تاریخ و فرهنگ ایران زمین

خلوص فرهنگی یا نظام فرهنگ؟!

| نویسنده: مجید خالقیان* | برگرفته از: سرزمین آزادگان، اسفند ۱۳۹۳** |


خلوص فرهنگی یا نظام فرهنگ؟!

به باور بسیاری از اندیشمندان، «فرهنگ» بیشترین نقش را در شکل گیری الگوهای زندگی و تفکر جوامع بشری دارد، تا جایی که بسیاری از نخبگان و فرهیختگان یک جامعه، برای بالندگی فرهنگ کوشش می‌کنند. در میان ایرانیان گرچه چنین کوشش‌هایی از جانب گروه‌های گوناگون انجام می‌گیرد و این کارها بسیار ستودنی است، ولی باید دید فرهنگ بالنده‌ای که به دنبال آن هستیم چگونه است و چه ویژگی‌هایی دارد؟!

شوربختانه بسیاری از کوشش‌ها تنها بر روی عناصر فرهنگی انجام می‌گیرد و کمتر به نظام فرهنگی پرداخته می‌شود، ولی در راستای دستیابی به یک فرهنگ بالنده، کوشش برای ساختن یک نظام فرهنگی، بسیار ارزشمند تر از تلاش برای پالایش و زدودن عنصرهای فرهنگی می‌باشد؛ هرچند یافتن نظام فرهنگی، با یافتن کارکردهای عناصر فرهنگی انجام می‌گیرد.

شاید راز کامیابی ایرانیان در گذشته‌های زرین، دست یافتن به یک نظام فرهنگی بوده است. از آنجایی که ما بخشی از یک گستره فرهنگی و تمدنی بسیار کهن هستیم برای دست یابی به نظام فرهنگی، باید رویکرد ویژه‌ای به دستاوردهای کهن داشته باشیم.

برای روشن تر شدن این موضوع، شاید بهتر باشد کمی گسترده تر در این باره سخن بگوییم.

واژه فرهنگ (۱) و واژه‌هایی همانند آن از دیر باز در زبان‌های گوناگون بوده و در دوره‌های گوناگون معانی مختلفی به خود گرفته است، ولی بررسی مفهوم آن در قرن‌های ۱۸ و ۱۹ میلادی بسیار مورد توجه قرار گرفت. نخستین تعریف مردم شناختی فرهنگ را مدیون ادوارد بارنت تایلور (۲) مردم شناس انگلیسی هستیم. تایلور فرهنگ را کل پیچیده‌ای می‌دانست که شناخت‌ها، باورها، هنر، اخلاق، حقوق، آداب و رسوم و دیگر توانایی‌ها یا عاداتی را که به وسیله انسان، به عنوان عضو جامعه کسب می گردد، شامل می شود (کوش، ۱۳۸۱: ۲۷). این تعریف تأثیر قابل توجهی حتی تا به امروز داشته است؛ ولی این تعریف بر روی عناصر تأکید زیادی داشت.

دیگر مردم شناس برجسته‌ای که به بررسی مفهوم فرهنگ پرداخت و کارهای او بسیار اثر گذار بود، بؤاس (۳)، مردم شناس آلمانی-امریکایی بود که از وجود اسلوب در فرهنگ یاد کرد. وی معتقد بود که هر فرهنگ از یک «اسلوب» ویژه برخوردار است که از طریق زبان، باورها، آداب و رسوم و نیز هنر، خود را نشان می دهد. این اسلوب، این «روح» هر فرهنگ، بر رفتار افراد اثر می گذارد.

مردم شناسان امریکایی در بررسی فرهنگ تلاش زیادی کردند و یکی از مواردی که مدنظر آنها قرار گرفت بررسی تماس‌های فرهنگی بود. مفهومی با نام «اشاعه» بوجود آمد که اشاعه را، نتیجه تماس‌های فرهنگ‌های مختلف و گردش ویژگی‌های فرهنگی می‌دانستند. حتی رفته رفته یک نوع جریان اشاعه گرا بوجود آمد که واقعیت‌های اجتماعی را به اجزای بسیار کوچک خرد می‌کردند و به دنبال یافتن حضور ویژگی‌های مختلف فرهنگی در فرهنگ‌های گوناگون بودند.

زیاده روی‌های تفسیرگرایانه برخی از اشاعه گرایان، واکنش مالینوفسکی (۴) را برانگیخت و وی به موارد مهمی اشاره کرد که به بحث اصلی این نوشتار مرتبط است. مالینوفسکی خُرد کردن واقعیت اجتماعی به اجزای بسیار کوچک را، مورد انتقاد قرار می‌دهد: «مشخصه جریان اشاعه گرا، رویکرد موزه نگارانه آن به وقایع فرهنگی است که به ویژگی‌هایی محدود می‌شوند که این جریان آنها را جمع آوری می‌کند و شرح می‌دهد، بی آنکه هرگز بتواند به جایگاه آنها در یک نظام کلی پی ببرد. آنچه مهم است، این نیست که این یا آن ویژگی در اینجا یا آنجا حضور داشته باشد، بلکه مهم آن است که ویژگی در کلیت یک فرهنگ معین، فلان کارکرد مشخص را به عهده دارد. با توجه به اینکه هر فرهنگ، نظامی را تشکیل می‌دهد که عناصر و اجزای آن در وابستگی متقابل هستند، مطالعه جداگانه این اجزا و عناصر امکان پذیر نیست» (همان: ۵۶ و مالینوفسکی، ۱۳۸۴). هرچند مالینوفسکی دیدگاه‌های دیگری هم داشت که از اهمیت قابل توجه برخوردار هستند اما بحث کارکرد عناصر فرهنگی در یک نظام فرهنگی که وی مطرح کرده است بسیار قابل تأمل می‌باشد.

امروزه فرهنگ، دیگر نه چون مجموعه‌ای از ویژگی های پراکنده، بلکه همچون مجموعه‌ای سازمان یافته از عناصر به نظر می‌رسد که با یکدیگر در وابستگی متقابل‌اند. سازمان آن اگر نه بیشتر، به همان اندازه، دارای اهمیت است که محتوای آن (کوش، ۱۳۸۱: ۷۵).

در این میان اشارات اینگلهارات که فرهنگ را به عنوان نظامی از نگرش‌ها و ارزش‌ها تصور می‌کند و آن‌را دانشی می‌داند که به طرزی گسترده در میان مردم مشترک است (نگاه کنید به: اینگلهارات، ۱۳۷۳: ۱۳-۱۴ و عیوضی، ۱۳۸۷: ۸)، در پی بردن به ارزش نظام فرهنگی سودمند است.

بسیار دشوار است که یک جامعه بتواند خلوص عناصر فرهنگی خود را بدون کم و کاست حفظ کند و پیشرفت را هم تجربه کند. از طرفی اینکه تمام دستاوردهای کهن را کنار بگذارد و به دستاوردهای جوامع دیگر چشم بدوزد، چه بسا ضربه‌ای مهلک به ساختار آن جامعه وارد شود. چنین جامعه‌ای ممکن است هیچ بدست نیاورد و هر آنچه داشته است از دست دهد؛ به ویژه جوامعی که دارای پیشینه کهن فرهنگی باشند.

به هر حال هر مردمی با توجه به ایجاد نیازهای نوین و تماس‌هایی که با مردمان گوناگون برقرار می‌کنند، گاه بایسته است که از عناصر فرهنگی دیگر جوامع بهره ببرند، اما آنچه بسیار مهم می‌باشد این است که در نهایت بتوانند به یک نظام فرهنگی برسند که هر کدام از عناصر، کارکردهای درخور داشته باشند و در راه رفع نیازها گام بردارند.

با نگاهی به گذشته ایران‌زمین، یکی از موفق ترین اقدامات در تاریخ بشر، در راه رسیدن به یک نظام فرهنگی را مشاهده می‌کنیم. برای مثال دوره هخامنشیان را می‌توان دوره‌ای دانست که عناصر فرهنگیِ تمدن‌های گوناگون، طی یک تجربه مشترک گردهم آمد و یک نظام فرهنگی نوین ساخته شد که در آینده بسیار اثر گذار بود. این موضوع در هنر هخامنشی نمودی آشکار دارد، دستاوردهای هنری بومی در کنار دستاوردهای هنری دیگر مردمان از جمله مردمان بابل، مصر و… جای می‌گیرند و در نهایت به یک نظام نوین می رسند که همانند آن تا آن هنگام دیده نشده بود. این دستیابی به نظام در موارد دیگر هم دیده می شود؛ عناصر وام گرفته کارکردی درخور داشتند که هر کدام در جهت ایجاد یک نظام فرهنگی نقش ایفا می‌کردند. در دوره های پسین هم، چنین رویکردی را می بینم ولی همواره این رویکرد با نگاهی ویژه به دستاوردهای کهن همراه بوده است. باز هم هنگامی که به دوران پس از اسلام می رسیم در طول چندین قرن هنگامی که عناصر گوناگون نقش ایفا می کنند، در نهایت به یک نظام می‌رسیم. کسی نمی تواند کتمان کند که اشعار حافظ، مولانا، سعدی و… پر از عناصری است که در ایران باستان یافت نمی‌شود، اما باید گفت نوعی نظام نوین در این گونه آثار دیده می شود که در گستره فرهنگ و تمدن ایران شکل گرفته است و نظیر آن را در دیگر گستره‌ها نمی بینیم. چنین رخدادی را در آیین ها و جشن ها هم مشاهده می کنیم.

بدون شک امروز رسیدن به یک نظام فرهنگی، دشوار تر از گذشته است چراکه پیوند‌های فرهنگی بسیار گسترش یافته و نیازهای مردمان پیچیده شده‌اند. گزینش عناصر فرهنگی گوناگون، برای رسیدن به یک نظام فرهنگی کاری است سترگ که پژوهش‌ها و بررسی‌های فراوانی را در علوم انسانی می‌طلبد که شوربختانه امروز رویکرد درخوری به آن نیست.

ولی در این پژوهش‌ها باید در یک نکته ژرفنگری داشته باشیم و آنکه ما بخشی از یک گستره فرهنگی و تمدنی کهن هستیم و برای دستیابی به یک نظام فرهنگی باید رویکرد ویژه‌ای به دستاوردهای کهن داشته باشیم؛ پرداختن به دستاوردهای کهن فقط برای پاسداشت ریشه‌ها و دلبستگی به نیاکان نیست، بلکه راهکاری خردمندانه است که راه ما را برای دستیابی به نظام فرهنگی هموار می‌کند.

پانویس:

*دانش آموخته کارشناسی ارشد تاریخ، دانشگاه تهران.

** خالقیان، مجید (اسفند ۱۳۹۳). «خلوص فرهنگی یا نظام فرهنگ؟!». سرزمین آزادگان. ش ۳، ص ۳.

۱- واژه «فرهنگ» در زبان پارسی از پیشینه کهنی برخوردار است. برخی می‌گویند که در زبان‌های پیش از پهلوی، «فر» یک معنا داشته است و «هنگ» معنایی دیگر و سپس در زبان پهلوی گونه‌ ترکیبی آن پدید آمده است. آن‌ها «فر» را به معنای بالا و بلندی و سرافرازی می‌گیرند و «هنگ» را نیز به معنای قصد و آهنگ می‌دانند. پس فرهنگ یعنی آهنگ و قصد بلندی کردن. گروهی نیز بر این باورند که واژه فرهنگ به گونه‌ای ترکیبی در زبان پهلوی وجود داشته است. در شاهنامه فردوسی، فراوان واژه فرهنگ به کار رفته است و آن‌جایی که فردوسی واژه «فرهنگ» را به کار می‌برد، چنین معنایی را پیش چشم داشته است: آموختن، فراگرفتن، آموزش عالی و دانش‌اندوزی (تکمیل همایون، ۱۳۹۱). مفهومی که امروز از واژه فرهنگ برداشت می شود با مفهومی که این واژه در متون کهن ما داشته است، تفاوت‌هایی دارد، اما فرهنگ (با توجه به مفهوم امروزی) رابطه تنگاتنگی با آموزش و آموختن دارد.

برابر انگلیسی فرهنگ یعنی واژه Culture، از کلمه لاتین Cultura به معنای مراقبت کردن از مزارع و دام‌ها، زاده شده است، این واژه در دوره‌هایی برای نامیدن قطعه‌ای زمین زیر کشت به کار می رفت. سیر تحول این واژه در زبان فرانسوی بسیار اهمیت دارد. در زبان فرانسوی رفته رفته این واژه به معنای «شکل دهی» و «پرورش» اندیشه و استعداد به کار ‌رفت و سپس این واژه نشانی از مجموعه‌ای از منش‌های ویژه یک اجتماع را داشت (برای دانش بیشتر نگاه کنید به: کوش، ۱۳۸۱: ۱۱-۲۳) در ادامه اندیشمندان در صدد یافتن یک تعریف علمی از فرهنگ برآمدند و هنوز هم بررسی‌ها در این باره ادامه دارد.

برای دانش بیشتر نگاه کنید به:

واژه فرهنگ به چه معناست؟

2-Edward Burnett Tylor     3- Franz Boas     4- Bronislaw Malinowski

بن‌مایه‌ها و یاری‌نامه‌ها:

– اینگلهارات، رونالد. تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی. ترجمه مریم وتر، تهران: کویر. ۱۳۷۳.

– تکمیل همایون، ناصر. «کاربرد واژه‌ی فرهنگ در شاهنامه‌ی فردوسی». امرداد. ۱۱ آذر ۱۳۹۱.

– عیوضی، محمد رحیم. «مفهوم شناسی فرهنگ به مثابه یک نظام پیوندی». مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی. ش ۳۷. بهار ۱۳۷۴.

– کوش، دنی. مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی. ترجمه فریدون وحیدا. تهران: سروش. ۱۳۸۱.

– مالینوفسکی، برانیسلاو. نظریه ای علمی درباره فرهنگ. ترجمه عبدالحمید زرین قلم. تهران: گام نو. ۱۳۸۴.

شرایط استفاده از نوشتار:

از آنجایی که هرگونه استفاده یا رونوشت از نوشتارها بر اساس پیمان نامه کاربری امکان پذیر است، اگر قصد رونوشت از این نوشتار را دارید، بن‌مایه آن را یاد کنید. طبیعی است که ذکر مواردی مانند نام پدیدآور (نویسنده، گردآورنده و…)، تاریخ واپسین به روز رسانی، عنوان کامل نوشته به همراه پیوند (لینک) و همچنین ذکر تارنمای خردگان (www.kheradgan.ir) ضروری است.

تماس با نویسنده:


دیدگاه خود را از راه رایانامه با نویسنده در میان بگذارید:

دیدگاه‌ها


دیدگاه خود را در اینستاگرام در میان بگذارید:

خِرَدگان در تلگرام و اینستاگرام

خط میخی

نویسنده‌های پایگاه

خلوص فرهنگی یا نظام فرهنگ؟!
به کار گیری یا روگرفت از نوشته‌های این پایگاه تنها پس از پذیرش قوانین پایگاه امکان پذیر است: قوانین پایگاه خِرَدگان
توسعه نرم افزاری: مجید خالقیان