رضا خان | نویسنده: سامان بختیار | واپسین به روزرسانی: 4 اسفند 1397 |
«چگونگی به قدرت رسیدن رضاشاه»
انقلاب کمونیست ها در روسیه که بعد ها به انقلاب اکتبر معروف شد باعث شد تا دولت سوسیالیستی جدید این کشور برخی امتیازات روسیه تزاری در کشور های همسایه را لغو کند. در چنین شرایطی انگلیسی ها که عرصه ایران را خالی از رقیب همیشگی خود میدیدند تصمیم گرفتند تا با قرارداد 1919 ایران را رسما مستعمره خود کرده و در عوض هزینه های لازم جهت بازسازی قوای نظامی ایران را تامین کنند.
قرارداد 1919 که توسط وثوق الدوله نخست وزیر وقت به مجلس شورای ملی ارائه شده بود ،با مخالفت شدید مشروطه خواهان مواجه گردید ، جو ضد انگلیسی که روزنامه های آزاد آن زمان در میان مردم به پا کرده بودند باعث شد قرارداد وثوق الدوله نه تنها در مجلس رای نیاورد بلکه وثوق که طرح را پیشنهاد کرده بود مجبور به استعفا از سمت نخست وزیری شد.
بعد از مخالفت های ایرانیان با قرار ١٩١٩ و با سقوط کابینه وثوقالدوله انگلیسی ها از اجرای این طرح عاجز مانده بودند. رویدادهای مهمی در این دوران از هم گسیخته واستعمار زده ایران به وقوع پیوست با انقلاب اکتبر و به رویکار آمدن دولت سوسیالیستی شوروی که در دوران اولیه پرچم دار مبارزه با امپریالیسم انگلیس بود در ایران طرفداران بسیاری پیدا کرده بود و این موجب نگرانی انگلیسی ها در ایران بود در آن دوران جنبش های ملی و ضد انگلیسی علیه قرارداد ١٩١۹ راه افتاده بود ادامه پیدا کرده و دولت مرکزی ایران قادر به به رسیدگی به آنان را نداشت.
انگلیسی ها تصمیم بر آن گرفته بودند که دولت فئودالی بر ایران حاکم کنند، مقدمات این کودتا که توسط سر ادموند آیرونساید و نیرو های انگلیسی طرح ریزی شده بود، بصورت پنهانی و بدون اطلاع سفارت انگلیس انجام شد. نیرو های ایرانی نقش به سزایی در اجرای این کودتا ایفا کردند به طوری که گردانندگان کودتا سید ضیاء الدین طباطبایی و رضا خان ماکسیم (ماکسیم نوعی مسلسل) که بعد ها به مقام شاهی رسید و رضاشاه شد.
مقدمات کودتا ژنرال آیرونساید
تشکیل یک قوای متحد الشکل یکی از اهداف اساسی قرارداد ۱۹۱۹ به شمار میرفت. بدین منظور در اواسط ماه مارس ۱۹۲۰/ اسفند ۱۲۹۸ یک کمیسیون نظامی مشترک ایران و بریتانیا در تهران تشکیل شد که سازمان ارتش آینده ایران را طرح ریزی کند. این کمیسیون به صورت متفق القول توصیه کرد که لشکر قزاق به انضمام پلیس جنوب و ژاندارمری در یک نیروی نظامی متحدالشکل ادغام گردد.
ولی کلنل استاروسلسکی (فرمانده بریگارد قزاق) از امضای چنین طرحی امتناع ورزید و از شرکت در هرگونه تغییر و تحول در سازمان نیرویی که بر اساس معاهداتی استوار شده بود که بنا به اعتقاد وی هنوز معتبر بودند، امتناع ورزید استاروسلسکی معتقد بود اگر برای قرار دادن قزاق ها در کنترل بریتانیا همکاری میکرد «بعنوان شخصی قلمداد خواهد شد که به نحو خائنانه ای منافع روسیه را قربانی کرده است.»
با چنین استلالی از طرف استاروسلسکی، روشن است که چرا انگلیسیها اینچنین بر ضرورت انحلال قوای قزاق ایران تاکید داشتند. به افسران روسی اعتمادی نبود و در ایران عناصر خطرناکی محسوب میشدند. زیرا چنین تصور می شد که ممکن است در صورت حمله احتمالی بلشویک ها، قزاق هارا به حمایت از شوروی وارد کار کنند ولى برای دولت بریتانیا این مسئله که با قوای قزاق چه باید کرد، مسئله ساده ای نبود.
در اکتبر ۱۹۲۰/ ۱۹ مهر ۱۲۹۹، وزارت جنگ بریتانیا طی تلگرافی به ژنرال هالدان، فرمانده عالى نیروهای بریتانیا در بین النهرین، به ژنرال آیرونساید، فرمانده جدید «قوای شمال» به صورت تلویحی اختیار تام داده می شد که شر افسران لشکر قزاق را کم کند. [1]
استاروسلسکی که مامور سرکوب نهضت جنگل بود بعداز شکست سنگین و رانده شدن آن از رشت اعتبار خودرا از دست داد و این موقعیت مناسبی برا انگلیس ها بود که شر افسران روسی را کم کنند. ژنرال آیرونساید و نرمن، سفیر بریتانیا در تهران، طی چند جلسه گفتگوی پیگیر با شاه و دولت ایران، بر ضرورت تعویض افسران روسی با افسران انگلیسی تاکید ورزید. آنها تهدید کردند که در صورت عدم موافقت و همراهی با پیشنهاد آنان، نیروهای بریتانیا را فورا فراخواهند خواست و تمام کمک های مالی بریتانیا به قوای قزاق را قطع خواهند کرد.[2]
آیرونساید در ضمن نگران آن بود که استاروسلسکی با نیروی قزاق خود به تهران رفته و نظر احمد شاه را تغییر دهد و چون راهی برای جلوگیری از این اقدام استاروسلسکی نداشت به حیله متوسل شده و ترافیک تلگرافی و مخابراتی بین دسته های مختلف و پراکنده نیروی قزاق و پایتخت را در کنترل و سانسور قرار داد و در زمانیکه دستور حرکت استاروسلسکی به تهران به او ابلاغ شده بود با تغییر دادن نام مقصد از تهران به قزوین دستور را برای استاروسلسکی رله کرد. این ترتیب استاروسلسکی در ۲۹ اکتبر تلگرافی را دریافت داشت که به او دستور داده شده بود با نیروی خود به قزوین برود.
استاروسلسکی طبق این دستور وارد قزوین شد ولی چون از عاقبت کار خود بیمناک بود به تنهائی روانه تهران شد. آیرونساید موفق شده بود تا با این حیله فرمانده روس نیروی قزاق را از نیروهای خود جداسازد. در تهران نیز نرمان بمجرد دریافت خبر ورود استاروسلسکی نزد احمد شاه رفته و مؤکدا خواستار عزل او شد و احمد شاه تمکین کرده و استاروسلسکی را معزول کرد و استاروسلسکی در ۳۱ اکتبر به قزوین بازگشته و بعد از چند روز دیگر از ایران خارج شد.
پس از عزل استاروسلسکی آیرونساند به این نتیجه رسیده بود که برای نجات ایران از وضع آشفته ای که دچار آن بود می بایست یک دیکتاتور زمام امور ایران را در دست بگیرد تا اولا ایران را از بحران برهاند و ثانیا نیروهای انگلیسی قادر باشند با فراغت و آسودگی و در کمال امنیت ایران را ترک نمایند.[3]
بازسازی بریگاد قزاق
اندکی پس از آمدن آیرونساید قزاقان ایرانی که عده شان به سه هزار نفر می رسید و تحت فرمان افسران روسی و ایرانی بودند، به وسیله نیروهای بلشویک از مازندران رانده شدند و در اردوگاه آقابابا نزدیک قزوین توقف کردند، و در آنجا با توافق مقامات ایرانی تحت نظر آیرونساید به اصلاح وضع خود پرداختند. آیرونساید یک افسر بلند قد وجذاب و نظامی حرفه ای بود که به مرد عمل، سرعت و تصمیم گیری شهرت داشت. او بحق معتقد بود که افسران روس روحیه خود را از دست داده اند، ضدانگلیسی و طعمه خوبی برای تبلیغات بلشویکی هستند، ازینرو تصمیم گرفت همه شان باید بروند. با کمک نورمن وزیر مختار انگلیس در تهران شاه را واداشتند در نهایت بی میلی آنان را اخراج کند در این اثنا آیرونساید و نورمن به ابتکار خود، بدون کسب مجوزی از لندن عمل می کردند.
شاه یک شخصیت بی نفوذ به نام سردار همایون را به جای فرمانده برکنار شده روسی قزاق گماشت. در همان موقع آیرونساید سرهنگ دوم هنری اسمیت را از هنگ چیچستر به نظارت بر اداره امور مالی قزاقخانه در جریان تجدید سازمان گماشت. آیرونساید وقتی در ماه نوامبر ۱۹۲۰ از اردوگاه قزاق دیدار می کرد، خاطرنشان ساخت که هیچ مایل نیست افسران انگلیسی را جانشین افسران روسی سازد. او در مورد افسران ایرانی تحقیقاتی کرد در دفتر یادداشت روزانه اش عصر آن روز نوشت «رضاخان، فرمانده آتریاد تبریز مسلمة یکی از بهترین افسران است. اسمیت او ا رییس واقعی می شناسد، که زیر نظر فرمانده سیاسی اعزامی از تهران کار می کند. در ۱۴ ژانویه وقتی آیرونساید بار دیگر از قواقها بازدید کرد، نوشت:
فرمانده قزاق (سردار همایون) موجود بی فایده کوچکی است و روح و جسم واقعی این عده سرهنگ رضاخان است، مردی که قبلا خیلی دنبالش می گشتم. اسمیت می گوید او مرد خوبی است و به او گفته ام بگذارد همایون سرآب و ملکش برود.
با روانه کردن سردار همایون، آیرونساید رضاخان را در موقعیت مساعد فرماندهی قرار داد. او بدین نتیجه رسید مطمئن ترین راه اینست که تا وقتی هنوز نیروهای انگلیس اداره کارها را بر عهده دارند رییس واقعی قوای قزاق تعیین شود. مسلما تصمیم او ناشی از اعتمادش به رضاخان و امکان پیشرفت سریع قزاقخانه تحت رهبری او بود. [4]
دیدار آیرونساید با رضاخان
آیرونساید بار دیگر در ۳۱ ژانویه همراه اسمیت به دیدار رضاخان رفت، ولی از مذاکراتشان چیزی ننوشت، جز اینکه رضاخان «آرزو می کند سوار کاری بشود، و از اینکه کاره ای نیست آزرده است.» دیدار بعدی و آخری در ۱۲ فوریه صورت گرفت . در این دیدار رضاخان به او دو وعده داد: نخست آنکه عقب نشینی نیرو های انگلیسی را تسهیل کند،
دو روز بعد آیرونساید به طور غیر منتظره ای به بغداد فرا خوانده شد تا به کار تازه ای منصوب شود. در ۱۸ فوریه با یک هواپیمای دو نفری از قزوین ایران را ترک گفت موتور هواپیما یخ بست و در میان برف های نزدیک همدان سقوط کرد، ولی خوشبختانه به هیچکدام از دو سرنشین هواپیما آسیبی نرسید. همان روز عصر رضاخان. سپاهیان خود را آماده حرکت به تهران کرد. در ۲۰ فوریه آنان به مهرآباد در. حومه پایتخت رسیدند. در آنجا نمایندگان شاه و دو فرستاده سفارت انگلیس کوشیدند آنان را از ورود به تهران منصرف کنند. ولی رضاخان. از تصمیم خود برنگشت. او به ملاقات کنندگان گفت که از حکومت ضعیف خسته شده و تصمیم دارد حکومت نیرومندی ایجاد کند که آماده جلوگیری از بلشویک ها باشد، زیرا این کار موجب رفتن انگلیسیان خواهد شد. در عین حال او به شاه اظهار وفاداری کرد ولی روشن ساخت. که «مشاوران نادرست را از دربار دور خواهد ساخت».[5]
بالاخره کمتر از شش روز بعد رضاخان به کمک کلنل اسمایث و تنی چند از دیگر افسران انگلیسی، و همراه با سید ضیاءالدین طباطبایی، از روزنامه نگاران معروف آن زمان، در ۲۱ فوریه ۱۹۲۱/ دوم اسفند ۱۲۹۹ در رأس ۲۵۰۰ قزاق به سوی تهران پیشروی کرد.
آیرونساید در یادداشتهای خود تا قبل از کودتا به سید ضیاء دستیار رضاخان اشاره ای نمی کند. ولی در روایتی دیگر از کودتا بر نقش دست اندرکاران سفارت بریتانیا و فعالیتهای خود سید ضیاء در زمینه اقدامات اولیه تاکید به سزایی شده است.[6]
سید ضیاءالدین طباطبایی که بود؟
سید ضیاء الدین طباطبایی (که اغلب به اوسید ضیاء خطاب می شد) در حدود ۱۸۸۹ در خانواده متوسط روحانی به دنیا آمده و شخصی بود لبریز از جاه طلبی که از لحاظ موضع گیریهایی که به طرفداری از انگلیس و دفاع از قرارداد ۱۹۱۹ کرده بود شهرت یافته بود. ولی او نیز همچنان طرفدار قانون اساسی بود و روزنامه اش به نام رعد احتمالا از سفارت انگلیس کمک مالی دریافت می کرد. سید ضیاء که احساسات ضد بلشویکی پرحرارتی نشان می داد، در چندین مورد خدمات خود را به انگلیسی ها و هیئت حاکمه قاجار عرضه داشته بود.[7]
سید ضیاءالدین طباطبائی انتخاب نهائی نرمان بود. سید ضیاء بعنوان یک روزنامه نگار متنفذ و حامی و مدافع قرارداد ایران و انگلیس و رابط سیاسی سفارت بریتانیا در تهران مورد توجه سرپرسی ساکس و بعد نرمان قرار گرفته بود.
بنابراین نرمان که بدرستی حدس زده بود که قزاق های ایرانی به تحریک و حمایت افسران انگلیسی نیروی شمال ایران دست به چنین اقدامی زده اند و طبیعتا میدانند که نظامیان انگلیسی در پشت سر آنها مراقب نحوه عمل آنها می باشند و در اینصورت مسلما از مقامات سیاسی انگلیس در ایران نیز حساب می برند، سید ضیاء را مأمور کرد تا به ملاقات آنها شتافته، اولا از جزئیات امر باخبر شود و ثانیا چنانچه بتواند خود با آنها کنار بیاید تا پس از ورود قزاقها به تهران نرمان بقیه کارها را پذیرفتن کرده بود و بنابر نظامی و کلی آنها از نفوذ صورت دهد. سید ضیاء خود را به شاه آباد رسانید و با چهار افسر قزاق یعنی رضاخان سرتیپ، ماژور مسعود خان، کلنل کاظم خان (سیاح) و سرهنگ احمد خان (امیر احمدی) ملاقات و مذاکره کرد.
سید ضیاء بسادگی توانست که چهار افسر قزاق غیر سیاسی را مجاب سازد که اقدام آنها باید از جنبه سیاسی نیز برخوردار و از حمایت سفارت بریتانیا نیز بهره مند باشد. سید ضیاء ضمن اعلام آمادگی خود برای خدمت به ایران و نجات وطن به افسران نامبرده وعده حمایت کامل سفارت بریتانیا را داده و افسران قزاق مزبور نیز که تجربه سیاسی نداشته و در راهی قدم گذاشته بودند که مخاطرات بسیاری در پی داشت و از عواقب اقدام خود نیز نا آگاه بودند پذیرفتند که سید ضیاء نیز با آنها باشد. اما نرمان هنوز اطمینان کامل حاصل نکرده بود و بنابراین وقتی اردوی قزاق به مهرآباد رسید، فرمان کلنل هیگی مستشار نظامی و کلنل هاد سلتون وابسته نظامی سفارت بریتانیا را روانه مهر آباد کرد تا آنها از نفوذ خود استفاده کرده و از افسران قزاق قول قطعی بگیرند تا سید ضیاء هم بعنوان مهره سیاسی کودتا نقش خود را ایفا نماید.
وقتی موافقت نهائی بعمل آمد و ساعاتی بعد نیروهای قزاق بفرماندهی رضاخان بر تهران مسلط شدند، نرمان نیز فعالیت خود را برای به اجرا در آوردن سیاست و طرح کودتای خود شروع کرد و از احمد شاه خواست تا با انقلابیون تماس گرفته و پیشنهادها و تقاضاهای آنها را بپذیرد و هم او بود که احمد شاه را وادار کرد تا فرمان نخست وزیری سید ضیاءالدین را صادر کند. این ترتیب نرمان ناگزیر شد تا در آخرین مراحل طرح کودتای خود را با کودتای نظامی که مبتکر و محرک آن ژنرال آیرونساید بود ترکیب و تلفیق نماید و نهایتا اینکه نرمان در این قضیه پیروز شده بود.[8]
فتح تهران توسط نیرو های قزاق
تدارک مقدمات کودتا از اول آذر تا سوم اسفند ۱۲۹۹ (۲۲ نوامبر ۱۹۲۰ تا ۲۱| فوریه ۱۹۲۱) یعنی چهار ماه طول کشید. در این مدت رهبر نظامی کودتا تعیین و وسایل ترقی او فراهم شد. قزاقان زیر دست او حقوق عقب افتاده خود را دریافت کردند و خوراک منظم، لباس و تجهیزات خوب به دست آوردند. در همین مدت رهبر سیاسی کودتا نیز تعیین شد. روش به دست آوردن قدرت که ابتدا قرار بود از طریق نفوذ در دولت های بر سر کار انجام گیرد، تبدیل به احراز قدرت از طریق کودتا شد.
رضاخان ظهر روز ۱۷ فوریه (۲۸ بهمن ۱۲۹۹) از قزوین به طرف تهران حرکت کرد. روز دوم اسفند نیروهای کودتا از کرج گذشته بودند که سید ضیاء الدین خود را به آنها رساند و اطلاع داد که رهبری سیاسی کودتا به او محول شده است و نخست وزیر آتی اوست.[9]
قزاقها در ۲۰ فوریه ۱۹۲۱/ ۱ اسفند ۱۲۹۹ به حومه تهران وارد شدند. قبل از آنکه وارد شوند، هیئتی مرکب از نمایندگان دولت، شاه و سفارت بریتانیا به ملاقات آنها رفته بودند تا از مقصودشان مطلع گردیده و در صورت امکان آنها را از ورود به شهر باز دارند.
بنا به گزارشی که به وزارت امور خارجه بریتانیا ارائه گردید، رضاخان چنین پاسخ داد:
رضاخان اظهار داشت که قزاق ها، که بلشویک ها را تجربه کرده و میدانستند که اگر آنها بیشتر به داخل ایران پیشروی کنند چه چیزی در انتظار خواهد بود، از حکومتهای پی در پی که نمیتوانستند برای سازمان یک نیرو برای مقابله با تعرضی که احتمالا پس از فراخوانی قوای بریتانیا رخ خواهد داد، کوچکترین اقدامی بنمایند، خسته شده بودند. از این رو تصمیم گرفته اند که به تهران آمده و دولت مقتدری مستقر سازند که این اوضاع را بهبود بخشد.
آنها هیچ نیت خصمانه ای نسبت به شاه نداشته، بلکه برعکس نسبت به وی اظهار وفاداری و جانفشانی هم مینمودند، ولی مصمم بودند مشاورین نابکاری که پیرامون او را گرفته و سالیان سال است مملکت را مورد چپاول قرار داده و بتدریج به وضع اسفناک کنونی رسانده اند، از کار برکنار سازند. رضاخان اضافه کرد که رهبران این نهضت قصد ندارند که از هیچ قدرت خارجی تقاضای مساعدت مالی بنمایند، زیرا پول فراوانی در ایران موجود است و آنها به خوبی می دانند آن را از کجا بیابند. ژنرال مزبور (رضاخان) حسن نیت خود را نسبت به بریتانیای کبیر بیان داشته و اظهار داشت: دلیلی ندارد که هیچ یک از خارجیان از حضور افراد وی در تهران وحشت کنند.» [10]
صبح روز سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی برابر با ۲۲ فوریه ۱۹۲۱ میلادی نیروی قزاق وارد تهران شد و تقریبا بدون مقاومت افراد ژاندارم نظمیه (شهربانی) کلیه مراکز نظامی و وزارتخانه ها و دوایر دولتی به تصرف نیروی قزاق در آمد [11] رضاخان عملا بدون هیچ زد و خوردی وارد شهر شد، چرا که قبلا در تهران ترتیبات لازم داده شده بود تا از هرگونه مقاومتی که ممکن بود به خونریزی منجرشود جلوگیری به عمل آید. [12]
فردای آن روز رضاخان میرپنج سرهنگ باقرخان نیک اندیش را نزداحمدشاه فرستاد که به او اطمینان بدهد که نیروی قزاق برای حفظ مملکت و سلطنت و روی کار آوردن یک حکومت مقتدر که بتواند به نابسامانی ها و هرج ومرج خاتمه بدهد ودست افراد ناصالح و ایادی خارجی را از امور مملکت کوتاه کند، روی اجباریه پایتخت آمده ، احمدشاه که در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته بود به ناچارفرمان نخست وزیری به نام سیدضیاء وفرماندهی کل نیروی قزاق با عنوان سردارسپه به نام رضاخان میرپنج را صادر کرد. [13]
رضا خان دست کم تا مدت کوتاهی به وعده هایش عمل کرد. خروج انگلیسی ها را تسهیل کرد، و موافقت نامه ۱۹۱۹ ایران-انگلیس را لغو و در مقابل موافقت نامه ایران و شوروی را منعقد کرد. براساس این توافق روس ها نه تنها موافقت خود را برای عقب نشینی فوری از گیلان اعلام کردند بلکه کلبه وأمهای تزاری، ادعاها و امتیازات مربوط به آن دوره را به استثنای ماهیگیری در دریای خزر – لغو کردند. اما این حق را برای خود حفظ کردند که در صورت هجوم یک کشور ثالث و تهدید شوروی، با تمام قوا به ایران باز خواهند گشت. این امر در واقع گونه ای چتر حمایتی برای ایران بود. ضمنأ انگلیسی ها به شکلی جدی و غیر منتظره صورت حسابی مبنی بر تحویل سلاح به قزاق ها و نیروی تفنگداران جنوب به تهران ارائه کردند. مبلغ این صورت حساب در مجموع به بیش از ۳۱۳۴۳۴ پوند می رسید. [14]
مخالفت ها با دولت سید ضیا
١- احمدشاه به علت اعمال و رفتار خشونت واهانت آمیزسیدضیاء ، مخصوصا این که پی برده بودسیدضیاء درصدد برکنار کردن او از سلطنت است .
۲ – سردارسپه که شخص مقتدری بود حاضر به اجرای دستورات سیدضیاء نبود به همین علت چندین باربرخوردهای شدیدی بین اووسیدضیاء پیش آمد، بطوریکه سردارسپه بدون اعتنابه او در موارد مختلف مخصوصا در مورد مسائل نظامی شخصا تصمیم گرفته و با اطلاع احمدشاه اجرا می نمود .
٣- رجال وطنپرست وخوشنام از قبیل موتمن الملک، مستوفی الممالک، مشیرالدوله ، صمصمام السلطنه، مصدق السلطنه (دکتر محمد مصدق) وغیره که سیدضیاء را یک فرددغلکاروساز شکار وعامل انگلستان میدانستند.
۴- افرادی که مال ومقام خود را از دست داده و به زندان افتاده بودند .
باتوجه به علل فوق حکومت سید ضیاء کاملا متزلزل گردید، چون احمدشاه هم ضمن عدم رضایت از اعمال او ،شنیده بود که سیدضیاء برای مرعوب کردن شاه ورجال ودولتمردان در نظر دارد که عده ای از زندانی ها را اعدام کند، لذا روز چهارم خرداد ۱۳۰۰ خورشیدی سردارسپه را احضاروبه او میگوید «من دیگر تحمل این مردراندارم فورا بروید و او را از ایران خارج کنید».
سردارسپه در جواب احمدشاه میگوید:
« ماتصور میکردیم همه اقدانات او موافق میل اعلیحضرت است، حال که چنین نیست هرطور می فرمائید اطاعت میشود، من یک سرباز مطیعی هستم، هروقت امر بفرمائید شمشیرم راتقدیم خواهم کرد.» [15]
رضاخان در سمت های فرمانده نظامی، وزیر جنگ، نخست وزیر و سردار سپه همواره خود را به صورت قدرت واقعی پشت صحنه مطرح کرده بود. وی طی این سالها در عزل و نصبه وزرا و نخست وزیران متعددی از جمله سیدضیا که پس از ۹۰ روز به تبعد فرستاده شد، نقش داشت. او در سال های ۲۶-۵۱۹۲۵-۱۳۰۴ مجلس مؤسسان را تشکیل داد، احمدشاه را از سلطنت برکنار و خود به جای وی بر تخت شاهی جلوس کرد، پسرش را ولیعهد نامید و به شیوه قهرمانانش ناپلئون و نادرشاه، تاج شاهی را بر سر گذاشت. [16]
بنمایهها و یارینامهها:
– بختیار، سامان (4 اسفند 1397).« کودتای 3 اسفند 1299 آغاز عصر رضا خان سردار سپه ». پایگاه خردگان.
نشانی رایاتاری: https://kheradgan.ir/p/19529
١. تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس،نوشته:علی اصغر زرگر، ترجمه:کاوه بیات،محصول مشترک انتشارات پروین و معین(١٣٧٢)صفحه ۶٣
٢. همان،صفحه۶٣
٣. تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرتهای بزرگ، نوشته:ایرج ذوقی،انتشارات پاژرنگ(١٣۶٨)صص ۴۶١-۴۶٢
۴. انگلیسیان در ایران(در روزگار پادشاهان قاجار)،نوشته:دنیس رایت، ترجمه غلام حسین صدری افشار،انتشارات دنیا(١٣۵٧)صص ١٧١-١٧٢
۵. همان، صص ١٧٢-١٧٣
۶. تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس،نوشته:علی اصغر زرگر، ترجمه:کاوه بیات،محصول مشترک انتشارات پروین و معین(١٣٧٢)صفحه ٧٠
٧. ایران در قرن بیستم، مؤلفان: ژان پیر ریگارد -برنار هوکارد یان ریشار برگردان: هوشنگ مهدوی، نشرالبرز(١٣٧٧)صص ٧٩-٨٠
٨. تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرتهای بزرگ، نوشته:ایرج ذوقی،انتشارات پاژرنگ(١٣۶٨)صص ۴۵٨-۴۵٩
٩. رضاشاه از تولد تا سلطنت، نوشته : رضا نیازمند،انتشارات حکایت نوین قلم(١٣٨٧)صفحه ۴٣٩
١٠.تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس،نوشته:علی اصغر زرگر، ترجمه:کاوه بیات،محصول مشترک انتشارات پروین و معین(١٣٧٢)صص ٧١-٧٢
١١. رضا شاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ، نوشته:نادر پیمانی،چاپ واشینگتن(٢٠٠۵)صص ۴٣-۴۴
١٢. تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس،نوشته:علی اصغر زرگر، ترجمه:کاوه بیات،محصول مشترک انتشارات پروین و معین(١٣٧٢)صفحه ٧٢
١٣. رضا شاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ، نوشته:نادر پیمانی،چاپ واشینگتن(٢٠٠۵)صص۴٣-۴۴
١۴ .تاریخ ایران مدرن،نوشته : یرواند آبراهامیان، ترجمه : محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی(١٣٨٩)صفحه ١٢۵
١۵. رضا شاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ، نوشته:نادر پیمانی،چاپ واشینگتن(٢٠٠۵)صص ۴۵-۴۶
١۶. تاریخ ایران مدرن،نوشته : یرواند آبراهامیان، ترجمه : محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی(١٣٨٩)صفحه ١٢٧
شرایط استفاده از نوشتار: