تاریخ و فرهنگ ایران زمین

مصدق و والیگری فارس

دگتر مصدق پلیس جنوب تحت امر انگلیسی‌ها را به رسمیت نمی‌شناخت. منصوب کردن صولت‌الدوله سردار عشایر به ریاست ایل قشقایی که رضایت انگلیس‌ها و نظامیان پلیس جنوب ایران را در بر نداشت، به دلیل شایستگی صولت الدوله و موقعیت محلی او، موجب آرامش و هماهنگی ایلات جنوب گردید. این امر بسیاری از سران ایلات و عشایر میهن دوست و ضد استعمار جنوب ایران و علما و شخصیت‌های مذهبی و اجتماعی و پیکارگران لارستان و تنگستان را خوشحال و امیدوار کرد…


مصدق و والیگری فارس

نویسنده: سامان بختیار

یکی از درخشان ترین کارنامه دکتر محمد مصدق در دوران انتصاب وی به والی گری فارس بود. مصدق در زمان حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزیر وقت مالیه (مشار الملک) استعفا داد و هنگام تشکیل کابینه دوم وثوق الدوله به دلیل مخالفت های مکررش با وثوق الدوله بر سر قرارداد 1919 ، نتوانست با وثوق الدوله کار کند.

شواهد گوناگونی از رشوه گیری وثوق الدوله نخست وزیر وقت وجود دارد، وثوق در آن زمان از دولت انگلستان مطالبه 200 هزار تومان به منظور امضای قرارداد 1919 میکند، اما رشوه گیری وی در مجلس ملی آشکار شد، از سویی با واکاوی قرارداد 1919 که مطابق با آن ایران تحت الحمایه انگلستان قرار میگرفت بسیاری از مشروطه خواهان را به خشم آورد، با آن به ستیز برخواستند نتیجه سقوط دولت وثوق بود.

مشیرالدوله بجای او نشست و دکتر مصدق در لیست کابینه مشیرالدوله به وزارت عدلیه انتخاب شد دکتر مصدق از طریق بندر بوشهر وارد خاک ایران شد، به محض ورود مصدق به شیراز با درخواست مردم شیراز و موافقت دولت مرکزی به عنوان والی فارس منصوب شد.

قبل از ورود دکترمصدق به بندر بوشهر سرپرسی کاکس در کشتی به ملاقات وی میرود:

یکی از شب ها بعد از صرف شام در کشتی، یک نفر نزد مصدق می آید و از وی سئوال می کند: شما وزیر عدلیه ایران هستید؟!

مصدق می گوید بلی، ولی شما از کجا میدانید و که هستید؟ آن شخص خودش را معرفی می کند و می گوید: من «سر پرسی کاکس» می باشم. هم اکنون به عنوان کمیسر عالی عراق به محل ماموریتم می روم…

سر پرستی کاکس، کمیسر عالی و نایب السلطنه در عراق از طرف انگلستان وزیر مختار انگلستان در ایران بود که قرارداد 1919 را با وثوق الدوله به امضاء رسانید.

مصدق هنگامی که به «کاکس» می گوید:

من در بندر خودمان پیاده می شوم

کاکس، می پرسد: بندر خودتان دیگر کجاست؟

مصدق محکم می گوید:

بندر بوشهر کاکس با تعجب می پرسد: بوشهر بندر ایران!

مصدق با همان لحن می گوید: بلی ما ایرانیان آن جا را بندر ایران می دانیم، کاکس می خندد و سکوت می کند. (۱)

مصدق مینویسد در شیراز مرحوم مؤید الملک، از دوستان قدیم من، مرا به خانه خود دعوت کرده بود. شاهزاده فرمانفرما هم که (از والیگری فارس استعفا داده بودند، در شیراز بودند چون نتوانستم به منزل ایشان بروم، فرزندانم را آنجا فرستادم که با ایشان از شیراز به تهران حرکت نمودند) و خود در منزل مویدالملک ماندم.

روز بعد، آقای مشیر الدوله به من تلگراف کردند که برای مخابرات حضوری در تلگرافخانه حاضر شوم. پس از حضور در آنجا تلگرافی رسید که گروه های مختلف مردم فارس در این موقع که والی سابق استعفا داده است، انتصاب شما را از دولت در خواست کردند. این است که تقاضا میکنم با درخواست آن ها موافقت کنید، و هر پیشنهادی هم که برای انتظامات آن ایالات لازم میدانید بنماید دولت موافق است.(۲)

وضعیت امنیت راه‌ها در استان فارس

فارس استانی بسیار ناامن بود. به طوری که راهزنان در هر کجا در کمین مردم و مسافران نشسته بودند و خبری از نیرو های دولتی و امنیت در راه ها نبود، یکی از کسانی که به دام سارقین افتاده بود پسر زنده یاد ارباب کیخسرو نماینده مجلس شورای ملی و رئیس انجمن زرتشتیان بود. وی که از تهران به قصد تحصیل مسافرت کرده بود، در آباده به دست سارقین مهاجم کشته شد و تمام اشیاء قیمتی که همراهش ارفع الدوله داشت نیز به غارت بردند:

 نزدیکی‌های «ایزد خواست» در طرف دست راست بالای تپه‌ها چندین سوار قشقائی پیدا شد . کالسکه چی گفت اینها حکما راهزنانند و می آیند طرف ما بهتر است چون ایزدخواست بالا است و اسبها بزحمت بالا میروند ، اسبها را شلاق نزنیم برگردیم به علی آباد…

علی بیگ تفنگی را دردست گرفت و خواست فشنگی را به تفنگ پر کند، بدبختانه فشنگی بزرگتر از جای فشنگی بود آنوقت فشنگ را انداخت بدهن که با لعاب نرم کند . گفتم ای پدرسوخته ، لعاب دهن بکار نمیخورد . در همین گفتگو یک تیر خالی شد از طرف قشقائیها همین بس بود که علی بیگی و سوار از دوچرخه و کالسکه پائین آمده فرار کنند ، بطوریکه معلوم نشد به زمین فرورفتند ویا به آسمان پریدند ، آثاری از آنها نبود. درشکه چی درشکه را برگرداند بنا کرد به اسب‌ها شلاق زدن. وقتی که قشقائی ها دیدند درشکه در حال فرار است پانزده نفر قشقائی یکدفعه شروع به شلیک کردند و گلوله مثل تگرگ در اطراف کالسکه ما میبارید.

یه گلوله اصابت کرد بجامه دان من که پشت کالسکه بود و سوراخ نمود. از بدبختی شاهرخ که قرار بود آنروز پهلوی من بنشیند یک گلوله از طرف چپ آمد بشیشه خورد و گذشت راست بقلب بدبخت شاهرخ رسید. بیچاره بدبخت مراگرفت به بغل ویکدفعه فریاد کرد آخ مُردم ، از قلب او خون مثل فواره میجست ومرا از سر تا پا خون آلود کرد. وقتیکه جان بجان آفرین سپرد و افتاد روی زانوی من ، فهمیدم که تمام شد. (۳)

آنچه خواندید داستان مهیج سفر تقریبا تمام مسافرین بین شهر ها نه تنها در فارس بلکه کل ایران بود، زمامداران قاجار اهمیت چندانی به امنیت مسافرین نمیدادند و اندک قشون دولتی که در راه ها وجود داشت آنقدر طلب رشوه مینمودند که کم از راهزنان نداشتند.

در تهران به هر کسی تکلیف می کردند که مأموریت فارس را قبول کند، طلب پول و نیروی نظامی مینمود  و چون خزانة دولت در آن وقت تهی بود، دولت از قبول پیشنهادات آنها سر می زد. معلوم هم نبود که با قبول آن شرایط، آنها بتوانند در فارس کاری بکنند.

من در جواب تلگراف مشیرالدوله این طور اظهار کردم که قبول این مأموریت، موکول به مساعدت و همراهی هموطنان مؤثر من در فارس است. اگر آنها با نظریات من موافقت کنند من این خدمت را قبول میکنم، والا رد می کنم که دیگری را به این سمت از تهران روانه فرمایند. (۴)

شفافیت و صرفه‌جویی در هزینه‌های ایالت

«میرزامحمدباقر خان دهقان» متصدی کارهای قوام الملک می گوید: « من از طرف آقای قوام الملک هر سال دو هزار تومان برای مخارج ایالت می دهم» متصدی کار های سردار عشایر نیز پیشنهاد ماهی هزار تومان می نماید. نصیر الملک، یکی از اعیان درجه اول فارس سالی ۲۰ هزار تومان تعهد می کند بپردازد…

مجموع این پول ها، حدودأ بالغ بر 68 هزار تومان در سال می گردد که در آن دوره مبلغ بسیار قابل توجهی بود. حقوق «فرمانفرما» (فرمان دار پیشین فارس) با کلیه مخارج در ماه فقط شش هزار تومان بود، در حالی که دست آخر در نظر داشتند یک رقم 140 هزار تومانی عایدات سالانه را برای مصدق درست نمایند. آنها پس از این پیشنهادات گفتند: «حقوق وزیر عدلیه که شما می رفتید در آن سمت انجام وظیفه کنید در ماه فقط ۷۵۰ تومان بود، حال امیدواریم که این مبلغ بتواند رضایت خاطر شما را فراهم نماید.»

دکتر مصدق می گوید:

«با کمال تأسف باید خدمتتان عرض کنم نه این چیزی است که من می خواهم و نه این راهی است که امنیت به فارس برگردد. منظور من از ماندن در این جا تأمین رفاه و امنیت برای مردم است و شما با این کارتان مرا کاملا ناامید کردید. حاضران که فکر می کنند شاید مبلغ کم است، کمی مردد می شوند اما مصدق بدانها امان نمی دهد، و می گوید این مبالغی که می خواهید به من پرداخت کنید تا به «اضعاف مضاعف» (چندین برابر) آنها را در نیاورید چه گونه چنین مبلغی می توانید پرداخت کنید؟… حاضران می گویند، خوب، جناب عالی نگیرید، مصدق موقع را مغتنم شمرده و می گوید: «نگیرید کافی نیست شما نستانید.» (۵)

عمل عناصر متنفذ فارس با قولشان فرسنگ ها فاصله داشت. آنها از آن رو خواهان والیگری مصدق در فارس بودند که فکر میکردند او اگر ۶۸.۰۰۰ تومان پیشکشی سالانه شان را بپذیرد درعوض با بودن او، از بسیاری از پرداخت ها به صورت رشوه، پیشکش و غیره در امان خواهند بود و او مال و جانشان را در برابر تعرض قدرت های دیگر و از جمله قدرت دولت مرکزی حفاظت خواهد نمود.

وقتی مصدق بعدها نخست وزیر شد و پس از سقوط وی، مخالفان ادعا کردند که انگلیسی ها «در پشت» انتصاب مصدق در مقام والیگری فارس بوده اند، مصدق خود نیز این حرف را می پذیرفت، اما می گفت انگلیسی ها ترجیح میدهند تا آنجا که ممکن است با افراد جدی و شرافتمند کار کنند. شاید به همین دلیل، کنسول بریتانیا در فارس و پلیس جنوب تحت امر انگلیسی ها، به انتصاب مصدق اعتراضی نکرده باشند. (۶)

اقدامات و اصلاحات دکتر مصدق

از اواسط مهرماه ۱۲۹۹ خورشیدی، دکتر مصدق رسمأ والیگری ایالت فارس را پذیرفت و مشغول خدمت و انجام وظیفه گردید. آنچه از آغاز فعالیتش، رویاروی آن قرار گرفت و تا پایان والی گری افکار و اعمال او را به خود معطوف می کرد، در دو بند جداگانه مورد بحث است:

  • نخست:

اصلاحات ولایتی، برقراری نظم و امنیت، پایان دادن به پاره ای از اختلافات محلی که ریشه در یک قرن منازعات طایفه ای داشت و نیز ایجاد تسهیلات در امر حمل و نقل کالاهای دولتی و بازرگانی در سراسر استان بدون دستبرد سارقان که آرامش کامل را به استان فارس بازگرداند. (۷)

  • برقراری ارتباط با عناصر ضد انگلیسی

گویا در هنگام برگزاری مراسم سلام در مقابل تمثال احمد شاه، مصدق متوجه ناصرخان قشقایی که به عنوان گروگان در شیراز بود، می شود. وقتی که از ماجرا مطلع می شود بسیار برافروخته می گردد و اظهار می دارد که:

«به جای تقدیر از وطن پرستی و مبارزات صولت الدوله پسر او را به گروگان گرفته اید؟»

به دنبال این ماجرا، سردار احتشام را از ایلخانی گری عزل و صولت الدوله را به ایلخانی گری قشقایی منصوب ساخت. تا انتهای دوره ی زمامداری مصدق در فارس نیز رابطه ی دوستانه ای بین او و صولت الدوله برقرار بود. (۸)

دکتر مصدق همچنین در باب برقراری امنیت و نقش سردار عشایر صولت الدوله قشقایی چنین میگوید:

« برقراری امنیت ایجاب مینمود که صولت الدوله قشقایی سردار عشایر بر ریاست ایل قشقایی منصوب شود.» (۹)

منصوب کردن صولت الدوله سردار عشایر به ریاست ایل قشقایی که رضایت انگلیس ها و نظامیان پلیس جنوب ایران را در بر نداشت، به دلیل شایستگی صولت الدوله و موقعیت محلی او، موجب آرامش و هماهنگی ایلات جنوب گردید. این امر بسیاری از سران ایلات و عشایر میهن دوست و ضد استعمار جنوب ایران و علما و شخصیت های مذهبی و اجتماعی و پیکارگران لارستان و تنگستان را خوشحال و امیدوار کرد و صولت الدوله نیز تا وقوع کودتای سوم صاحب اقتدار نسبی گردید. (۱۰)

  • ارتباط با غضنفر السلطنه: 

غضنفرالسلطنه از تاثیر گذاران قیام جنوب در مقابل بریتانیا که از طرف انگلیسی‌ها به شیراز تبعید شده بود را مجدداً به عنوان فرماندار خطه برازجان تعیین و زمام امور آن ناحیه را به وی می سپارد. (۱۱)

این موضوع باعث نگرانی انگلیسی ها شد در سند به دست آمده از کنسول انگلیس چنین آمده است:

«آقای مصدق السلطنه تصمیم گرفته اند که آصف الملک را به حکومت دشتستان و غضنفرالسلطنه را به سمت برازجان فورا روانه نمایند. آصف الملک یک سال پیش حاکم دشتستان بوده و در مسائل پولی ذینفع بوده علاوه بر این، با خوانین دشتستان خوب نبوده زیرا که نسبت به آنها کمال بیوفایی به خرج داده . یک ماه و نیم بعد از نوروز گذشته، از آنجا معزول گردیده و در آن وقت تمام آن نواحی در اغتشاش بوده است. آنچه راجع به غضنفرالسلطنه است، البته خاطر حضرت اشرف به خوبی مستحضر است که، این شخص نسبت به دولتین ایران و انگلیس چه کارها کرده است.» (۱۲)

باز پس گرفتن اموال پرنس ارفع الدوله، نماینده ی ایران در جامعه ی ملل، که توسط افرادی منتسب به قشقایی ها در آباده، پیش از تصدی دکتر مصدق به غارت رفته بود، از سارقان به طور کامل (در حدود صدهزار تومان)، حتا تسبیح شخصی و تحویل آن به صاحبان اصلی در فارس، اثر مطلوبی پدید آورد. در این کار، از خاندان ارباب کیخسرو نیز که پسرش همراه پرنس ارفع توسط غارتگران کشته شده بود، استمالت به عمل آمد.(۱۳) و همینطور با خدمات خود در استقرار امنیت و جلوگیری از باج گیری متنفذین، محبوب اهالی فارس شد (۱۴)

برخورد با عوامل بیگانگان در امورات ایالتی

مصدق در مقام والیگری، کار خود را در ارتباط با مأموران سیاسی خارجی با نهایت دقت، احتیاط و باریک بینی و میهن پرستی انجام می‌داد. او به لحاظ اعتقادات شخصی، پلیس جنوب تحت امر انگلیسی ها را به رسمیت نمی‌شناخت.(۱۵) چون در مراسم سلام والی، مرسوم بود که سران پلیس جنوب نیز حاضر شوند، بنابراین، برای جلوگیری از رسمیت یافتن آنان نزد والی، دستور لغو مراسم سلام را صادر کرد (۱۶).

در این مدت همیشه با سه هزار و پانصد تن قوای پلیس استعماری جنوب که در اختیار انگلیس‌ها بود کشمکش داشت.

این پلیس به صورت یک قوای نظامی متشکل به فرماندهی افسران انگلیسی از آثار قرارداد ننگین ۱۹۱۹ بود که بصورت تحمیلی عمل می‌کرد و مصدق کوشش خود را در عدم شناسایی آن و استرداد هرگونه آثار رسمیت که گذشتگان بدان داده بودند نمود (۱۷).

برای مثال: درمذاکرات مصدق با «ماژور ویر» کنسول انگلیس درباب پلیس جنوب، به او یادآور می‌شود که:

«دخالت پلیس جنوب، سبب خواهد شد که مردم بر تنفر خود(از انگلیس)بیفزایند و این کار بر علیه خودتان تمام می‌شود.» مصدق می افزاید: و اما آنچه راجع به شخص من است در اموری که مربوط به ایالت است شما نمیبایست دخالت کنید. (۱۸)

مصدق و والیگری فارس

مصدق السلطنه (دکتر محمد مصدق)، در زمان والیگری فارس (پس از جنگ جهانی اول) از راست به چپ: قوام الملک، ارفع الدوله، مصدق السلطنه، نصیرالملک، مویدالملک 

بختیار، سامان (۹ مهر ۱۳۹۷)، « مصدق و والیگری فارس »، خردگان

پانویس:

۱. الماس های تاریخ، نوشته: بهرام افرسیابی،انتشارات مهرفام (۱۳۹۰) تهران، صص ۲۴۵-۲۴۶

۲.فولاد قلب؛ زندگینامه دکتر مصدق، نوشته مصطفی اسلامیه،انتشارات نیلوفر(۱۳۸۱)تهران،صص ۶۸-۶۹

۳.خاطرات پرنس ارفع,به کوشش علی دهباشی, (۱۳۷۸)انتشارات سخن، شهاب ثاقب،صص ۵۱۰-۵۱۱

۴.همان،صفحه ۶۹

۵.الماس های تاریخ، نوشته: بهرام افرسیابی،انتشارات مهرفام (۱۳۹۰) تهران، صفحه ۲۴۷

۶. مصدق و نبرد قدرت، نوشته:همایون کاتوزیان،ترجمه:احمدتدین،انشتارات موسسه خدمات فرهنگی رسا(۱۳۷۲)،صص ۴۶-۴۷

۷.ناصر تکمیل همایون، والیگری مصدق در ایالت فارس،نشریه حافظ، شماره ۱۵، خرداد (۱۳۸۴) صفحه ۱۲

۸. نقش قشقایی‌ها در تاریخ و فرهنگ ایران،مؤلف: منصور نصیری طیبی،انتشارات: دفتر برنامه ریزی اجتماعی و مطالعات فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری(۱۳۸۸)،صفحه ۱۴۷

۹.مصدق، محمد. خاطرات و تالمات دکتر مصدق. به کوشش ایرج افشار. انتشارات علمی(۱۳۶۵)صفحه ۱۲۲

۱۰.ناصر تکمیل همایون، والیگری مصدق در ایالت فارس،نشریه حافظ، شماره ۱۵، خرداد (۱۳۸۴) صفحه ۱۲

۱۱. اسناد والیگری مصدق در فارس،به اهتمام:جلال فرهمند،سند شماره ۲۳،نشر تاریخ معاصر ایران(۱۳۸۶)

۱۲. اسناد والیگری مصدق در فارس،به اهتمام:جلال فرهمند،سند شماره ۲۵،نشر تاریخ معاصر ایران(۱۳۸۶)

۱۳.  ناصرتکمیل همایون، والیگری مصدق در ایالت فارس،نشریه حافظ، شماره ۱۵، خرداد (۱۳۸۴) صفحه ۱۲

۱۴. شیفته، نصرالله. زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر مصدق.(۱۳۷۶). نشر کومش. صفحه ۲۸

۱۵. مصدق و نبرد قدرت، نوشته:همایون کاتوزیان،ترجمه:احمدتدین،انشتارات موسسه خدمات فرهنگی رسا(۱۳۷۲)

۱۶. نقش قشقایی‌ها در تاریخ و فرهنگ ایران،مؤلف: منصور نصیری طیبی،انتشارات: دفتر برنامه ریزی اجتماعی و مطالعات فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری(۱۳۸۸)،صفحه ۱۴۸

۱۷. شیفته، نصرالله. زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر مصدق. ۱۳۷۶. نشر کومش. صفحه ۲۸

۱۸. مصدق، محمد. خاطرات و تالمات دکتر مصدق. به کوشش ایرج افشار. انتشارات علمی(۱۳۶۵)صفحه ۱۲۴

شرایط استفاده از نوشتار:

از آنجایی که هرگونه استفاده یا رونوشت از نوشتارها بر اساس پیمان نامه کاربری امکان پذیر است، اگر قصد رونوشت از این نوشتار را دارید، بن‌مایه آن را یاد کنید. طبیعی است که ذکر مواردی مانند نام پدیدآور (نویسنده، گردآورنده و…)، تاریخ واپسین به روز رسانی، عنوان کامل نوشته به همراه پیوند (لینک) و همچنین ذکر تارنمای خردگان (www.kheradgan.ir) ضروری است.

تماس با نویسنده:


دیدگاه خود را از راه رایانامه با نویسنده در میان بگذارید:

دیدگاه‌ها


دیدگاه خود را در اینستاگرام در میان بگذارید:

خِرَدگان در تلگرام و اینستاگرام

کانال تلگرام خردگانبرگه اینستاگرام خردگان

خط میخی

خط میخی پارسی باستان - سامانه بومیش

درباره بزرگان

درباره زرتشتدرباره کوروش بزرگ
درباره فردوسیدرباره دکتر مصدق
به کار گیری یا روگرفت از نوشته‌های این پایگاه تنها پس از پذیرش قوانین پایگاه امکان پذیر است: قوانین پایگاه خِرَدگان
توسعه نرم افزاری: مجید خالقیان
مصدق و والیگری فارس