از نمایشنامه آرش بهرام بیضایی:
و من مردمی را می شناسم که هنوز میگویند آرش باز خواهد گشت… (بیضایی، ۱۳۷۳: ص ۵۳).
همزمان با تیرگان یادی می کنیم از شور و شادی ایرانیان در این جشن ملی ایرانی… شور و شادی که تمام آیین هایش تیرگانی است… از جنس باران است… از جنس فداکاری آرش است….
در منابع آمده است که آرش با آنکه می دانست پس از انداختن تیر، جان می دهد، ولی برای مردم چنان کرد و تمام جان خود را در تیر گذاشت. داستان آرش را باید اسطوره میهن دوستی و مردم دوستی دانست.
سیزدهمین روز از هر ماه «تیر روز» نام دارد و وقتی تیر روز از تیر ماه فرا رسد یکی از مهمترین جشنهای باستانی ایران فرا می رسد؛ جشن تیرگان که البته با تغییرات ماههای ۳۱ روزه که در گاهشمار امروزی ایرانی ایجاد شده، روز این جشن در گاهنمای امروزی با ۱۰ تیر تطابق دارد. معمولا برای این جشنهای بزرگ ملی چند مفهوم و مناسبت ملی و دینی و مراسم و آیینهایی وجود داشته است که به مناسبتها و برخی آیینهای مربوط به تیرگان نگاهی میاندازیم.
تیر، یکی از ایزدان در دین زرتشتی است که معولا آن را موکل بر باران میدانند و از این رو از همکاران امشاسپند خورداد است (۱) و در یک یشت به نام تیر یشت نیز در اوستا دارد. در برابر این ایزد، دیو خشکسالی، «اَپوش» قرار دارد (هینلز، ۱۳۸۷: صص ۳۶-۳۷). در تیر یشت پس از یک توصیف اساطیری و زیبا از چرخه آب که به وسیله نیرویی ایزدی یعنی تیر میانجامد میگوید:
«پس آنگاه، مِهِ پاکِ پدیدآورنده ابر به جنبش در آید. باد نیمروزی وزیدن آغازد و مِه را به پیش به راهی که هوم شادی بخش گیتی افزای از آن میگذرد براند. پس بادِ چالاک مزدا آفریده، باران و ابر و تگرگ را به کشتزارها و خانمانهای هفت کشور برساند» (۲) (اوستا، دوستخواه، ۱۳۸۷: ص ۳۳۷).
ماه تیر گرمترین و خشکترین ماه سال در ایران است و اتفاقا آیین باران خواهی ایرانیان باستان در جشن تیرگان نیز در این ماه انجام شده است همراه با مراسمی که به نام آبریزگان یا آب پاشان معروف است و امروزه نیز میان برخی اقوام ایرانی همچنان رایج است.
گردیزی دلیل مردم اصفهان برای آب پاشان را به ماجرای یک خشکسالی در روزگار شاهنشاهی پیروز ساسانی نسبت میدهد که پیروز در این روز به آتشکده آذرفرنبغ میرود و از خداوند تقاضای باران میکند و به درویشان یاری میرساند تا این که در این روز خشکسالی به پایان میرسد و باران می بارد… (گردیزی، ۱۳۶۳: ص ۵۱۸ و ۵۲۶).
اما بیرونی و گردیزی داستان اصل و ریشه برگزاری آیین آبریزگان در تیرگان را این گونه توضیح می دهند:
«چون کیخسرو از جنگ با افراسیاب برگشت در این روز به ناحیه ساوه عبور نمود و به کوهی که به ساوه مشرف است بالا رفت و تنها خود او بدون هیچ یک از لشکریان به چشمه ای وارد شد. وی در آن جا از هوش رفت ولی این کار با رسیدن بیژن پسر گودرز مصادف شد و قدری از آب چشمه به روی کیخسرو ریخت… و از آن زمان رسم آب پاشیدن به هم یادگار ماند».
به هر روی با توجه به ایزد تیر و ارتباط این جشن با او، باران و باران خواهی میتواند یکی از مهمترین بنیانهای این جشن و البته، آیین آبریزگان باشد. اما اینکه رخداد هنگام بازگشتن کیخسرو از جنگ با توران را مناسبت آبریزگان تیرگان دانسته اند، ذهن ما را به مناسبت دیگر این جشن که آن هم به جنگهای ایران و توران مربوط است میکشاند؛ ماجرایی که در آن آرش شیواتیر مأمور پرتاب تیری برای پایان جنگ و مشخص کردن مرز ایران و توران است. ماجرایی که آن هم در نهایت به بارش باران پایان مییابد.
تیری که از البرز کوه (۳) پرتاب شد و بر کنار رود جیحون (۴) بر درخت گردوی تنومندی نشست و آنجا مرز ایران و توران شد و جنگ پایان یافت.
اشاره ای به این داستان در همان تیر یشت اوستا نیز شده است اما نام کوهها و مکانها در اوستا کهن تر هستند:
«تیر، ستاره رایومند فرهمند را میستاییم که شتابان به سوی دریای فراخ کرت» بتازد، چون آن تیرِ در هوا پرّان که «آرش» تیرانداز -بهترین تیرانداز ایرانی- از کوهِ «ایریوخشوث» به سوی کوهِ «خوانوَنت» بینداخت… آنگاه آفریدگار اهورَه مزدا بدان دمید، پس آنگاه آب و گیاه و مهرِ فراخ چراگاه، آن (تیر) را راهی پدیدآوردند» (۵) (اوستا، دوستخواه، ۱۳۸۷: ص ۳۳۱ و ۳۳۸).
اما به جز این متن اوستایی در میان متون پهلوی، یک متن از ماجرای آرش با آوردن نام خودِ او یاد کرده که آن هم «ماه فروردین روز خورداد» است:
… منوچهر و آرش شیوا تیر، سرزمین از افراسیاب تورانی باز ستاندند (عریان، ۱۳۹۱: ص ۱۱۸).
اما برخی متون پهلوی دیگر که از این ماجرا یاد کرده اند، داستان تیراندازی آرش را با شخصیت زَو در آمیخته اند و گاه به نقش آرش در پرتاب تیر به زَو پسر تهماسب نسبت داده شده است. در یکی از متون پهلوی دیگری (۶) که اشاره به این ماجرا کرده نیز، افراسیاب دلیل نیامدن باران را جویا میشود و زَو پاسخ میدهد که دلیل این خشکسالی همین پیمان شکنی افراسیاب در جنگ است و زَو با پرتاب تیر مرز را آنجا که باید باشد مشخص میکند و افراسیاب تا روز باد سپاه خود را به توران باز میگرداند و در آن روز، بارانی بسیار میبارد و از رسم جشن تیرگان و البته از بندی که در ایرانزمین در تیر روز به دست میبندند و در روز باد آن را باز کرده به دریا میاندازند نیز یاد میکند (اکبری مفاخر، ۱۳۹۰، صص ۲۳-۲۵).
این ماجرا را که یا در زمان شاهی منوچهر یا زَو پور تهماسپ رخ داده ثعالبی در شاهنامه خود به تفصیل آورده است (ثعالبی، ۱۳۶۸: صص ۸۹-۹۱) برخی دیگر مانند بیرونی و گردیزی (گردیزی، ۱۳۶۳: ص ۵۱۸ و ۵۲۶) نیز این داستان را روایت کرده اند.
بیرونی این گونه روایت میکند که:
«سپندارمز بر منوچهر حاضر شد و از او خواست تا تیر و کمانی خاص بسازند و منوچهر آرش را که مرد با دیانتی بود گفت که تو باید این تیر و کمان را بگیری و پرتاب کنی و آرش برپا خواست و برهنه شد و گفت ای پادشاه و ای مردم بدن مرا ببینید که از هر زخمی و جراحتی و علتی سالم است و من یقین دارم که چون با این کمان این تیر را بیندازم پاره پاره خواهم شد و خود را تلف خواهم نمود ولی من خود را فدای شما کردم سپس به قوت و نیرویی که خداوند به او داده بود کمان را تا بناگوش خود کشید و خود پاره پاره شد و خداوند باد را امر کرد که تیر او را از آن کوه بردارد و به اقصای خراسان پرتاب کند…» (بیرونی، ۱۳۸۹: صص ۳۳۴-۳۳۵).
معمولا این ماجرا دارای شش مرحله است که رنگ و بوی جشن تیرگان نیز در آن جاری است:
۱- تاختن افراسیاب به ایران و آمدن خشکسالی
۲- آگاهی دادن به منوچهر (یا زَو) در مورد چگونگی پرتاب با پیام ایزدی (سپندارمذ)
۳- پرتاب تیر به دست آرش کمانگیر
۴- مشخص شدن مرز ایران و توران
۵- بارش باران
۶- برپایی شادی از باران (اکبری مفاخر، ۱۳۹۰: صص ۲۳-۲۴).
با اینکه ماجرای آرش و تیراندازی او آن گونه که ثعالبی و بیرونی و گردیزی گفته اند در شاهنامه فردوسی نیامده، اما در ابیاتی از نامداری آرش و تیر آرش و حتی ماجرای آرش را یاد کرده است که نشان از آن دارد که حکیم توس با ماجرای آرش به خوبی آشنایی داشته است. در اینجا برخی از این اشارات فردوسی به آرش را میآوریم:
در گفتار اندر رزم ارجاسپ با گشتاسپ:
از آن زخمِ آن پَهلَوِ آتشی
که سامیش گرزست و تیر آرشی
(شاهنامه، خالقی مطلق، ۱۳۹۳: ج ۵، ص ۱۲۹).
در ماجرای خسرو پرویز و بهرام که به شاه زمان آرش اشاره میکند:
که بُد شاه هنگام آرش؟ بگوی!
سرآید مگر بر من این گفتگوی!
چُنین گفت بهرام کانگاه شاه
منوچهر بُد با کاه و سپاه!
(همان: ج ۸، ص ۳۳).
یا در پاسخ خسرو به شیرویه که به مسافت طولانی پرتاب تیر آرش اشاره دارد:
چو آرش که بردی به فرسنگ تیر
چو پیروزگر قارن شیرگیر!
(همان: ص ۳۵۰).
هم چنین یک سرود به زبان گورانی از داستان آرش از قرن هشتم ه. در دست است که از پیر کاظم کنگاوری:
…اَو کوی آرشان، اَو کوی آرشان
بارگه شام وستِن اَو کوی آرشان
شام منوچهر بی، چاور رورشان
میرد کمانگیر، و گِرد دا نشان
گرد و دو دستش، تیر و ترکشان
آما و هَربُرز، سَر کویِ سرکشان
تیری وست نه زی، بی و مرزشان
گیانش پی ایران برشی و خشان
اَوسا و فرمان، خواجای خواجکان
وِراستن جشنی، و نام تیریگان..
(اکبری مفاخر، بهار ۱۳۹۰: ص ۴۵).
به جز آن آیین شادی و آب پاشی که به آن اشاره شد، یکی دیگر از رسوم جشن تیرگان بستن دستبند «تیر و باد» به دست یا لباس است که بی گمان همان بندی است که در متن پهلوی «دستنویس م. او ۲۹» به بستن آن اشاره شده. این دستبند که از هفت نخ ابریشمی هفت رنگ به رنگ رنگین کمان (به یاد کمان آرش و به یاد آمدن باران) به هم بافته میشود را به یاد فداکاری و جان سپاری آرش، در روز اصلی جشن (تیر روز) به دست میبندند و در باد روز (به یاد تیر آرش که به باد سپرده شد تا در مرز ایران و توران بنشیند) آن را به باد میدهند. گویی در اسطوره مردمی آن تیر پس از ده روز سفر به یاری باد از تبرستان تا تخارستان بر آن درخت گردو می نشیند (رضی، ۱۳۸۰: ص ۶۶۴).
امروزه هنوز زرتشتیان جشن تیرگان را با شکوه و شادمانی بر پا میدارند، همه تن و صورت خود را شستشو میدهند و پوشاک نو به تن میکنند و به سر خوشی و شادی و آب پاشی می پردازند. در کرمان و بم به آن تیرو جشن میگویند و در باد روز هنگام به باد دادن تیروباد این سرود را میخوانند:
تیر برو باد بیا
غم برو شادی بیا
محنت برو روزی بیا
خوشه مرواری بیا
(نیکنام، ۱۳۹۰: صص ۸۶-۸۷).
در این روز مانند جشنهای دیگر ایرانی هنگامی که دور هم جمع میشدند و از شادی و خوشبختی با یکدیگر می گفتند، فال هم میگرفتند، مانند فال مخصوص این جشن یعنی فال کوزه که زرتشتیان به آن «چک ودوله» میگفتند یا فال حافظ در میان افتری ها (همان: صص ۸۷-۸۸؛ رضی، ۱۳۸۰: صص ۶۶۴-۶۶۵).
* صائبی، میثم (شهریور ۱۳۹۴). «پیوند سه گانه باران و تیر و آرش». سرزمین آزادگان. شماره ۵. صص ۸-١١.
پانویس:
۱- ن.ک: خرده اوستا، برساد
۲- (یشت ها،) تیر یشت، کرده ششم، بند ۳۳
۳- مجازاً از این نام استفاده کرده ایم نام اصلی کوه در اوستا »ایریوخشوث« و به گفته بیرونی و گردیزی کوه »رویان«
۴- به گقته بیرونی و گردیزی در کوهی میان فرغانه و تخارستان
۵- (یشت ها،) تیر یشت، کرده چهارم، بند ۶ و ۷؛ نیز نک: کرده نهم، بند ۳۷ و ۳۸
۶- دستنویس م. او ۲۹
کتابنامه:
– اکبری مفاخر، آرش (۱۳۹۰). «آرش و جشن تیرگان». فردوسی پژوهی (مجموعه مقالات گردآورده یاسر موحدی فر). چاپ اول. تهران: خانه کتاب. صص ۱۷-۲۸.
– اکبری مفاخر، آرش (بهار ۱۳۹۰). «در کوی آرشان …». مجله مطالعات ایرانی دانشگاه شهید باهنر کرمان. ش ۱۹. صص ۴۳-۶۲.
– بیرونی، ابوریحان (۱۳۸۹). آثارالباقیه. ترجمه اکبر داناسرشت. تهران: امیر کبیر.
– بیضایی، بهرام (۱۳۷۳). آرش. تهران: نیلوفر.
– ثعالبی، عبدالملک بن اسماعیل (۱۳۶۸). تاریخ ثعالبی پاره نخست. ترجمه محمد فضائلی. تهران: نقره.
– دوستخواه، جلیل (۱۳۸۷). اوستا کهن ترین سرود های ایرانیان. تهران: مروارید.
– رضی، هاشم (۱۳۸۰). گاهشماری و جشن های ایران باستان. تهران: بهجت.
– عریان، سعید (۱۳۹۱): متن های پهلوی گردآوریده جامسب آسانا. تهران: علمی.
– فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۹۳). شاهنامه. به کوشش جلال خالقی مطلق. تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.
– گردیزی، ابوسعید عبدالحی (۱۳۶۳). تاریخ گَردیزی. با تصححیح عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب.
– نیکنام، کورش (۱۳۹۰). از نوروز تا نوروز. تهران: فروهر.
– هینلز، جان (۱۳۸۷). شناخت اساطیر ایران. ترجمه ژاله آموزگار، احمد تفضلی. تهران: نشر چشمه.
شرایط استفاده از نوشتار: