» 𐬀𐬯𐬙. 

«𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬔𐬊𐬟𐬙: 𐬙𐬊 𐬞𐬈𐬯𐬀𐬭 𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬛 𐬍 𐬁𐬯𐬥𐬏𐬛𐬀𐬔 𐬏𐬛 𐬐𐬁𐬭𐬔𐬊𐬱𐬁 𐬫𐬍 𐬏𐬛 𐬨𐬁 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬥𐬠𐬊𐬭𐬛𐬁𐬭𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬥𐬍𐬐𐬓𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬏𐬛 𐬐𐬁𐬭𐬔𐬊𐬱𐬁𐬫𐬍𐬵 𐬈 𐬞𐬈𐬛𐬀𐬭𐬀𐬙 𐬭𐬁 𐬞𐬁𐬛𐬁𐬱 𐬍 𐬥𐬍𐬫𐬁𐬠𐬀𐬔 𐬥𐬈𐬛𐬁𐬛𐬍𐬨. 𐬁𐬫، 𐬏𐬛 𐬁𐬥𐬗𐬈 𐬭𐬁 𐬐𐬈 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬀 𐬀𐬥𐬛، 𐬬𐬀𐬭𐬰𐬁𐬥.

«𐬨𐬈𐬵𐬭 𐬵𐬏𐬭𐬨𐬀𐬰𐬛» 𐬠𐬁 𐬥𐬀𐬘𐬀𐬔، 𐬗𐬀𐬥𐬛 𐬐𐬏𐬬𐬈𐬱𐬥 𐬞𐬈𐬛 𐬔𐬀𐬭𐬛𐬀𐬥 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬰𐬀𐬛 𐬐𐬈 𐬭𐬀𐬑𐬨𐬀𐬥𐬛𐬀 𐬥𐬈𐬠𐬏𐬛. 

«𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬘𐬊𐬯𐬙 𐬏𐬛 𐬀𐬟𐬯𐬏𐬥 𐬍 𐬠𐬀𐬭 𐬠𐬁𐬰𐬏 𐬫𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬫𐬁𐬟𐬙 𐬐𐬈 𐬵𐬀𐬭 𐬐𐬀𐬯 𐬵𐬀𐬨𐬍𐬁𐬬𐬍𐬰𐬁𐬥𐬍𐬛، 𐬱𐬀𐬨𐬱𐬍𐬭 𐬠𐬀𐬭 𐬏 𐬭𐬀𐬑𐬨𐬀𐬥𐬛𐬀 𐬥𐬈𐬠𐬏𐬛. 𐬠𐬀𐬥𐬛 𐬈 𐬀𐬟𐬯𐬏𐬥 𐬭𐬁 𐬀𐬰 𐬠𐬁𐬰𐬏 𐬔𐬊𐬱𐬁𐬛 𐬏𐬛 «𐬨𐬈𐬵𐬭 𐬵𐬏𐬭𐬨𐬀𐬰𐬛» 𐬐𐬏𐬬𐬈𐬱𐬥 𐬍 𐬛𐬍𐬔𐬀𐬭 𐬞𐬈𐬛 𐬏 𐬰𐬀𐬛 𐬏𐬛 𐬐𐬊𐬱𐬍𐬵𐬈𐬯𐬙.

𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀» 𐬥𐬍𐬬𐬍𐬯𐬙، 𐬔𐬭𐬍𐬬𐬁𐬥 𐬐𐬀𐬲𐬁𐬭𐬁𐬥𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬔𐬭𐬍𐬯𐬙 𐬏𐬛 𐬔𐬊𐬟𐬙 𐬐𐬈 𐬥𐬀𐬯𐬁 𐬫𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬭𐬁 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬥𐬈𐬔𐬀𐬥𐬛𐬀𐬥 𐬠𐬀𐬭𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬨𐬈𐬵𐬯𐬁𐬮𐬁𐬭𐬁𐬥 𐬏𐬛 𐬙𐬏𐬛𐬀 𐬫𐬈 𐬨𐬀𐬭𐬛𐬊𐬨، 𐬥𐬀𐬯𐬁 𐬫𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬭𐬁 𐬞𐬁𐬛𐬭𐬁𐬵𐬀𐬔𐬁𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀» 𐬟𐬭𐬀𐬨𐬁𐬛 𐬙𐬁 «𐬨𐬈𐬵𐬭 𐬵𐬏𐬭𐬨𐬀𐬰𐬛»، 𐬐𐬊𐬱𐬙𐬁𐬭 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬭𐬁 𐬐𐬊𐬱𐬀𐬥𐬛.

𐬁𐬬𐬁𐬥 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬»، 38 𐬯𐬁𐬮 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬨𐬁𐬵 𐬈 𐬁𐬛𐬀𐬭، 𐬭𐬏𐬰 𐬈 𐬨𐬁𐬵، 𐬐𐬊𐬱𐬍𐬵𐬈𐬯𐬙. 

«𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀»، 17 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬛𐬀𐬭 𐬈 𐬓𐬍𐬱 𐬭𐬁 𐬐𐬈 𐬞𐬀𐬭𐬬𐬀𐬭𐬍𐬵𐬈𐬯𐬙𐬀 𐬠𐬏𐬛𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬛𐬈𐬮𐬍𐬭 𐬏𐬛 𐬘𐬀𐬬𐬁𐬥𐬨𐬀𐬭𐬛 𐬠𐬏𐬛𐬀𐬥𐬛، 𐬐𐬊𐬱𐬙 𐬏𐬛 𐬍𐬥 𐬐𐬁𐬭 𐬭𐬁 𐬠𐬁 𐬵𐬀𐬨𐬏𐬯𐬐𐬁𐬭𐬈𐬱𐬥 𐬈 «𐬞𐬍𐬭𐬏𐬰»، 𐬬𐬀𐬰𐬍𐬭 𐬈 𐬓𐬍𐬱، 𐬏𐬛 𐬔𐬭𐬁𐬫𐬁𐬥𐬈𐬱𐬥 𐬈 «𐬱𐬀𐬨𐬙𐬁» 𐬞𐬈𐬯𐬀𐬭 𐬈 «𐬫𐬀𐬰𐬛𐬍𐬥»، 𐬬𐬁𐬯𐬙𐬭𐬍𐬫𐬏𐬱𐬞𐬀𐬛 𐬈 «𐬑𐬏𐬯𐬭𐬀𐬬» 𐬐𐬀𐬭𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬠𐬍𐬨𐬁𐬭𐬍𐬵 𐬈 𐬐𐬀𐬞𐬀𐬯𐬙𐬍𐬱 𐬛𐬊𐬗𐬁𐬭 𐬠𐬈𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬀𐬰 𐬰𐬍𐬬𐬀𐬥𐬛𐬀𐬔𐬍𐬵، 𐬓𐬀𐬱𐬍𐬵 𐬥𐬈𐬛𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬨𐬀𐬭𐬔𐬀𐬱 𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭 𐬐𐬁𐬑 𐬈 𐬱𐬁𐬵𐬍𐬔𐬁𐬥 𐬠𐬏𐬛. 

«𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀» 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬫 𐬈 𐬑𐬁𐬥𐬛𐬁𐬥 𐬈 «𐬯𐬁𐬯𐬁𐬥»، 𐬥𐬁𐬟𐬭𐬀𐬑𐬊𐬥𐬛𐬀 𐬠𐬏𐬛 𐬏𐬛 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬛𐬀𐬭𐬁𐬥 𐬭𐬁 𐬐𐬊𐬱𐬙، 𐬓𐬁𐬵𐬀𐬭𐬁𐬥𐬀𐬱، «𐬞𐬏𐬭𐬁𐬥𐬛𐬊𐬑𐬙» 𐬏𐬛 «𐬁𐬰𐬀𐬭𐬨𐬍𐬔𐬛𐬊𐬑𐬙»، 𐬥𐬀𐬰𐬛 𐬏 𐬭𐬀𐬟𐬙𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬭𐬑𐬁𐬱𐬍𐬛𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬈𐬛 𐬏 𐬔𐬊𐬟𐬙𐬀𐬥𐬛 𐬐𐬈 𐬁𐬰 𐬈 𐬞𐬁𐬛𐬀𐬑𐬱𐬁𐬵𐬍𐬵، 𐬠𐬍𐬯𐬀𐬭𐬀𐬥𐬘𐬁𐬨، 𐬙𐬊 𐬭𐬁 𐬞𐬈𐬛 𐬐𐬊𐬱𐬙𐬀𐬥 𐬈 𐬞𐬈𐬛𐬀𐬭 𐬏𐬛 𐬵𐬀𐬨𐬀 𐬫𐬈 𐬠𐬀𐬭𐬁𐬛𐬀𐬭𐬁𐬥𐬀𐬙 𐬔𐬭𐬁𐬫𐬁𐬥𐬍𐬛 𐬏𐬛 𐬔𐬊𐬥𐬁𐬵 𐬍 𐬠𐬊𐬰𐬊𐬭𐬔 𐬐𐬀𐬭𐬛𐬍. 

𐬏𐬛 𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥 𐬍 𐬐𐬈 «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀» 𐬍𐬥 𐬯𐬀𐬓𐬀𐬥𐬁𐬥 𐬱𐬥𐬏𐬛، 𐬵𐬭𐬈𐬟𐬙𐬁𐬥𐬀 𐬔𐬭𐬍𐬯𐬙 𐬏𐬛 𐬙𐬁𐬔 𐬀𐬰 𐬯𐬀𐬭 𐬞𐬈𐬛 𐬰𐬀𐬨𐬍𐬥 𐬀𐬟𐬔𐬀𐬥𐬛 𐬏𐬛 𐬞𐬀𐬯𐬨𐬁𐬥𐬛𐬀 𐬫𐬈 𐬰𐬍𐬬𐬈𐬱𐬥 𐬭𐬁 𐬠𐬁 𐬀𐬥𐬛𐬏𐬵 𐬏𐬛 𐬭𐬀𐬥𐬘 𐬯𐬞𐬀𐬭𐬍𐬵 𐬐𐬀𐬭𐬛. 

𐬵𐬀𐬥𐬔𐬁𐬨 𐬈 𐬭𐬏𐬰𐬔𐬁𐬭 𐬈 «𐬱𐬍𐬭𐬏𐬫𐬀»، 𐬠𐬍𐬨𐬁𐬭𐬍𐬵 𐬈 𐬐𐬀𐬞𐬀𐬯𐬙𐬍𐬱 𐬟𐬭𐬁𐬰𐬔𐬊𐬯𐬙𐬀𐬭𐬛 𐬏𐬛 𐬨𐬀𐬭𐬛𐬊𐬨 𐬈 𐬉𐬭𐬁𐬥𐬍𐬔، 𐬘𐬊𐬰 𐬱𐬊𐬨𐬁𐬭 𐬍 𐬐𐬀𐬨، 𐬵𐬀𐬨𐬀 𐬨𐬊𐬭𐬛𐬀𐬥𐬛. 

بازکاوی [آنالیز]

اندربارَه-یِ چند نَغْزَگ [نکته] اود پُرْسِشْن [سوال] اود اَنگار [فرض] زیر، تَوانیم اندر نِوِشْتَگانِ آیندَه، بیشتر سْرَنْگیدَن [مباحثه کنیم]:

پُرسِشْنِ ۱: نِوِشتار [نویسنده] نِپیگ «میژوی تَپوریگ» [تاریخ طبری]، «ابوجعفر محمد»، پسر «جریر علی»، اندر اُستان «تَپوران» [طبرستان]، شهر «آمل»، زاییهِسْت [متولد شد] اود نیز اندر شَهران دیگرِ «ایران»، مانند «ری» زیست. زُوان [زبان] مردم شهر «آمل» اود «ری»، هَنگام زیوِشْنِ [زندگی] «ابوجعفر محمد»، بیگُمانانَه [قطعا] اَرَبیگ نِبود. چرا کَسان-ای مانند او، که اندر گاهانِ [مکان های] ایرانیگ زُوان زاییهِسْتَه بودَنْدْ، اندر نوشتگان خْویش، نام کَسانِ ایرانیگ اود نام گاهانِ ایرانیگ را اَرَبیگانیدَه اَنْدْ [عربی کرده اند]؟ نِمونَوار، «خوسْرَوْ»: کسری!، «دارابگِرد یا دارابْکِرْتَه»: دارابجرد! «سَگَسْتان»: سجستان! ، «سْتَخْرَه»: اصطخر!، «یَزَدْکِرْتَه»: یزدجرد!، «تَپوران»: طبرستان!، «گُرگان»: جرجان!، «آتورپاتَگان»: اذربیجان!، «کومیش»: قومس!، «هَگْمَتانَه»: همذان!، «سْپاهان»: اصبهان!، «گُندی شاه پور»: جندی سابور!، «پارس»: فارس!، «گولالَه»: جلولاء!، «کادوسان»: قادسیه! 

آیا این کُنِشْنِ [عمل] «ابوجعفر محمد»، برای زَبونْ شْمُرْدَن [تحقیر] یا پوشانیدَن بزرگی-یِ شهرآیینی-یِ [تمدن] «ایران» بودَه است؟ این کار مانند این است که چون پادْواکَه [حرف صامت]-ای مانند «ع» اندر زُوانان ایرانیگ نِسْتْ، یَک نِوِشتار اَرَب زُوان، که امروزه اندر کشور «ایران» زیوَد، نامان اَرَبیگ را ایرانیگانَدْ [ایرانی کند]. نمونَوار، «علی»: اَلی! «عُمَر»: اُمَر!، «عثمان»: اُسْمان!

نَغْزَگ ۱.۱: دْریغْمَندانَه [متاسفانه]، هَنوز بَسیار-ای از این نامان نادْرُست، اندر زُوانان «ایرانیگ» پایِسْتَه اَنْدْ [باقی مانده اند]، چُنان که امروزه، بَسیار-ای از مردم «ایران» نِدانَنْد که نِمونَوار، نام «اصفهان»، پِد واژَه-یِ «سْپاه» آدوبَدْ [ارتباط دارد] اود زمان-ای، سربازان اود سْپاهْپَدان «ایران» اندر آن گاه گرد یَکدیگر هَمی-آمدند. یا این که نام «یزدگرد»، پَیوند-ای با واژَگان «گِرْدی» او «فْرَبِهی» [چاقی] نِدارد اود «یزدگرد»، اندر شهر «یَزَدْ» نِزاییهِسْتَه بود، ایوَرْتْ [بلکه]، واژَه-یِ «یزدگرد»، پِد واژَگان «یَزَتَه»، «ایزَد» اود «کردن» آدوبَدْ، اود پِد چِمِ «خْوَدایْ آفوریدَه» است.

پُرْسِشْنِ ۲: چرا «ابوجعفر محمد»، ۸ چَفْتَه [اتهام] برای «خوسْرَوْ» نوشته است، بِژْ پَیْواگِ «خوسرَوْ» پِد چَفْتَگان ۴، ۶، ۷، اود ۸ را نِنِوِشتَه است؟ آیا آماج «ابوجعفر محمد»، نِمایانیدَن ناتوانی-یِ «خوسرَوْ»، برای پِدْواخْتَن [جواب دادن] پِد چَفْتَگان ۴، ۶، ۷، اود ۸ بودَه است؟ 

پُرْسِشْنِ ۳: آیا آماج «ابوجعفر محمد» از نوشتن داستان کَفشگَر، نِمایانیدَن نارَجیستَگی [بی عدالتی]-یِ پادَخْشاهی-یِ «خوسرَوْ» بودَه است؟ چرا «ابوجعفر محمد»، اندربارَه-یِ این که چرا کفشگر، کالْپَدْ را سویِ «خوسْرَوْ» اَفْگَنْدْ، اود چِگونَه پِد «خوسرَو» آفَنْدید [حمله کرد]، چیز-ای نِنِوِشتَه است؟

نَغْزَگ ۳.۱: این که نگاهبانِ «خوسرَوْ»، اندر برابر کفشگر پادکُنِشْن کرد [عکس العمل نشان داد]، ناخوگان [غیرعادی] نِست. امروزه نیز، اندر همَه-یِ کشوران پیشرَوَنْدَه [پیشرفته]، (با هر گونَه هَمْویدَه-یِ وینارتاریهیگ [با هر نوع سیستم سیاسی])، اگر کَس-ای پِد شاه، یا وزیر، یا مَرْدُمْپَد [رئیس جمهور] آفَنْدَدْ، با پادکُنِشْن نِگاهبانان رویاروییهَدْ [مواجه میشود]. اندربارَه-یِ این که چرا نگاهبان کفشگر را کُشت، بِژْ او را اندر زندان نِکَرْد، باییم بیشتر سْرَنگیدَن.

نَغْزَگ ۲: دْرُسْتِسْتْ پَیْواگ [درستترین جواب]، برای نِگِخْتَن این که چه یَتاگان-ای پِد این اَنْجافْتَنْدْ [برای توضیح دادن اینکه چه اتفاقاتی به این منجر شدند] که «خوسْرَوْ»، «مَرْدانشاه» را کُشَدْ، این است که سرنگونی-یِ شاهانشاهی-یِ «ساسانیگ»، جَنگ-ای اندرونیگ، میان شاهان اود شاهزادَگان «ساسانیگ» از یَک سوی، اود سْپاهْپَدان، اود مِهسالارانِ «پارتیگ» از سویِ دیگر بوده است. «مَردانشاه» اود پسرش «مهر هورمَزْدْ»، از خاندانِ «پارتیگِ» «سورِن» بودند، اود «ابوجعفر محمد»، اندربارَه-یِ این نَغْزَگ اَرْجْمَنْدْ [نکته مهم]، چیز-ای نِنِوِشتَه است.

پُرْسِشْنِ ۴: این که «ابوجعفر محمد» نوشته است که هر کَس، اَفسون [طلسم] بر بازو-یِ خْویشْ هَمی‌-آویزانیدْ، شمشیر بر او رَخْمَنْدَه نِبود، بیگُمانانَه نِمایانَدْ که «ابوجعفر محمد»، یاوَه باوَرْ [خرافاتی] بودَه است. بر شالُدَه-یِ [بر اساس] این یاوَه باوَری، نِتَوانیم پَهیکارِشْنِ [ادعای] «ابوجعفر محمد» را، اندربارَه-یِ این که «خوسْرَوْ» برای کُشتن «مَردانْشاه»، از رایِ سْتارَه شْناسان پَیْرَوی کرد، سادَگانَه پَدیرُفْتَن اود پِد بُنخانان [منابع]-ای بیشتر اندربارَه-یِ این پَهیکارِشْنْ نیازمَنْدْ ایم. چگونَه تَوانیم پَدیرُفتَن که «خوسْرَوْ»، پادَخْشاه بزرگ «ساسانیگ»، که شاهانشاهی «رُم» را کَرَتان [دفعات]-ای بَسیار وانیدَه بود [شکست داده بود]، اود مَرزان «ایران» را مانند مَرزان پادَخْشاهی-یِ «هَخامَنِشنیگ» گُسْتَرانیدَه بود، چُنان نافرجام اندیش [کسی که به عاقبت کار فکر نکند] بودَه باشَدْ، که برای کُشتَن «مَردانْشاه»، از رایِ سْتارَه شْناسان پَیْرَوی کردَه باشَدْ؟ آیا این چَفْتَه را نِباییم دروغ «ابوجعفر محمد» برای بَدنامیگانیدَن [بد نام‌ کردن، نامحبوب کردن] پادَخْشاهی-یِ «ایران» دانستن؟ 

نَغْزَگ ۳: اگر کَس-ای با خْوانْدَن این نِوِشتَگ، پِنْدارَدْ که چون «شیرویَه» فْرَمادْ [دستور داد] تا پِدَر اود بَرادَرانَش را کُشَنْدْ، پَلید بودَه است، نادْرُست نِسْت. بِژْ باییم پِد چند نَغْزَگ اود اَنگار پَروا کردن [توجه کنیم]. 

۳.۱: «شیرویَه» برای کُشتن پدرش اِنْدیدْمَنْدْ [مُرَدّد] بود، بِژْ مِهسالارانِ پارتیگ پِد او چَفانیدَنْد [فهماندند] که اگر او «خوسْرَوْ» را نِکُشَدْ، اود او را از زندان آزاد کُنَدْ، «خوسْرَوْ» او را کُشَدْ. پس «شیرویَه» با کُشتن «خوسْرَوْ» خْواستَه است که مرگ خْویش را پادیرانَدْ [جلوگیری کند] (نَغْزَگ ۲)

۳.۲: شایَدْ اَنگارِ [فرض] مِهسالارانِ پارتیگ، اندرباره-یِ این که اگر «شیرویَه»، «خوسْرَوْ» را از زندان آزاد کُنَدْ، «خوسْرَوْ» «شیرویَه» را کُشَدْ، اَنگار-ای دْروغْناگ برای تَرسانیدَن اود گِرایانیدَن [ترغیب کردن] «شیرویَه»، برای کُشتن «خوسرَوْ» بودَه است، اود «شیرویَه»، بازیچَه [ملعبه]-یِ  مِهسالارانِ پارتیگ بودَه است (نَغْزَگ ۲)

۳.۳: «شیرویَه»، بَوَندَگانَه [کاملا] ایرانیگ نِبود که با گیان [جان] اود دِل برای «ایران» دِلسوزی کُنَدْ. این که اندر چَفْتَگانِ ۷ اود ۸، پاچْکَرْتِ [در عوض] پادَخْشاهی-یِ «ایران»، برای شاهانشاهی-یِ «رُم» بیمناگ [نگران] بودَه است، نِمایانَدْ که شایَد، پَیوگانی کردن [ازدواج] «خوسرَوْ» با «ماریا»، دختر «موریکیوس»، از آغاز نادْرُست بودَه است. 

پُرْسِشْنِ ۵: پادَخْشاهی-یِ بزرگ «ساسانیگ»، ۴۲۷ سال اندر برابر شاهانشاهی-یِ «رُم» پایِسْتَه بود اود کَرَتان-ای بَسیار، آنان را وانیدَه بود. بر شالُدَه-یِ چَفْتَه-یِ ۱، چگونَه تَوانیم پَدیرُفتَن که «شیرویَه»، که از نامْگُزیدَگان [کاندیداهای] پادَخْشاهی-یِ بزرگ «ساسانیگ» بودَه است، اندربارَه-یِ این که «خوسرَوْ»، «هورمَزْدْ» را نِکُشْتَه بود، این اندازه ناآگاه بودَه است؟ اگر وِژاریگانَه [حقیقتا] اینگونَه بودَه است، چَفیم [میفهمیم] که یا «خوسْرَوْ» برای آموزِشْنِ «شیرویَه» کوتاهی کرده بود، یا «ماریا»، یا آموزگاران «شیرویَه». این اَنگار نیز با دوراندیشی-یِ شاه-ای توانمند مانند «خوسرَوْ»، هَمیستار [متناقض] است که چرا با همَه-ی دوراندیشی، برای آموزشن «شیرویه» نِکوشیدَه بود.

۵.۱ شاید رایَنِ این ناآگاهی-یِ  «شیرویَه» را باییم اندر نَغْزَگ ۳.۳ جُستَن. 

۵.۲ شایَدْ تَوانیم چَفْتَه-ی (۱) را دروغ-ای از سوی مِهسالارانِ پارتیگ، برای بَهانه آوَرْدَن اود کُشتن «خوسرَوْ» دانستن، نِه از سویِ «شیرویَه» (نَغْزَگ ۲)

۵.۳ شایَد «ابوجعفر محمد»، چَفْتَه-ی (۱) را نزومانْوار [با دقت] بازنِویسی نِکَردَه است

دیدگاه شما:



به کار گیری یا روگرفت از نوشته‌های این پایگاه تنها پس از پذیرش قوانین پایگاه امکان پذیر است: قوانین پایگاه خِرَدگان
توسعه نرم افزاری: مجید خالقیان
چَفْتَگان خسرو پرویز به ایرانیگ سَرَه
خِرَدگان