تاریخ و فرهنگ ایران زمین

نقد و خلاصه کتاب تاریخ آل مظفر اثر محمود کتبی

| نویسنده: اسماء معصومی نژاد | واپسین به روزرسانی: ۲۶ خرداد ۱۳۹۶ |


نقد و خلاصه کتاب تاریخ آل مظفر اثر محمود کُتبی

نقد وخلاصه کتاب تاریخ آل مظفر اثر محمود کُتبی

محمود کُتبی در 823 هجری نگارش سرگذشت خاندان مظفری را از ابتدا تا سقوط این سلسله به دست امیر تیمور آغاز می کند و کتاب خودش را ضمیمه ی کتاب گزیده ی حمدالله مستوفی قرار می دهد. بخش اعظم اطلاعات مؤلف از کتاب مواهب الهیه معین الدوله معلم یزدی گرفته شده است. و بخش دیگر آن بر اساس اقوام و اخباری است که یا از افراد صحیح القول نقل می کند و یا مشاهدات شخصی خودش را در سال هایی که در خدمت خاندان آل مظفر بوده است بیان می کند. متأسفانه اطلاعات زیادی از اصل و نسب وی در دسترس نیست و آن چه اطلاعات موجود است نیز با حدس و گمان است. اما کتاب وی تاریخ آل مظفر اطلاعات بسیار مفید و دقیقی از خاندان آل مظفر می دهد. در این پژوهش سعی خود را بر آن داشتم تا که با روشی توصیفی و تحلیلی به خلاصه کردن و نقد و بررسی این کتاب بپردازم امید آن دارم که به آرمان مورد نظرم دست یافته باشم.

مقدمه:

تاریخ های محلی از جمله منابع مهم برای پژوهش در تاریخ ایران محسوب می شوند. در این آثار علاوه بر تاریخ سیاسی یک خاندان محلی می توان به اطلاعات سودمندی در زمینه ی اوضاع فرهنگی و اجتماعی محدوده ی زمانی و مکانی مورد بحث کتاب به دست آورد. در فاصله ی مرگ ابوسعید تا استیلای قطعی تیمور بر ایران یعنی سال 795 هجری چندین سلسله از سلاطین مستقل در اطراف ایران به وجود آمدند. از جمله این خاندان ها آل مظفر در ایران مرکزی و جنوبی است. در باب این حکومت محلی  کتاب تاریخ آل مظفر تألیف محمود   کُتبی   نوشته شده است. گرچه به واسطه ی گسترش این خاندان می توان این کتاب را جزء تاریخ سلسله ای نیز به حساب آورد. آل مظفر از جمله حکومت های محلی صاحب نام در تاریخ ایران می باشد شهرت این خاندان به دو دلیل است: اول اینکه در مدت 72 سال حکومتشان قلمروی نسبتأ پهناوری در اختیار داشتند که شامل فارس، یزد، کرمان، اصفهان و مدتی نیز آذربایجان و بغداد بود. دیگر این که شاعر بلند آوازه ی این دوران خواجه حافظ شیرازی ممدوح این خاندان بوده است. متأسفانه در باب این کتاب پژوهش و تحقیق بسیار کم صورت گرفته است و تقریباً کتاب ناشناخته ای باقی مانده است و من مجبوراً برای نقد این کتاب و بررسی آن فقط توانستم از خود کتاب به عنوان منبع استفاده کنم البته پژوهشی بسیار کوتاه ارخانم بخش فسایی در باب این کتاب یکی دیگر از منابع من بوده است. به هر حال تمامی نقد های این کتاب از نظر شخصی خودم است و اگر قصور یا اشتباهی در تفسیر و تحلیل من از متن رخ داده است پیشاپیش از باب آن عذر می خواهم زیرا که به علت کم تجربگی و پایین بودن معلومات من بوده است.

نقد درونی (زندگی نامه)

کتاب تاریخ آل مظفر اثر محمود کُتبی است که برای نخستین بار به اهتمام دکتر عبدالحسین نوائی در سال 1334 منتشر شد. محمود کُتبی کتاب خودش را به صورت ذیلی بر تاریخ گزیده حمد الله مستوفی اضافه کرده بود که در نسخه ی عکس براون موجود است. از زندگی، تولد، جوانی، نوجوانی، و مقام وی هیچ اطلاعاتی در دسترس نیست حتی سال ها در فامیل وی که گیتی است یا   کُتبی   شک بود تا اینکه با تلاش بسیار محققین در این زمینه در اسناد و مدارک بازمانده از آن دوران متوجه شدند که نسبت معروف او کُتبی بوده است منسوب به کُتب جمع کتاب.

محمود  کُتبی خود و خاندانش سال ها در دستگاه آل مظفر مشغول به خدمت بودند. و از نزدیک با این خاندان آشنایی داشتند. اطلاع ما از بستگان او فقط منحصر می شود به فردی به نام مولانا غیاث الدین کُتبی (تولد 725) مأمور شاه شجاع بوده است که از طرف شاه شجاع درسال (770/771) به مکه می رود تا زمینی در مکه برای ساختن مقبره ی شاه شجاع بخرد و دیگر هرگز به ایران برنگشته و در همان جا به معالجه ی مردم پرداخته است میباشد. (کُتبی، 1364: 24).

غیر از نسخه ی عکسی از این کتاب که در تاریخ گزیده  براون الحاق شده نسخه ی دیگری در کتاب خانه ی موزه ی بریتانیا به علامت 022693 ADD / 13125.P وجود دارد (کُتبی، 1365: 19).

نقد درونی:

محمود   کُتبی   کتاب مواهب الهیه از مولانا معین الدین بن جلال الدین محمد معلم یزدی را که در دربار آل مظفر و معلم شاه شجاع بود را به سبکی روان خلاصه کرد و مشاهدات و تألیفات خود را بدان افزود و بدین سان تاریخ آل مظفر را به نگارش در آورد. او در سال 823 هجری نگارش سرگذشت خاندان مظفری را از ابتدا تا سقوطشان به دست امیر تیمور آغاز می کند. همان گونه که قبلأ ذکر شد بخش اعظم اطلاعات کتابش را از کتاب مواهب الهی معین الدین معلم یزدی گرفته است و بخش دیگر آن بر اساس اقوام و اخباری است که یا از افراد صحیح القول نقل می کند و یا مشاهدات شخصی خود اوست که سال های بسیاری در خدمت دستگاه آل مظفر بوده است.

در ابتدای کتاب شرحی از چگونگی تألیف کتاب می آورد و در پایان این شرح می گوید خداوند بزرگ مرتبه سر گذشت اشخاصی را که من ذکر احوال آن ها را آورده ام دیده ی عبرت دیگران کند تا به دنیا دل نبندند و غافل از آخرت نشوند. (کُتبی، 1364: 29)   کُتبی   در این کتاب سعی کرده است که بیشتر به پند و اندرز گرفتن از حوادث و رویداد هایی که بیان می کند بپردازد و حتی بیشتر اشعاری که بیان می کند نیز در همین باب است که در جای جای پژوهشم نمونه ها و اشاراتی از این اشعار را خواهم آورد.

در شروع کتابش به ذکر نسب امیر مبارز الدین می پردازد. طبق گفته ی او امیر غیاث الدین از منطقه ی خواف خراسان بوده است و زمانی که لشکر اعراب «مسلمانان» عازم فتح خراسان شده بودند اجداد او از دیار عرب به خراسان کوچ کرده بودند و به هنگام لشکرکشی مغول به خراسان نوه ی غیاث الدین جاجی یعنی مظفر بن منصور به یزد می آید. و فرزندان وی ابوبکر و محمد و منصور ملازم (اتابک) علاءالدوله یزد می شوند. نکته ی جالب توجه در این قسمت این است که روایت می کند پدر مظفر یعنی امیر شرف الدین مظفر که بسیار پاکدامن و نکو اعتقاد بوده است شبی در خواب می بیند خورشید از خانه ی اتابک علاءالدوله بر آمده و به گریبان او رفته است. و معبران این خواب او را این گونه تعبیر می کنند که او و نسلش به بزرگی و مقام می رسند در واقع محمود کُتبی با این روایت حق  الهی حکومت را به آن ها داده است و حتی این بیت شعر را نیز برای تأیید بیشتر این که این خاندان حق الهی برای به حکومت رسیدن را دارند می سراید: (کُتبی، 1363:31).

هر آن که او محیا بود دولتی را

اگر او نجوید، بجویدش دولت

بی شک این روایت خواننده را به یاد اسطوره هایی هم چون آستیاگ در باب به حکومت رسیدن نوه اش کوروش یا خواب دیدن یوسف برای به پیامبری رسیدنش می اندازد. محمود کُتبی  خواسته یا ناخواسته حکومت را حقی الهی از آن شریف مظفر و فرزندانش معرفی می کند. حتی  اگر آن ها درپی به قدرت رسیدن نباشند آن حق الهی یا همان فر کیانی ایران باستان  به دنبال آن هاست.

به هنگام حمله ی هلاکوخان به بغداد (656 ه.) اتابک یزد ابوبکر را به اردوی هلاکوخان اعزام نمود. و پس از تسخیر بغداد هلاکوخان وی را به سوی مصر فرستاد که در جنگ با مملوکان کشته شد. برادر دیگر ابوبکر، منصور دارای سه پسر بود :مبارز الدین محمد ،  زین الدین علی و شرف الدین مظفر که از بقیه بزرگتر بودند مدتی در خدمت اتابک یوسف شاه بود و پس از آن در خدمت ایلخانان مغول در آمد و از ملازمان ایشان گشت. شرف الدین مظفر در دستگاه ارغون خان-گیخاتو و سپس غازان خان مشغول به کار شد و در دوران حکومت غازان خان کار وی بالا گرفت. و در سال 700 هجری قمری امیر مبارز الدین متولد شد.

کُتبی در وصف امیر مبارز الدین می گوید: که دین دار و شجاع  نامدار بوده است و بسیار به علما احترام می گذاشته است و در راستای گسترش دین می کوشیده و بسیار عاقل و باهوش بوده اما در حکومت کردن بسیار سخت گیر بوده و ذاتش بر بی رحمی و خون ریزی بوده است. وی بسیار سنگ دل بوده به علت همین سنگ دلی مردم بسیار از او متنفر بودند. او بعد از ذکر این وضع امیر مبارز الدین شعری در پند و اندرز در این باب می آورد.

علیک با وساط الامور فانها

نجاة و لا ترکیب ذلولا و لا صعبا

بر تو واجب است به میانه روی در کار ها که میانه روی نجات است بر مرکب خواری سوار نشو سخت نیست.

ستوده کسی کو میانه گزید

تن خویش را آفرین گستردید

میانه گزینی، بمانی به جای

نباشد به جز نیکیت رهنمای

او در این بیت شعر امیر مبارز الدین را سرزنش می کند پند و اندرز می دهد که در کار ها میانه روی پیشه کند و از زیاده روی بپرهیزد که بهترین کارهاست (کُتبی، 1363: 34).

می گویند: امیر مبارز الدین در اثنای قرائت قرآن، دستور میداد جمعی از اوغانیان را حاضر می کردند و او آن ها را می کشت و مجدداً به قرائت قرآن ادامه می داد و خودش تعداد کسانی را که کشته بود را به 700 یا 800 نفر تخمین می زد (کُتبی، 1363: 13).

زمانی که  امیر مبارز الدین 13 ساله بود پدر خود یعنی شرف الدین که در عهد اولجاتیو نیز از مقربان درگاه محسوب می شد از دست داد. جمعی از دشمنان پدرش با کمک خواجه رشید الدین تمام املاک و اموال را دیوانی کردند اما او خود را به دربار اولجاتیو رساند البته در میانه ی راه جمعی از نکودریان1 به آنان حمله کردند خواهر امیر مبارز الدین و جمعی از زنان کاروان به سان مردان سلاح پوشیدند و با آن ها جنگیدند و آن ها را شکست دادند. پس از مرگ اولجاتیو، ابوسعید حکومت میبد و محافظت راه ها را به امیر مبارز الدین داد (  کُتبی  ، 1363: ص 34 و 35).

کُتبیبعد از روایت مرگ امیر مبارز الدین این شعر را برای پند و اندرز دادن  به خواننده آورده است.

هستی طمع دار که بی داغ نیستی

که در نیامدست به دروازه ی جهان

امن از جهان مجوی که میر اجل درو

هرگز نداده است کسی را به جان امان

(کُتبی، 1363: 33).

پس از نزاعی که بین برادر شیخ ابوالاسحاق اینجو و اتابک حاجی شاه حاکم یزد رخ داد و منجر به فرار وی شد حکومت یزد به امیر مبارز الدین محمد واگذار گردید و این آغاز خاندان مظفر در (723 هجری) است. مؤلف پس از شرح درگیری های امیر مبارز الدین محمد با رقبای خود در کرمان و فارس به چگونگی گسترش قلمروی وی در این نواحی می پردازد در این بخش از کتاب که حدود نیمی از کتاب را به خود اختصاص داده به چگونگی بر افتادن حکومت آل اینجو در فارس  و تصرف کرمان و هم چنین اوضاع سیاسی و کشمکش هایی که در این نواحی جریان داشت پرداخته است. باید توجه داشت که این ایام مصادف با فروپاشی حکومت ایلخانان و تجزیه ی قلمروی آن ها در اثر کشمکش امرای آنان بود. اولین فرزند وی شاه مظفر متولد می شود که   کُتبی   در وصف او می گوید: بسیار دیندار نیکو اعتقاد بوده است و به مکارم اخلاق آراسته بود و هرگز خمر و زنا و گناه آلوده نشد (کُتبی، 1363: 37).

امیر مبارز الدین محمد در سال 758 ق. به تبریز حمله کرد و آن جا را فتح نمود اما این فتح چندان نپایید به محض این که سلطان اویس جلایری عازم این شهر شد به شیراز برگشت. امیر مبارز الدین به پسر کوچکش شاه یحیی بسیار اهمیت می داد و او را بسیار دوست می داشت و همه جا از شجاعت و دلاوری های آن ها صحبت می راند همین باعث شد دو پسرش شاه محمود و شاه شجاع کینه به دل بگیرند و بین آن ها و پدر کدورت پیش بیاید. سر انجام امیر مبارز الدین توسط فرزندانش دستگیر و کور شد پسرش شاه شجاع پذیرفت هم چنان خطبه به نام او بخواند و سکه به نام او بزند اما زمانی که شاه شجاع از توطئه پدر برای قتل خود آگاه شد دستور به تبعید پدر داد. کُتبی بعد از ذکر این روایات بیت شعر زیبایی را می آورد که هم نکوهش امیر مبارز الدین باشد و هم پند و اندرزی برای خواننده کتابش.

درخت نار از آن آمد لگد خوار

که دارد بچه ی خود را نگونسار

(کُتبی، 1363: 88).

کتبی در ذکر آیات قرآن در میان متن تبحر بسیاری داشته است به طور مثال: در جایی که صحبت از سفر امیر مبارز الدین به زیارت مقبره ی حضرت علی (ع) می کند. با مهارت تمام به بیان کلماتی اشاره به حدیثی از حضرت علی می کند. و سپس در بیتی به ستایش علی می پردازد که به شخصه گمان می کنم نشانی از گرایشات شیعی اوست.

آن در درج هل آتی آن قهر برج انما

آن شهسوار لافتی آن پیشوای اولیا

1- اشاره به آغاز سوره ی الدهر: هل اتی علی الانسان حین من الدهر… این سوره متضمن و وصف دل انگیزی از مردان خداست، به خصوص شیعیان که در حق علی بن ابی طالب نازل شده است (  کُتبی  ، 1363: 38). رویداد هایی که   کُتبی   در باب قلمرو و حکومت امیر مبارز الدین محمد می آورد بیشتر در باب جنگ و سیاست ها و لشکر کشی های او و عزیمت او از شهری به شهر دیگر است اما در لابه لای وقایع این دوران گاه به طور مختصر به اوضاع اجتماعی و فرهنگی اشاره می کند و اطلاعات مفیدی از شخصیت های علمی و فرهنگی در اختیار خواننده ی کتابش قرار می دهد و می گوید همنشین با عرفا و فضلا بوده است به طور مثال از وزیران امیر مبارز الدین یعنی خواجه برهان الدین فتح الله صحبت می کند و می گوید او پسر خواجه کمال الدین ابوالمعالی وزیر عالی قدر امیر مبارز الدین بود که نسبشان به امیر المؤمنین عثمان می رسید. از بنا های خیریه ای هم چون مساجد و مدارس و خوانقاه و دارالشفا که در یزد بنا کرده بود صحبت می کند و حتی می گوید که از حقوق خودش برای عالمان و عارفان هزینه می کرده است پسر این فرد یعنی برهان الدین نیز مدتی وزیر و قاضی القضات بوده است (  کُتبی  ، 1363: 47-46). از دیگر وزرای امیر مبارز الدین، خواجه قوام الدین محمد بود که او را به ملازمت شاه شجاع فرستادند به عنوان معلم و تربیت کننده ی شاه شجاع ویا او صحبت از مولانا عضد الدوله و الدین عبد الرحمن الایجی1 می کند و می گوید مورد مشورت امیر شیخ ابوالاسحاق قرارگرفته (کُتبی، 1363: 58-60).

در جایی از کتابش می گوید: زمانی امیر مبارز الدین فارس را تصرف کرد عدالت پروری و رعیت نوازی کرد و به تربیت علما و فضلا مشغول شد و مردم را به سماع حدیث و تفسیر و فقه ترغیب می فرمود و در امر به معروف و نهی از منکر زیاده روی می کرد به گونه ای که هیچ کس جرأت این را نداشت که نامی از فسق و فجور و مناهی ببرد پسرش شاه شجاع در وصف حال پدرش شعر زیبایی سروده که نشان از جو آن زمان است:

در مجلس و هر ساز مستی پست است

نه چنگ به قانون و نه دف بر دست است

رندان همه ترک می پرستی کردند

جز محتسب شهر که بی می مست است

(کُتبی، 1363: 64-65).

از متن کتابش به خوبی پیداست که   کُتبی   مردی بسیار دین دار و مقید به دین است. حتی در جایی از کتاب روایت جالبی را بیان می کند: ( علی سهل پسر ده ساله ی امیر شیخ را دستگیر می کنند  و در رودخانه ی رودان رفسنجان او را شهید می کنند و می گویند از بیماری مرده است. مقبره ی این طفل مقام حاجت است و چند بار دیده اند که نور از آن جا تافته است. اللهم رحمه.) چند جای دیگر کتابش نیز مشاهده کردم که برای مرگ یک سری از افراد که مرگ آن ها را نا حق می دانست واژه ی شهید را به کار برده است. که بسیار برای من جالب بود و بیان این که چند بار از آن مقبره نور دیده اند نشان به اعتقادات محکم و قوی و تا حدودی خرافی بودن اوست. (  کُتبی  ، 1363: 64).

از عمده ترین اقدامات امیر مبارز الدین محمد در این کتاب می توانم به موارد زیر اشاره کنم:

1- تصرف یزد و پایان دادن به حکومت اتابکان یزد با همکاری غیاث الدین کیخسرو و اینجو

2- تصرف کرمان رقابت و درگیری با شیخ ابوالاسحاق اینجو

3- سرکوبی اقوام اوغائی و جرمانی (  کُتبی  ، 1363: 76-75).

4- تصرف شیراز و فرار شیخ ابوالاسحاق به اصفهان (  کُتبی  ، 1363: 67-60).

5- حمله به اصفهان و لرستان و قتل شیخ ابوالاسحاق (  کُتبی  ، 1363: 75-72).

6- تبعیت با فرستاده ی خلیفه ابوبکر معتضد بالله  (  کُتبی  ، 1363: 69-67).

7- فتح تبریز و عقب نشینی از آن جا و سر انجام کور شدن به دست فرزندانش  (  کُتبی  ، 1363: 80-67).

جلال الدین شاه شجاع محمد (760 تا 786 هجری)

همان طور که گفته شد با کمک برادران پدر را از سلطنت بر کنار گذاشت و خود حکومت را به دست گرفت. و چون حکومت را به دست گرفت از قضیه ی پدر پشیمان شد اما چه حاصل؟ که آب رفته به جوی باز نگردد.   کُتبی   در وصف جلال الدین شاه شجاع می گوید که شاهی دانا و دانشمند بوده است که در 9 سالگی حافظ قرآن شده است و اشعارش در نظم و نثر و تازی و فارسی و رسائلش در عراق بسیار مشهور هستند. و همواره با دانشمندان و علما صحبت می کرده و حتی اشعاری را به او نسبت می دهد و همواره دربار او جایگاه علمای عالی مقدار و فضلا بوده است. از اشعاری که او در این کتاب می آورد و به شاه شجاع نسبت می دهد چند نمونه می آوریم:

ترا نگفته ام ای روزگار بی حاصل

که من ز مهر تو و کین تو ندارم باک

من آن نیم که ز اقبال تو شوم خرم

من آن نیم که ز ادبار تو شوم غصناک

به برو بحر تر و خشک از چه می نازی

توئی و قطره ای از آب شور و مشتی خاک

سراسری است که ترک کلاه همت او

نخوهد آستر الاز اطلس افلاک (کُتبی، 1363: 85).

و یا نامه ای را ذکر می کند که شاه شجاع در پاسخ به تقاضای بخشش شاه یحیی نوشته است که این شعر را در آن سروده

بپوش روی مروت ز چشم بی صبران

مده نقاب سلامت به دست پرده داران

که در طبیعت خنثی تفاوتی نکند

میان خنجر پولاد و دوک بیوه زنان

ترا که مرکب مردی است زیر ران مراد

بکوش تا که نمانی ز ابلق حدثان

(کُتبی، 1363: 93).

زمانی که تقاضای بخشش وی را می پذیرد این شعر را در نامه اش به شاه یحیی می نویسد:

بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت

به شرط آن که نگوییم از آن چه رفت حکایت

زمانی که  در بستر بیماری است می خواهد دو پسرش را نصیحت کند تا بعد از مرگ او به منازعه بر سر حکومت نپردازند این شعر را می گوید:

آن مرد نیم کز عرمم بیم آید

کان نیم مرا خوشتر از این نیم آید

جانی دارم من از خدا عاریتی

تسلیم کنم چو وقت تسلیم آید

(  کُتبی  ، 1363: 112).

زمانی که شاه شجاع به تخت سلطنت نشست عراق عجم از آن شاه محمود شد و کرمان از آن سلطان احمد شد و خواجه قوام الدین محمد را به عنوان وزیر انتخاب کرد. در 760 به کرمان لشکر کشید. بخش عمده دوره ی حکومت شاه شجاع که مرکز آن شیراز بود به جنگ های خانگی با برادران سپری شد. علاوه بر آن که گاه به قلمرو همسایگان بخصوص شمال غربی و غرب لشکر کشی هایی انجام داد. حکومت اصفهان همواره مورد نزاع آل مظفر و آل جلایر بود. و این کشمکش ها تا پایان حکومت شاه شجاع وجود داشت. مهم ترین رویداد های دوران شاه شجاع:

1- دفع فتنه ی ایلات اوغائی و جرمانی

2- درگیری با پسر عموی خود شاه یحیی

3- قتل وزیر خواجه قوام الدین محمد صاحب عیار

4- درگیری با شاه محمود و اتحاد سلطان اویس جلایدی با شاه محمود علیه شاه شجاع

5- واگذاری اصفهان به فرزندش زین العابدین

6- اتحاد شاه یحیی و شاه منصور با شاه شجاع علیه شاه محمود و حمله به شیراز

7- لشکرکشی های شاه شجاع به اصفهان

8- حمله به تبریز و غلبه بر سلطان حسین و صلح دو طرفه و ازدواج زین العابدین با دختر سلطان حسین

9- حمله به سلطانیه

10- واگذاری ولایت عهدی به زین العابدین و حکومت اصفهان و کرمان به ابویزید برادرش و واگذاری کرمان به برادر دیگرش سلطان احمد

عمر او را 53 سال و سه ماه و مدت حکومتش را 27 سال می داند و در رسایش این شعر را می سراید:

چون شد او بیمار، نرگس گشت خاکستر نشین

وز می تیمار در چشمش پدید آمد خمار

چون بنفشه یافت از آشوب عمر او نشان

جامعه زد در نیل و پیش مرگ او شد سوگوار

لاله چون بشنید کو خواهد شد از دنیا برون

رخ به خون شست از غم او در میان لاله زار

گل چو آگه گشت کوز آن جا بخواهد رفت زود

جامه بر تن کرد چاک و بستر از غم کرد خار

از پی آن تا کند روشن روانش را دعا

دست بردارد همی هم چون دعاگویان چنار

(کُتبی، 1363: 112).

بعد از مرگ او بنیان خرابی و هرج و مرج در قلمروی آل مظفر گذاشته شد. اهل عراق به طلب شاه یحیی «فرزند مظفر برادر امیر مبارز الدین محمد» فرستادند و او در اصفهان قرار گرفت. و سلطان احمد به کرمان آمد و سلطان زین العابدین به قائم مقام پدر در شیراز نشست. شروع حکومت زین العابدین مصادف با کشمکش های خانگی آل مظفر بود شاه یحیی و برادرش شاه منصور و نیز برادر شاه شجاع ابوزید عمده ترین رقبای زین العابدین محسوب می شدند، علاوه بر رقبای خانگی رقیب نیرومند خارجی چون امیر تیمور کار را بر زین العابدین دشوار می کرد. در 789 هجری خبر رسید که امیر تیمور به عراق رسید و زین العابدین بار تمام امرا و لشکریان شیراز را گذاشتند و به طرف بغداد گریختند. با فرار زین العابدین ممالک مظفری توسط امیر تیمور بین رقبای زین العابدین یعنی شاه یحیی و سلطان احمد تقسیم شد. زین العابدین که از شیراز عازم بغداد بود با حیله ی شاه منصور برادر شاه یحیی به اشارت در آمد و در شوشتر زندانی شد اما وی موفق به فرار شد و چند صباحی اصفهان را به تصرف در آورد. اما پس از شکست از شاه منصور اسیر و کور گردید.

وقایع عمده ی دوران زین العابدین که در کتاب آمده است چنین است:

1- درگیری با دیگر اعضای خاندان مظفری شاه یحیی، شاه منصور و ابویزید

2- حمله ی تیمور و فرار زین العابدین به بغداد و تقسیم ممالک مظفری

3- اسارت زین العابدین به دست شاه منصور حاکم شوشتر

4- فرار زین العابدین پس از استقرار شاه منصور در شیراز و تصرف اصفهان به دست زین العابدین

5- شکست و فرار زین العابدین و نابینا شدنش توسط شاه منصور

امیر تیمور فارس را به شاه یحیی و کرمان را به سلطان احمد و سیرجان را به ابوالاسحاق بن اویس بن شاه شجاع واگذار کرد و اینان به همراه زین العابدین اتحادی علیه شاه منصور تشکیل دادند کشمکش های آنان سبب ویرانی ممالک مظفری و آسیب فراوان به مردم گردید به طوری که در شیراز بسیاری از مردم مردند و عده ی بسیاری نیز کوچ کردند. اتحاد مخالفین شاه منصور شکسته شد و زین العابدین کور شد. مؤلف زمانی که روایت از کور شدن زین العابدین می آورد این شعر را می سراید:

چو بد کردی مباش ایمن ز آفات

که واجب شد طبیعت را مکافات

(کُتبی، 1363: 131).

بعد از این اتفاق شاه یحیی با شاه منصور صلح کرد احمد و ابوالاسحاق نیز به وی پیوستند اما این صلح دیری نپایید و شاه منصور خواهان همراهی ایشان در جنگ علیه امیر تیمور شد و آنان نپذیرفتند حتی زمانی که سلطان احمد از تصمیم او آگاه شد این بیت شعر را سرود:

ستیزه به جایی رساند سخن

که ویران کند خاندان کهن

چو قطره بر ژرف دریا بری

به دیوانگی ماند این داوری

(کُتبی، 1363: 131).

و بار دیگر نزاع در بین آنان در گرفت (795 هجری). مؤلف فصل آخر کتاب را به استیلای تیمور اختصاص داده و سر تیتر فصل را «طلوع رایات حضرت جهانگشای امیر بزرگ صاحب قرآن قطب الدنیا و الدین امیر تیمور گورکان انار الله برهانه نوبت دوم به مملکت فارس و تسخیر آن جا» نامیده است. برای نخستین بار است که در کتاب به صورت مستقیم و آشکارا مدح شخصی را گفته است او در مدح تیمور القابی مثل «پادشاه اسلام فرمانروای هفت اقلیم، صاحب قران ایران و توران، سلطان ملک شکوه، خاقان دیو خشم، انوشیروان زود عفو، کیخسرو فیروز بخت، کیقباد جمشید تخت، فریدون خورشید فر، اردشیر سکندر در، خسرو و بهرام صولت» را به کار می برد.

حتی شعری در مدحش می گوید با این مضنون:

خدایگان سلاطین مشرق و مغرب

که هست سایه ی او آفتاب کون و مکان

معین دینی و دین، شاهرخ که دور فلک

قرینه اش نیارد به صد هزار قرآن

قباد قدر فریدون شکوه جم رتبت

ملوک پرور، مالک رقاب ملک ستان

خلیل صورت موسی کف مسیح نفس

خضر علوم سلیمان رسوم نوح بیان

قضا نفاذ قدر قدرت ستاره حسر

ملک نهاد ملک رفعت زمانه توان

زحل مهابت مریخ کین خور صولت

سهیل تیغ قصر خنجر شهاب نسان

جهان پناه جهانبخش آفتاب ضمیر

جهانگشای جهانگیر پادشاه نشان

(کُتبی، 1363: 135-134).

شاه شاهان امیر تیمور با لشکرش به راه کرمان رسیدند سلطان احمد با تمام اکابر به استقبال بیرون رفتند و او را به شهر آوردند و آداب مهمان داری را به جای آوردند. شاه منصور در اصفهان بود به طرف شیراز حرکت کرد و به شراب خوردن مشغول شد به طوری که تا چهل روز هیچ یک از رعیت و لشکریان او را ندید تا این که حقیقت این بیت در آمد

شه مست و جهان خراب و دشمن در پیش

پیداست که از این میان چه بر خواهد خواست

(کُتبی، 1363: 132).

با نزدیک شدن امیر تیمور به شیراز از شاه منصور نبردی مردانه با تیمور انجام داد. اما سر انجام شاه منصور بماند و کسی او را نمی شناخت او سه زخم داشت یک تیر بر گردن و یک تیر بر شانه و یک شمشیر بر روی. تا که شمشیری بر سر او زدند و او را کشتند و سر او را نزد تیمور بردند فتح نامه به ممالک اطراف فرستاده شد و بازماندگان خاندان آل مظفر در حالی که همگی به درگاه تیمور پناهنده شده بودند قتل عام شدند و با مرگ آن ها ممالک مظفری به عمر شیخ بهادر پسر امیر تیمور واگذار گردید (کُتبی، 1363: 136-135).

کُتبی بعد از نقل این مطالب از خداوند می خواهد کل آن ها را بیامرزد و به زبان عربی می گوید هر چیزی ناپایدار و نابود شدنی است مگر هدف و اسلوب آن و می گوید که به حکم او همه به سوی او باز می گردند و این بیت شعر را می آورد:

مشکل تر اینکه گر فضل دور روزگار

روزی دو مهلتی دهدت گویی آن بقاست

ملک خداست ثابت و باقی و بعد از آن

آثار خیر و نام نکو و دگر هباست

این کتاب به زبان پارسی و با نثری روان و سلیس نوشته شده کثرت لغات بیگانه در آن کم است فقط تاریخ ها و ضرب المثل و آیات قرآن را به زبان عربی به نگارش در آورده است. بیشتر به ذکر حوادث سیاسی جنگ ها پرداخته است اما گاهی در کتابش متن کتاب شکل داستان  به خود می گیرد به گونه ای که خواننده هر چه بیشتر مشتاق به خواندن کتابش می شود. در کتابش به صورت خیلی کم رنگ فقط از تیمور جانبداری می شود و هیچ جا به طور مستقیم و آشکارا از شاهان آل مظفر جانبداری نمی کند و حتی آن ها را نمی ستاید در عین حال از آن ها بدگویی نیز نمی کندوبیشتر  میانه رو است. به غیراز وصف امیر تیمور گورکان که القاب بسیاری برای وی به کار می برد و از او تمحید می کند. کتابش فصل بندی شده است و هر واقعه ای عنوان خاص خودش دارد. بعد از ذکر هر رویدادی چند بیت شعر یا رباعی مربوط به آن اتفاق می آورد که یا در نکوهش شخصی است و یا در پی اندرز دادن به خواننده است به طور مدام به ناپایداری دنیا، کوتاهی عمر، باز خورد اعمال چه بد و چه نکو در این دنیا و گاهی اوقات ستودن شخصی اشاره می کند.

گاهی در زمان روایت یک رویداد بیت شعری را به پادشاه و یا شخصی که در باب او صحبت می کند نسبت می دهد. که نشان از رواج شعر و فرهنگ و ادب در آن زمان در دربار آل مظفر است. اشعاری که خودش در پایان یا میانه ی متن هر رویداد می آورد گاه به زبان عربی، گاه پارسی و گاه به هر دو زبان است. که نشان از تسلط او به زبان عربی است. در متنش هیچ سخن پیچیده و پنهانی وجود ندارد و خواننده با خواندن متن متوجه منظور او می شود و دو پهلو یا با ایما و اشاره صحبت نکرده است و هر وقت که خواسته است به طور آشکار به انتقاد از شخصی پرداخته است. گاهی در میان یا پایان کلامش به زیبایی آیات قرآن و احادیث را به صورت نامحسوس و چند کلمه ای کوتاه وارد متن می کند. که به طور کامل با رویدادی که روایت می کند مربوط هستند. حوادث را به طور کلی ذکر می کند و هرگز وارد جزئیات نمی شود و حتی زمانی می خواهد از کشتار ها ویرانی ها صحبت کند به هیچ وجه من الوجود عدد یا اندازه بیان نمی کند فقط می گوید فلان شهر ویران بود یا سر لشکریان بریده شد. در واقع کل کتابش در این مورد ایجاز و اختصار است بیشتربه لشکر کشی ها  از این شهر به آن شهرو اقدامات سیاسی و جنگ و اصل و نسب افراد پرداخته و به صورت خیلی کم رنگ از علم و فرهنگ و یا اقدامات فرهنگی اشخاص صحبت کرده است و با اشاره ای گذرا از آن گذشته است. بیشتر تأکید متنش در حوزه ی فرهنگ تأکیدش به مؤمن بودن شاهان است .در یک جا شاهد هستیم به طور دقیق و کامل با جزئیات از علم صحبت می کند آن هم زمانی است که از وفات حاجی قوام الدین صحبت می کند. پسر قوام الدین سه روز بعد از فوت پدرش به دیدار امیر شیخ رفته است و امیر شیخ به او گفته است که عمری که در تحصیل علم نجوم صرف شود بیهوده است. من در تبریز استادی داشتم که دانش او در حد خواجه نصیر الدین طوسی بوده است. از او علم نجوم را آموختم. اما هرگاه با عقل تصمیم به انجام  کار مهمی گرفتم به توهم آن که فلان ستاره سعد است و فلان ستاره نحس است از انجام آن کار باز می ماندم. این چند بار صلحی که با محمد بن مظفر کردم و با او وارد جنگ شدم به این دلیل بود که ستارگان نشان می دادند که در بلاد فارس کسی خواهد آمد که در بخشش و بزرگی و دانش قرن ها بین مردمان سر آمده می شود و من گمان می کردم آن شخص من خواهم بود به همین دلیل از جنگ با محمد بن مظفر می گریختم. تا این که حاجی قوام الدین در انتقاد از کار من این شعر را سرود:

بدو نیک چون از ستاره آید

که خود از نیک و بد زبون آید

گر ستاره سعادتی دادی

کیقباد از منجمی  زادی

کیست از مردم ستاره شناس

ره به گنجینه ای برد به قیاس؟

تو دهی بی میانجیان را گنج

که نداند ستاره هفت از پنج؟

هر چه هست از دقیقه های نجوم

با یکایک نهفته های علوم

همه را روی بر خدا دیدم

وز خدا بر همه تو را دیدم

او در این روایت به نفی طالع بینی پرداخته و آن بی حاصل دانسته است و منظورش از علم نجوم همان طالع بینی بوده است این نشان گر این است که در آن زمان طالع بینی از طریق ستارگان بسیار رایج بوده است  (کُتبی، 1363: 63).

.

نتیجه گیری:

همان گونه که ذکر شد از اصل و نسب دقیق محمود کُتبی و از مقام و شغل و زندگی او اطلاعی در دست نیست تا پی به هدف نوشتن کتابش و اتفاقاتی که می توانسته در شیوه ی نگارش او موثر واقع شده ببریم. کتاب وی از لحاظ سبک شناسی به زبان پارسی بسیار خلاصه و ساده و بدون جانب داری یا بدگویی از کسی است حتی با کمال تعجب شاهد آن هستیم با وجود اینکه او در دربار آل مظفر بوده است مدح تیمور را می گوید. در کتاب بیشتر به جنبه سیاسی رویدادها مثل جنگ ها و درگیری ها پرداخته است و خیلی کم اشاره به فرهنگ و تمدن در دوره آل مظفر کرده است. در کتابش سعی کرده بیشتر از بیان یک رویداد به خواننده پند و اندرز دهد که دنیا ناپایدار است و عمر آدمی کوتاهست پس صالح زندگی کن. در بسیاری از موارد نیز هدفش از آوردن اشعار و ضرب المثل های عربی یا آیات قرآن همین پند و اندرز دادن به خواننده است. از متن کتابش چنین برمی آید وی فردی بسیار مقید به دین بوده است. حتی در بیان رویدادها نیز بیشتر به جنبه ی دینی آن  می پردازند و به طور مداوم در میان کلامش جملات عرفانی می آورد. بی شک کتابی مناسب در راستای شناساندن حکومت آل مظفر است.

کتاب‌نامه:

– معصومی نژاد، اسماء (۲۶ خرداد ۱۳۹۶). «نقد وخلاصه کتاب تاریخ آل مظفر اثر محمود کُتبی». پایگاه خردگان.

نشانی رایاتاری: https://kheradgan.ir/p/16175

– بخش فسایی، فروغ (خرداد و تیر 1380)، «معرفی اثر مهم تاریخی محلی «تاریخ آل مظفر» اثر محمود کُتبی». کتاب ماه تاریخ و جغرافیا. ش 44 و 45. صص 163-165.

– کُتبی پ، محمود، (1363) تاریخ آل مظفر، گردآورنده عبدالحسین نوائی. تهران، انتشارات امیرکبیر.

شرایط استفاده از نوشتار:

از آنجایی که هرگونه استفاده یا رونوشت از نوشتارها بر اساس پیمان نامه کاربری امکان پذیر است، اگر قصد رونوشت از این نوشتار را دارید، بن‌مایه آن را یاد کنید. طبیعی است که ذکر مواردی مانند نام پدیدآور (نویسنده، گردآورنده و…)، تاریخ واپسین به روز رسانی، عنوان کامل نوشته به همراه پیوند (لینک) و همچنین ذکر تارنمای خردگان (www.kheradgan.ir) ضروری است.

دیدگاه‌ها


دیدگاه خود را در اینستاگرام در میان بگذارید:

خِرَدگان در تلگرام و اینستاگرام

کانال تلگرام خردگانبرگه اینستاگرام خردگان

خط میخی

خط میخی پارسی باستان - سامانه بومیش

درباره بزرگان

درباره زرتشتدرباره کوروش بزرگ
درباره فردوسیدرباره دکتر مصدق
به کار گیری یا روگرفت از نوشته‌های این پایگاه تنها پس از پذیرش قوانین پایگاه امکان پذیر است: قوانین پایگاه خِرَدگان
توسعه نرم افزاری: مجید خالقیان
نقد و خلاصه کتاب تاریخ آل مظفر اثر محمود کتبی