>
کاربرد واژۀ «فرهنگ» در روابط اجتماعی بسیار رایج میباشد و تا به امروز کوششهای زیادی در راستای یافتن تعریفی علمی از فرهنگ صورت گرفته است. در این جستار بیشتر از آنکه درباره تعریف فرهنگ سخن بگوییم به معنای واژه فرهنگ در زبان پارسی و زبانهای اروپایی میپردازیم به ویژه معنای کهن آن.
باید توجه داشت که امروز واژۀ «فرهنگ» در زبان پارسی معادل واژۀ Culture در زبانهای فرنگی (اروپایی) در نظر گرفته میشود (برای بررسی واژه Culture و بررسی تعاریف فرهنگ ن.ک: خالقیان، ١۳۹۴: صص ۲۳-۳۲). البته فرهنگ در یک معنای دیگر هم در زبان پارسی مورد استفاده قرار میگیرد که ریشه در مفهوم کهن خود دارد.
فرهنگ در زبان پارسی با معنای آموزش و پرورش در ارتباط بوده است. این واژه صرفاً اشاره به آموزشهای علمی نداشته است و هنرآموزی، آموزشهای اخلاقی و به بیان دیگر ادب و تربیت همه جانبه را شامل میشده است. از این رو تا به امروز شخصی که با اخلاق است و در جنبههای علمی هم پیشرفت دارد، «با فرهنگ» خوانده میشود.
در شاهنامه فردوسی این واژه چندین بار آمده است که به معنای آموختن و فراگرفتن است. برای مثال دربارۀ سپردن داراب به فرهنگیان توسط گازُر (١) اینچنین گفته میشود:
به فرهنگیان ده مرا از نخست
چو آموختم زَند و اُستا درست
ازان پس مرا پیشه فرماى و جوى
کنون از من این کدخدایى مجوى
بدو مرد گازر بسى بر شمرد
وُزآن پس به فرهنگیانش سپرد
بیاموخت فَرهنگ و شد بَر منش
برآمد ز اِنگاره و سرزنش
(فردوسی، تصحیح خالقی مطلق، ۱۳۸۶: ۵/ ۴۹۴-۴۹۵)
صورت باستانى فرهنگ در اوستاى کنونى و نوشتههایى که از پارسى باستان در دست داریم دیده نشده است. صورت پهلوى آن فِرَهنگ (fra-hang) است. گمان مىرود که این واژه از پیشوند فر به معنى پیش و ریشه باستانى ثنگ (thang) به معنى کشیدن ساخته شده باشد و واژۀ پارسى هنگ از این ریشه است، به معنى قصد، آهنگ، هنجیدن، هیختن (به معنى بیرون کشیدن و برآوردن) و انجیدن (به معنى بیرون کشیدن) پدید آمده است (آشوری، ۱۳۵۷: ۱۴).
مفهومی که امروزه از واژۀ فرهنگ برداشت میشود با مفهومی که این واژه در متون کهن ما داشته است، تفاوتهایی دارد، اما نباید فراموش کنیم که فرهنگ (با توجه به مفهوم امروزی) رابطۀ تنگاتنگی با آموزش و پرورش دارد.
معادل انگلیسی فرهنگ یعنی واژۀ culture، از کلمۀ لاتین cultura به معنای مراقبت کردن از مزارع و دامها، زاده شده است، این واژه در دورههایی برای نامیدن قطعهای زمین زیر کشت به کار میرفت (کوش، ۱۳۸۱: ۱۳-۱۴). هنوز هم در اصطلاحات کشاورزی (agriculture) و باغداری (horticulture) و همچنین مواردی مانند cult و cultus (آیین) برجاست و در اشکال جدید مانند پرورش زنبور (bee culture) و… به همان معنا به کار میرود (آشوری، ۱۳۵۷: ۲۶).
تحولات واژه فرهنگ در زبانهای فرنگی که به مفهوم امروزی آن انجامید بی ارتباط با تنشهای سیاسی هم نبود که خود بحثی مفصل میطلبد.
اینکه چه اتفاقی افتاد که واژۀ «فرهنگ» پارسی برای آن مفهوم به کار رفت و چه کسی نخستین بار در این مفهوم از آن بهره گرفت، بر ما معلوم نیست. ولی میدانیم که فرهنگ در معنای ادب و تربیت دوباره در زبان پارسی احیا شد و احتمالاً زمانی که تحولات واژۀ فرهنگ در زبانهای فرنگی رخ میداد و در کاربرد پرورش و پیشرفت اندیشه به کار میرفت، واژۀ فرهنگ پارسی مناسبترین گزینه برای واژۀ فرنگی بود. در نهایت هم «آموزش و پرورش» جای معنای قبلی فرهنگ را در زبان پارسی گرفت.
پانویس:
١- به معنای رختشوی است (ن.ک: دهخدا، ذیل گازر) بر اساس شاهنامه، داراب شاه کیانی را گازری پرورش میدهد.
بنمایهها و یارینامهها
– آشوری، داریوش (۱۳۵۷). تعریفها و مفهوم فرهنگ. تهران: مرکز اسناد فرهنگی آسیا.
– خالقیان، مجید (شهریور ١۳۹۴). «نقش سغدیان در حفظ، تداوم و گسترش فرهنگ ایرانی در عهد باستان». پایاننامه کارشناسی ارشد. دانشگاه تهران.
– فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۸۶). شاهنامه. تصحیح جلال خالقی مطلق. تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.
– کوش، دنی (۱۳۸۱). مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی. ترجمه فریدون وحیدا. تهران: سروش.
یک خواهش دوستانه:
اگر قصد رونوشت از این نوشتار را دارید، بنمایه (www.kheradgan.ir) و نویسنده آن را یاد کنید