درباره آل بویه | نویسنده: اسماء معصومی نژاد | واپسین به روزرسانی: ۳۰ امرداد ۱۳۹۵ |
بوییان (آل بویه) و علل انحطاط آنها
با حمله ی عرب ها به ایران شیر مردان این خاک هموراه در صدد بودند که خود قدرت را به دست بگیرند و از زیر سلطه ی اعراب خارج شوند. یکی از این تلاش ها به دست حکومتهای محلی انجام شد حکومتهایی که پس از اسلام سعی در بازسازی عظمت و شکوه ایران باستان داشتند. یکی ازمهمترین حکومتهای سدههای نخستین پس از اسلام حکومت آل بویه است. حکومت آنان نقطهی عطفی در روابط ایران و خلفای بغداد محسوب میشود و آنها از اولین حکومتهایی بودند که توانستند به آمال بسیاری از ایرانیان یعنی تشکیل حکومت مستقل دست یابند. مذهب شیعه این حکومت وغلبه ی قدرت شاهان آن دررویارویی با خلیفگان عباسی سبب اهمیت روز افزون این دولت شده است. از نیرومندی این سلسله همین را بس که بیش از صد سال بر بغداد عباسیان سلطه یافتند. دورهی اول این حکومت محلی با تکیه به سنت کدخدا منشی رو به گسترش بود اما با روی کار آمدن نسل دوم، اوضاع به طور کامل دگرگون شد. و روز به روز این غلبگی وقدرت کمرنگ تر شد تا که سرانجام این حکومت محلی از هم پاشید اما چه شد که حکومتی با ان قدرتمندی توسط عوامل داخلی رو به انحطاط رفت؟ در این نوشتار نگاهی به تاریخ و رویدادهای مهم دوران آل بویه میاندازیم که سبب ضعف این حکومت شد و سپس به صورت کلی تحلیلهایی درباره چرایی ضعف این سلسله ارائه میدهیم.
نویسنده: اسماء معصومی نژاد (دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ، دانشگاه باهنر کرمان)
آغاز کار آل بویه
سلسله ی آل بویه به دست سه برادر به نام علی و حسن و احمد که گفتهاند فرزندان یک ماهیگیر بودند، تشکیل شد. آلبویه از سلسلههای معتبر ایرانی است که بر اثر انحطاط قدرت خلفا ظهور کرد و تا استقرار سلسلهی ترکان به ایران تا قرن پنجم هجری دوام داشت. ابتدای قدرت این سلسله را باید از زمان ظهور مردآویچ زیادی دانست زیرا در همین زمان است که به فرمان وی ابتدا علی حکومت کرج ابو دلف منصوب شد و سپس به اصفهان تاخت. برادر دیگر علی ˛ یعنی حسن ری و کاشان و اصفهان را تصرف کرد و بر نواحی عراق عجم حکومت یافت. احمد برادر کوچکتر بود که پس از تصرف کومان در 334 هجری به بغداد حمله کرد. خلیفهی وقت مستکفی بالله تسلیم گردید و احمد را به معزالعوله وعلی را به عماد الدوله و حسن را به رکن الدوله ملقب گردانید در حقیقت از این زمان به بعد خلفای عباسی از هر جهت مطیع آل بویه بودند. بعد از در گذشت معزالدوله و رکن الدوله سلسلهی آل بویه به سرشاخه تقسیم شد.
الف- دیالمهی فارس، جانشینان عمادالدوله
ب- دیالمهی عراق و کرمان و خوزستان، جانشینان معزالدوله
پ- دیالمهی ری و اصفهان، جانیشنان رکن الدوله
الف) دیالمه ی فارس (338-447 هـ . ق) (949-1055 م):
اولین امیر دیلمی فارس عماد الدوله است که در سال 320 هجری در فارس استیلا یافت. وی به دلیل نداشتن فرزند عضدالدوله پسر بزرگ برادرش رکن الدوله را به جانشینی برگزید. فنا خسرو و یا همان عضدالدوله به فارس فرستاده شد تا برای جانشینی و زمامداری تربیت شود. چون عضدالدوله که در آن زمان چهارده سال داشت به شیراز نزدیک شد عماد الدوله به همراه اطرافیانش به استقبالش رفت و او را بر تخت خود نشاند و دستور داد مردم به سلام او آیند آنگاه سلطنت را به او سپرد (فقیهی، 1389: ص 28-27). عضدالدوله در سال 338 به جای عمادالدوله نشست. او در سال 357 کرمان را تصرف کرد و دایرهی متصرفان خود را تا نواحی جنوبی خلیج فارس و سرزمین عمان توسعه داد. سپس جانب ری و همدان حرکت کرد. فخرالدوله که تاب مقاومت در خود نمیدید به قابوس بن وشمگیر پناهنده شد. در سال 371 هجری عضد الدوله به گرگان یعنی قلمرو قابوس تاخت قابوس به اتفاق فخرالدوله گرگان را رها کردند و روی به جانب خراسان نهادند. عضدالدوله در بغداد درگذشت (ایمانی فر، 1389: ص 59).
شرف الدوله (373-379 هـ . ق) (983-989 م):
بعد از عضدالدوله فرزندش ابوکالیجار مرزبان ملقب به صمصام الدوله به جای پدر نشست ولی با مخالفت یکی از برداران خود به نام شرفالدوله رو به رو شد. شرفالدوله بعد از غلبه به صمصامالدوله در سال 377 هجری با بدرالدین حسنویه در کرمانشاه جنگید و از او شکست خورد. در نتیجه بدرالدین به قسمت مهمی از سرزمین عراق عجم مسلط شد شرف الدوله در سال 379 هجری درگذشت (رویگر، 1381: ص 21).
بهاء الدوله (379- 403 هـ . ق) (989- 1012 م):
پس از شرفالدوله فرزندش امیر علی جانشین او شد اما با مخالفت عموهای خود یعنی بهاء الدوله و صمصام الدوله مواجه شد وی هرچند خود را در پناه بهاءالدوله قرار داد ولی طولی نکشید که به فرمان بهاءالدوله کشته شد. بهاءالدوله در سال 380 هجری خوزستان را فتح کرد و بر برادر خود صمصامالدوله غلبه کرد در اوایل سلطنت بهاءالدوله در سال 379 هجری کرمان نیز به تصرف امیر خلف بن احمد صفاری درآمد لیکن اندکی بعد بهاءالدوله موصل را در سال 382 هجری و کرمان را در سال 390 هجری مجدداً به تصرف خود درآورد و در سال 403 هجری درگذشت (فرای و همکاران، 1387: صص 252-255).
ابو کالیجار مرزبان (415-440 هـ . ق) (1024- 1048 م)
بعد از درگذشت بهاء الدوله پسرش ابوشجاع ملقب به سلطان الدوله جانشین او شد. در سال 411 هجری در نتیجهی شورش سپاهیان بغداد، سلطان الدوله از کار برکنار و به جای او برادر کوچکترش ابوعلی مشرف الدوله را به امیری انتخاب کردند (بیات، 1377: ص 163). با اینکه سلطانالدوله از امارت بغداد برکنار شد قریب قدرت سه سال دیگر بر فارس و قسمتی از خوزستان و کرمان حکومت کرد. وی در سال 415 هجری در گذشت و پسرش ابوکالیجار مرزبان به جای او نشست. مدعی ابوکالیجار مرزبان در نواحی خوزستان و عراق، ابوطاهر جلال الدوله فرزند ابوعلی مشرف الدوله بود. کشمکش بین این دو بر سه تصرف اهواز و بغداد تا سال 428 هجری بافی بود تا اینکه در این سال با یکدیگر صلح کردند پس از مرگ جلال الدوله با اینکه عدهی زیادی از اهالی بغداد با پسرش الملکالعزیز ابومنصور بیعت کردند فرمانروایی ابوکالیجار تا سال 440 هجری طول کشید در اواخر دوران حکم رانی خود زد و خوردهایی با افراد خاندان کاکویه و سلاجقه کرد. اما در همین ایام سلاجقه بر قسمت بزرگی از خاک ایران مسلط شدند. ابوکالیجار در سال 439 هجری با طغرل سلجوقی صلح کرد. در حقیقت از این زمان به بعد دیالمهی فارس تحت تبعیت سلاجقه درآمدند (ایمانی فر، 1389: ص 64-63).
الملک الرحیم بن ابوکالیجار (440-447 ق/ 1048- 1055 م):
بعد از درگذشت ابوکالیجار مرزبان بن سلطان در سال 440 ق، فرزندن ابونصر و فیروز به جانشینی پدر رسید. وی از خلیفه القائمبامرالله درخواست کرد خطبه به نامش خوانده شود و ملقب به رحیم شود خلیفه درخواست اول را پذیرفت اما از پذیرش درخواست دوم سر باز زد و گفت این لقب از صفات خداوند است. قلمروی وی عراق و خوزستان بود و بعد از مدتی بر شیر از نیز سلطه یافت.
در دورهی سلطنت الملکالرحیم، مشکل و خطر از داخل و خارج فراوان بود. الملکالغدیر پسر جلالالدوله برای تصرف بصره، با الملکالرحیم در حال جنگ بود و ابونصیر فولاد ستون پسر ابوکالیجار توفیق یافت اهواز را متصرف شود و سپاه برادرش الملکالرحیم را تا وسط دور سازد. برادر دیگر الملکالرحیم، ابوعلی فضا خسرو (کی خسرو) نیز طمع بصره را داشت اما کاری از پیش نبرد. بدین سان شهرهای معتبر فارس و عراق میان الملکالرحیم و برادران و خویشاوندانش دست به دست میشد. علاوه بر اختلافات خانوادگی، مشکل دیگر ملکالرحیم اختلافات و درگیریهای شعیه و سنی بود ترکان نیز مانند سالهای پیش در تشنج آفرینی نقش مهمی ایفا کردند. آنان یک سال پیش از حملهی طغرل به بغداد 446 ق به بهانهی به تعویق افتادن حقوق خود علیه ملکالرحیم دست به شورش زدند و به غارت و آتش زدن اموال مردم پرداختند کردها و اعراب بادیه نشین نیز از فرصت به دست آمده برای چپال بغداد به حرکت درآمدند و این امر بر آشفتگی بیشتر اوضاع افزود. امارت ملکالرحیم در سال 447 ق در پی لشکر طغرل سلجوقی به بغداد خاتمه یافت و بدین ترتیب این شاخه از آب بوی نیز خاتمه یافت.
از زمینههای این لشکر کشی عبارت است از:
1- جنگ داخلی بین شاهزادگان بویی
2- اختلافات مذهبی در بغداد بین اهل سنت و شیعیان، طغرل با استفاده از احساسات اهل سنت و به نام آزاد ساختن عراق و ایالات غربی ایران از زیر نفوذ اهل بدعت پیش تاخت.
3- دعوت القائم خلیفهی عباسی از مقابله با بساسیه ی: میان ابوالحارث بساسیهی از امرای ترک بغداد و رئیس الرؤسا وزیر قائم اختلاف افتاد. بساسیهی از بغداد خارج و شهرهایی را متصرف شد و کار وی چنان بالا گرفت. که در عراق و خوزستان در منابع او را دعا می کردند. بساسیهی بغداد را متصرف و القائم را دستگیر و به عانه فرستاد. خلیفه یک سال در عانه بود، بساسیهی در بغداد به نام خلفای مصر خطبه خواند و سکه ضرب کرد. خلیفه از طغرل درخواست کمک کرد وی نیز عازم بغداد شد. اختلاف بساسیه با خلیفه زوال این شاخه ی از دولت آل بویه را تسریع کرد.
4- تصمیم خلافت برای براندازی دولت آل بویه: القائم خواستار آمدن طغرل بود تا بدین وسیله آل بویه را منقرض نماید. رئیسالروسا نیز آمدن طغرل را ترجیح میداد تاحکومت دیلم پایان یابد (ابن خلدون، 1368: ص 12).
ابن مسلمه خواستار حمایت سلجوقیان شده بود زیرا در بغداد از دست آل بویه به تنگ آمده بودند. اگر چه از تشیع آنان رنج به کسی نمیرسید، نوعی دو گانگی مذهبی پدید میآورد که برای متصاعد خلافت و ایستادگی در برابر اسماعلیان دردسر ایجاد میکرد. اگر تا این زمان وجود آنان را تحمل کرده بودند هم برای این بود که جز این صورت راهی نداشتند و هم اینکه در سر حدات عراق نظمی برقرار کرده بودند و اکنون از عهدهی آنان برنمیآمد. طغرل قبل از ورود به بغداد اعلام کرد که میخواهد مراسم حج به جا آورد و راه مکرر را بازسازی کند و با لشکر کشی به مصر مستنصر حاکم علوی آنجا را از میان بردارد. وی دو روز بعد از ورود به بغداد ملکالرحیم را دستگیر و نام بوهیان را از خطبه انداخت بهانهی طغرل برای دستگیری ملکالرحیم، شورش مردم بغداد علیه سپاهیان سلجوقی بود. وی مدعی شد علت شورش، تحریکات ملکالرحیم بوده است. مدت این امیر بویهی شش سال و به قولی هفت سال بود. در سال 450 ق ملک الرحیم اخرین پادشاه از دودمان بویه در قلعه ی وی درگذشت.
تصرف بغداد توسط طغرل در سال 447 ق همراه با تسنن سنت گرایی علامتی برای پایان میان پرده ایرانی بود که نتوانست مشروعیت ملی مذهبی سیاسی- نظامی را برای خود کسب کند. (ایمانی فر، 1389، ص 105- 104- 103).
ب) دیالمهی عراق و خوزستان و کرمان:
این شعبه از دیالمهی عراق یعنی معزالدوله و جانشینان در سرزمینهای عراق عرب و خوزستان و کرمان حکومت میکردند بعد از مرگ معزالدوله در سال 365 هجری پسرش عزالدوله بختیار جانشین پدر شد. در سال 367 هجری از عضدالدوله شکست خورد و کشته شد و متصرفاتش ضمیمهی قلمروی عضدالدوله گردید. بر سر تصرف سرزمینهای مذکور جانشینان عضد الدوله تا سال 448 هجری، یکدیگر همیشه اختلاف و درگیری داشتند
ج) دیالمه ی ری و همدان و اصفهان:
در تقسیم متصرفان آل بویه ری و همدان و اصفهان سهم رکن الدوله شد وی سال 366 هجری قلمرو خود را در بین فرزندان خویش بدین نحو تقسیم کرد که: اصفهان را به مؤید الدوله و ری و همدان را به فخر الدوله واگذاشت و به آنها سفارش کرد که همیشه و در هر حال از بردار بزرگ تر خود عضد الدوله که بر فارس و کرمان حکومت میکرد اطاعت کنند.
موید الدوله (373-466 هـ. ق) (983-1073م)
همانگونه که گفته شد حکومت اصفهان و ری و توابع آن را به نیابت عضدالدوله به مؤیدالدوله واگذار شد. مؤیدالدوله همواره فرمان بردار بود از این رو چون عضدالدوله بر برادر نافرمانش فخرالدوله پیروز شد و همدان را تصرف کرد امارت آن دیار را نیز به مؤیدالدوله داد. چندی بعد با مؤیدالدوله به گرگان و بخشهایی از طبرستان نیز دست یافت و به رغم کوشش فراوان قابوس زیاری و ابوالعباس تاش، سپه سالار سامانی که با قابوس همداستان شده بود؛ به تدبیر صاحب بن عباد، وزیر با کفایت و نامدارش همچنان آن نواحی را در اختیار داشت تا آنکه در سال 373 ق. در گرگان درگذشت و جانشین برای خود تعیین نکرد و میدان برای تاخت و تاز فخرالدوله بازماند (فروزانی، 1387: ص 186).
فخر الدوله (366-387 هـ.ق) (976-988 م) (فقط در همدان):
بعد از مرگ مؤیدالدوله صاحب بن عباد بزرگان کشور را برآن داشت که در این زمان با سلطنت فخرالدوله که بزرگ خاندان آل بویه بود موافقت کنند. فخرالدوله در سال 373 هجری از نیشابور به جرجان آمد و زمام حکومت را به دست گرفت (بیات، 1377: ص 166).
او در مخالفت با عضد الدوله با عزالدوله بختیار همراه شده بود، عضدالدوله در سال 369 ق. به قلمرو او تاخته بود و او را نزد قابوس زیاری فراری داد و همدان را به مؤید الدوله واگذاشت و شخصی را به نزد قابوس فرستاد و خواهان تسلیم فخرالدوله شد؛ اما چون این عمل از نظر قابوس خلاف جوان مردی و اصول اخلاقی بود پذیرفت و عضدالدوله نیز به گرگان هجوم برد و قابوس و فخرالدوله را پس راند. شرایط بدین گونه ماند تا اینکه پس از مرگ مؤیدالدوله، بزرگان به خواست صاحب بن عباد فخرالدوله را از نیشابور فراخواندند و جانشینی مؤیدالدوله را بدو سپردند. او در دوران امارتش در نبرد با امیران زیاری و تلاش برای فتح عراق توفیق چندانی نیافت (خضری، 1388: ص 186-187). فخرالدوله پس از مرگ صاحب بن عباد، وزیر فاضل و کاردان و با وفای خود اموال و اطرافیانش را ناجوان مردانه تصرف کرد و چندی بعد در خلفه ی ری در گذشت (همان: ص 187).
پس از مرگ فخرالدوله همسرش که از زنان قدرتمند تاریخ ایران محسوب میشود سمت مشاورهی مجدالدوله را برعهده گرفت (ترکمنی آذر، 1384: ص 125). زیرا پسران خردسال فخرالدوله توان ادارهی امور را نداشتند. همسر وی، سیده خاتون قلمرو فخرالدوله را تقسیم کرد. وی ری را به پسر چهارسالهاش، مجد الدوله و همدان و کرمانشاه را به دیگر فرزند خردسالش، شمس الدوله و اصفهان را به پسر داییاش ابوجعفر بن محمد به علاء الدوله کاکویه واگذار کرد و خود همچنان به سرپرستی امور پرداخت (خضری 1388: ص 187).
محمود در قلمروی مجدالدولهی بویهی (مجد الدوله: (387-420 ق)، فقط در ری):
بعد از فخر الدوله، ابوطالب رستم پسر چهارسالهاش با لقب مجد الدوله به جانشینیاش انتخاب شد البته همانگونه که ذکر شد سیده خاتون مادر مجد الدوله سرپرستی امور را به عهده گرفت. سلطان محمود از سیده خاتون خواست که به نام او خطبه خوانده شود و سکه زده شود اما سیده خاتون از این امر خودداری کرد (فروزانی، 1387: ص 147).
عدهای دلیل لشکر کشی نکردن محمد غزنوی را بر علیه سیده خاتون پاسخ هوشمندانه خاتون میدادند که در پاسخ تهدید به حملهی محمد غزنوی گفته بود «اگر من تو را شکست دهم به همه خواهم گفت پادشاهی را شکست دادم که صد پادشاه را شکست داده بود اما اگر تو مرا شکست دهی چه میتوان بگویی؟ میگویی زنی را شکست دادم! با همین سخن محمود تا خاتون زنده بود قصد لشکر کشی به ری را نکرد» (ترکمنی آذر، 1384: ص 131).
اما حقیقت این است که سلطان محمد برای حمله به قلمرو آل بویه به دنبال زمان مناسب و اموال مساعد بود که با مرگ سیده خاتون و قدرت به دست گرفتن مجدالدوله فراهم شد. زیرا مجدالدوله تمام اوقات خود را به خوش گذرانی و مطالعه می گذراند و از امور مملکت داری بی خبر بود و با مرگ خاتون که ادارهی مملکت در دستش بود ضعفش آشکارتر گردید زیرا او بر مردم و سپاه تسلطی نداشت به همین جهت راه دستیابی سایر قدرتها بر او آسان نشد (ترکمنی آذر، 1384: ص 130). مجد الدوله که با نافرمانی بزرگان سپاه روبه رو شده بود از سلطان محمود تقاضای کمک کرد سلطان محمود غزنوی به ظاهر سپاهی را به فرماندهی علی حاجب به ری فرستاد. زمانی که مجد الدوله به استقبال سپاه محمود رفت. علی حاجب براساس دستوری که داشت او را دستگیر کرد (ترکمنی آذر، 1375: ص 298).
محمود به سمت ری حرکت کرد و خزانهی مجدوالدوله را تصرف کرد. او عدهی زیادی را قتل عام کرد و در نامهای که برای خلیفه نوشته بود چنین اظهار کرد که علت حملهی او به مجدالدوله مبارزه با مذهب، باطنی بوده است و بدین ترتیب عمل خود را توجیه نمود. او میخواست با قرمطی جلوه دادن مجدالدوله کارش را نزد عامه مردم و دستگاه خلافت توجیه کند او کتب بسیاری را به حکم اینکه وابسته به فلسفه و مذاهب باطنی و معتزلی و نجوم است سوزاند (ترکمنی آذر، 1384: ص 133-132). سلطان محمود پسرش مسعود را به حکومت ری گذاشت و مجدالدوله را در اسارت به غزنین برد در حقیقت با این عمل پایان فرمان روایی دیالمهی ری و همدان را اعلام داشت.
شمس الدوله (387-412) (فقط در همدان) و سماء الدوله (412-414 ق) (فقط در همدان):
شمس الدوله پسر دیگر فخرالدوله بعد از مرگ پدر خود به فرمان مادرش سیده خاتون در همدان و کرمانشاه حکومت میکرد در سال 405 هجری قلمرو کردان حسنویه را ضمیمهی متصرفان خودش کرد. اهمیت فرمانروایی وی در تاریخ ایران بدین جهت است که حکیم و فیلسوف عالی قدر ابوعلی سینا مدتی وزارت او را برعهده داشت. و اما اخرین فرد از دیالمه در همدان سماءالدوله پسر شمس الدوله بود که در 414 هجری برای تصرف به وجود بدان سمت تاخت. حاکم آنجا از علاء الدوله حاکم اصفهان یاری خواست. علاءالدوله نیز به همدان لشکر کشید و سماءالدوله را دستگیر کرد حکومت این شعبه از آل بویه که در همدان فرمانروایی میکرد نیز در سال 414 پایان یافت. البته این انقراض قبل از انقراض خاندان آل بویه در ری بود. بدین گونه که حکومت آل بویه به طور کامل منقرض شد (بیات، 1377: ص 167).
نتیجه
1- آنچه که موجب قوام و دوام در حکومت آل بویه بود، رعایت سنت کدخدا منشی و اطاعت از بزرگ خاندان بود. با مرگ رکنالدوله این عامل وحدت از بین رفت در واقع عضدالدوله بیشترین نقش را در تضعیف آن داشت.
2- پراکندگی متصرفان آلبویه و ادارهی آن توسط امرای متعدد باعث شد که شعب سه گانهی سلاطین بویه روی کار آید. و نتیجهی آن تقسیم کشور بین سه امیر ˛ سستی و ضعف این سلسله را به حد کمال رساند اگر ادارهی تمام متصرفات این سلسله مانند صفاریان و سامانیان با یک حکمران بود جای هیچ گونه تردید باقی نمیماند که دوام دولت بوئیان بیشتر میشد.
3- جنگهای داخلی خاندان آل بویه که آغاز گر آن عضد الدوله بود. خدشهی بسیاری به حکومت واحد آلبویه وارد کرد. عضد الدوله قدرتمند و صاحب تدبیر سیاسی بود ولی جانشینان ضعیف و بی تدبیر بودند.
4- جاه طلبی عضد الدوله هرچند ظاهر نمایشگر اوج قدرت آل بویه بود ولی در اصل مقدمات و تجزیه و انحطاط آن را فراهم آورد.
5- ظهور قدرتهای نوپا و جدید از جمله غزنویان و سلجوقیان که آلبویه، قدرت مقابله با نیروهای تازه نفس آن را نداشتند.
6- تفاوتهای قومی و فرهنگی و اختلاف درمیان سپاهیان آل بویه، خود عامل دیگری بر ضعف بوئیان شد عامل این اختلافات بیش از آنکه مسئله نژادی باشد مسئلهی اختلاف مذهبی بود.
7- اختلافات مذهبی در بغداد و نارضایتی مردم سنی مذهب از حضور عناصر شیعه و قرار گرفتن آنان در مصادره امور، عامل دیگر زوال حکومت آل بویه محسوب میشود.
8- عامل دیگر ضعف نیروهای نیرومند دیلمی از عرصهی تشکیلات سپاه و سپردن قدرت مطلق به ترکهای نظامی بود.
9- در بین لشکریان و قوای نظامی آلبویه به هیچ وجه روح سربازی و انضباط وجود نداشت.
10- بحران های اقتصادی و هرج و مرج ناشی از آن
11- مرسوم شدن فروختن مقاملات دولتی به پول نقد یا نسیه و یا تضمین.
12- فعالیت و تبلیغات اسماعیلیان از اقتدار بویان میکاست.
13- جنگهای متعدد بین سامانیان آل بویه نیز از عوامل ضعف و زوال دولت آل بویه بود.
این نوشتار، از نوشتارهای ارسالی کاربران است
نوشتارهای ارسالی کاربران بر اساس پیماننامه کاربری منتشر میشوند. نگاه کنید به:
کتابنامه:
– معصومی نژاد، اسماء (۱۷ امرداد ۱۳۹۵). «بوییان (آل بویه) و علل انحطاط آنها». پایگاه خِرَدگان.
نشانی رایاتاری: https://kheradgan.ir/p/14195
– ابن خلدون (1368). تاریخ ابن خلدون. جلد ۴. ترجمهی عبدالصمد آیتی، تهران: مؤسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
– ایمانی فر، محمد (1389). تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی اقتصادی و فرهنگی در دورهی آل بویه. تهران: مؤلف.
– بیات، عزیز الله (1377). کلیات تطبیقی تاریخ ایران. تهران: امیر کبیر.
– ترکمنی آذر، پروین (1384). دیلیمان در گسترهی تاریخ ایران. تهران: سمت.
– خضری، احمد رضا (1388). تاریخ خلافت عباسی، از آغاز تا پایان آل بویه. تهران: سمت.
– رویگر، محمد (1386). اقدامات سیاسی، فرهنگی، مذهبی و عمرانی عضد الدوله دیلمی. شیراز: ستربان.
– فرای، ر.ن (گردآورنده) (1387). تاریخ ایران: از فروپاشی ساسانیان تا امدن سلجوقیان. جلد ۴. ترجمه حسن انوشه. تهران: امیر کبیر، جلد چهارم.
– فروزانی، ابوالقاسم (1387). غزنویان از پیدایش تا فروپاشی. تهران: سمت.
– فقیهی، علی اصغر (1389). تاریخ آل بویه. تهران: انتشارات سمت.
شرایط استفاده از نوشتار: