محمد مسعود | نویسنده: سامان بختیار | واپسین به روزرسانی: 22 بهمن 1397 |
«بررسی زندگی خالق روزنامه مرد امروز»
ترور محمد مسعود، شاه یا حزب توده؟
محمد مسعود متولد ۱۲۸۰ خورشیدی فرزند میرزا عبدالله ( مردی پیشه ور و روشنفکر و هوادار نهضت مشروطه متولد شهر قم و جدش مرحوم آخوند ملاعبدالله از روحانیان بزرگ قم، پدر بزرگش آخوند ملا احد قمی بودکه از قم به آشتیان رفت و درآنجا درگذشت و چون مردی وارسته بود آرامگاهش زیارتگاه مردم آشتیان است. یک خواهر بزرگتر و یک برادرکوچکتر ازخود بنام علی داشت. پس از اتمام تحصیلات دبستان به منظور فراگرفتن علوم قدیم دینی به خواندن جامع المقدمات دریکی ازحوزه های علمیه در قم پرداخت. سپس در سال ۱۳۱۱ خورشیدی جهت گذران زندگی به تهران رفت و چون خط را خوب مینوشت و آن سال ها که هنوز سیستم چاپ درایران چاپ سنگی بود در نتیجه چاپخانه ها به خطاط و نقاش بیشتر نیاز داشتند. وی به همین سبب جذب چاپخانه شد و چون درآمد زیادی نداشت با دو دوست دیگر اتاقی را اجاره کردند. یکی ازآن در دست آقای اعتضادی نوه ی علیقلی میرزای اعتضادالسلطنه وزیر علوم بود و دیگر گلچین گیلانی. مسعود پس از مدتی جذب روزنامه شفق سرخ به مدیریت عامل تویسرکانی شد و نخستین نوشته اش را که بعدها به صورت کتابی درآمد بنام تفریحات شب درآن روزنامه با نام (م_ دهاتی) منتشر کرد.
درآغاز سال ۱۳۱۴ خورشیدی علی اکبر داور وزیر دادگستری و یکی از مهره ای موثر دولت وقت بنا به سفارش استاد محمدعلی جمال زاده ( چون جمال زاده با خواندن کتاب تفریحات شب محمد مسعود شیفته او شده بود) مبنی بر اعزام مسعود به اروپا جهت تحصیل در رشته ی روزنامه نگاری ازعلی اصغر حکمت وزیر معارف و اوقاف خواستارشد و بدین شکل مسعود به بروکسل رفت و در آموزشگاه عالی روزنامه نگاری بلژیک ثبت نام کرد و پس از ۴ سال درسال ۱۳۱۷ خورشیدی موفق به دریافت مدرک فوق لیسانس روزنامه نگاری شد. مسعود بنا به سفارش جمالزاده برای گذراندن دوره ی چند ماه ی عملی ازطرف موسسه ی و روزنامه نگاری به روزنامه ی (گازت ) معرفی شد. وی دوره ی عملی خود را دراین روزنامه بحدی موفقیت آمیز و جالب طی کرد که مدیرآن روزنامه طی نامه ای در ۱۴ ژوییه ۱۹۳۸ کار و فعالیت و استعداد مسعود را مورد قدردانی قرار داد.
چندی بعد به علت نشر مقالاتی درباره سوسیالیسم در روزنامه مذکور به تهران احضارمی گردد و به اتهام اعتقاد و ترویج افکار سوسیالیستی، پس از بازگشت به ایران به دلیل داشتن پرونده، در اخذ امتیاز نشریه ناکام میماند و از چاپ مطالب و مقالات او در روزنامهها و نشریهها جلوگیری میشود و به جهت محدودیتهای کاری در حوزه روزنامه نگاری، برای امرار معاش به تجارت روی میآورد. در این هنگام نامهای به محمود جم نخست وزیر وقت مینویسد و با سفارش جم به وزارت معارف، کاری در اداره انطباعات (اداره نظارت و سانسور مطبوعات) به او پیشنهاد میشود ولی مسعود آن کار را نمیپذیرد.
ولی پس از شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی و برقراری آزادی نسبی محمد مسعود آرزویی را که سال ها در دل می پروراند در گرفتن امتیاز روزنامه ای دنبال گرفت. ابتدا می خواست بیادآورد که موجبات رفتنش را به فرنگ فراهم ساخته بود وخود روزنامه نگاری قدیمی بود. محمد مسعود پیش تر روزنامه ای بنام (مرد آزاد) منتشر می ساخت تقاضای صدور این نام را برای خود کرد ولی بعد نام (مرد امروز) را برگزید و سال ۱۳۲۱خورشیدی امتیاز آن روزنامه به نامش صادر گردید که نخستین شماره آن دردفتر همان تجارتخانه ی محمد مسعود در لاله زار چاپ شد و بعد از مدتی بجای وسیع تری به دوطبقه از ساختمان واقع درنبش کوچه خندان ( بین لاله زار وفردوسی) انتقال داده شد.
روزنامه مرد امروز
هفته نامه ی مرد امروز در دوره ی شش ساله زیست خود ۱۳۸ شماره انتشار یافت . نخستین شماره ی آن روز پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۲۱ خورشیدی انتشار یافت وآخرین شماره ی آن روز شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۲۶ خورشیدی منتشر شد. هفته نامه ی مرد امروز طی ۶ سال و ۵ ماه و ۲۵ روز اگر پیاپی توقیف نمی شد قاعدتاً بایستی ۳۳۸ شماره انتشار می یافت ولی در اثر توقیف پیاپی توسط دولت های وقت ۲۰۰ شماره ی آن درحال تعطیل و توقیف بود. به سخن دیگر طی این مدت هفته نامه ی مرد امروز ۹۹ روز درحال انتشار و ۱۴۰۰ روز درحال توقیف حکومت های نظامی بوده است. کمترین مدت توقیف این روزنامه ۳ روز و طولانی ترین آن ۶ ماه بود. مرد امروز بیش از ۵۰ بار ازطرف دولت و حکومت نظامی وقت توقیف شد. سه بار بنابر شکایت سفارت شوروی، دو بار به درخواست سفارت انگلیس و یک بار توسط آمریکای ها بدستور دولت توقیف شد. روزنامه مردامروز یکی از پرتیراژترین روزنامه های آن زمان ایران بود. سی هزارنسخه در ۱۲ صفحه انتشار می یافت که با درنظر گرفتن نارسایی های ماشین های چاپ آن روز ۴۸ ساعت چاپ روزنامه ادامه می یافت.
اولین توقیف آن بخاطر انتشار مقاله ای علیه بانک ملی ایران و اعترض او به افزایش نشر اسکناس و آخرین توقیف آن برای آن بود [1] زمانی که احمد قوام (قوام السلطنه) نخست وزیر بود، در مخالفت با طرح واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی، از مخفیگاه خود و در حالی که روزنامه در توقیف موقت بود، درصفحه اول روزنامه شماره ۱۲۷ مرد امروز با چاپ سند محضری امضا شده و با استناد به قانون ۶۱ مجازات عمومی، مقالهای تحت عنوان «یک میلیون ریال برای اعدام قوام السلطنه» در ستیز با سیاستهای او مینویسد:
«من یک میلیون ریال جایزه از بین بردن قوام السلطنه را به خود یا وارث معدوم کننده او میپردازم و این پول از فروش خانه خواهد بود، خانهای که شش سال است از دست جنایتکاران شش شب در آن استراحت نکرده ام، خانهای که مثل جان خودم، اگر در سایه آزادی و عدالت و قانون حفظ نشود، یک پول سیاه ارزش نخواهد داشت.» روز بعد مجلس رأی به طرح واگذاری امتیاز نمیدهد و کابینه قوام سقوط میکند. [2]
ترور محمد مسعود
محمد مسعود در یکی از بحرانی ترین دوره تاریخ زندگی ملت ایران به روزنامه نگاری پرداخت و با درج مقالات انتقادی تند نسبت به رجال و دربار و همینطور حملات شدیدی را نسبت به سیاست های تجاوزگرانه شوروی و لندن در ایران نقش مهمی در رسوا ساختن و ارتباط حزب توده با شوروی و سرسپردگی برخی احزاب داخلی و عناصر خائن وابسته به انگلیس ایفا نمود. وی زمانی که حزب توده اصرار میورزید بر اینکه نفت شمال به شوروی داده شود یکی از کسانی بود که با مقالات تند علیه آنان به مخالفت برخاست، به دنبال انتشار چند مقاله و سر مقاله در مرد امروز روزنامههای وابسته به حزب توده با چاپ مقالاتی او را مرتجع و آنارشیست خواندند.سر انجام محمد مسعود توسط مخالفان توده ای و درباری خود و توسط «کمیته ترور» خسرو روزبه و ستاد ارتش به قتل رسید!!
کمیته ترور خسرو روزبه
خسرو روزبه حزب سیاسی جدیدی پدید آورد. وی ۷ نفر از دوستان قدیمی خود را که عضو حزب توده نیز بودند (حسام لنکرانی، ناصر صارمی، سیف الله همایون فرخ، منوچهر رزمخواه، ابراهیم پرمان، صفیه حاتمی و سروان اخراجی ابوالحسن عباسی) را برگزید تا هسته اولیه یک حزب سیاسی را ایجاد کند. روزبه هدفش را از تشکیل این گروه را چنین بیان می کند:
«ما گروهی به وجود آورده بودیم که بتوانیم سریعتر به هدفهای اجتماعی نائل شویم و فکر میکردیم که ممکن است با ترورهای سیاسی به هدف های سیاسی رسید. عقیده ای که ما را به دور هم جمع کرده بود این بود که خیال می کردیم حزب توده ایران محافظه کار است یا لااقل رهبران آن از افراد ترسو و محافظه کار تشکیل شده اند و نمی خواهند یا قادر نیستند تصمیمات تند و شدیدی بگیرند. ما هشت نفر خودمان را به عنوان اعضاء مؤسس می دانستیم و فکر می کردیم وقتی کارمان توسعه پیدا کرد، می توانیم عده دیگری را به دور خود جمع کنیم» .
تاکتیک این گروه هشت نفره ترور بود که با توجه به روحیات آنان غیرمنتظره نبود. به نوشته ارداشس (اردشیر) آوانسیان، این عده از همان دوره فعالیت در حزب توده نیز چنین روحیه ای داشته اند:
«بارها روزبه به من پیشنهاد کرد که به او اجازه بدهیم برای حزب توده پولی از جایی بلند کند. بارها تقاضا کرد که ما اجازه بدهیم نخست وزیر قوام السلطنه و یا دیگران را ترور کند. این گروه آماده این کارها بودند.» [3]
دلایل ترور محمد مسعود
گروه هشت نفره، در نخستین اقدام خود در شب هنگام پنجشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۲۶، محمد مسعود را ترور کرد. خسرو روزبه دلایل گروه برای ترور مسعود را چنین توضیح می دهد:
« فکر می کردیم برای کم کردن راه برای اینکه دستگاه پلیس نتواند سمت لازم را برای پیدا کردن گروه ما بیابد ما باید اول از کسی شروع کنیم که دارای دستجات مخالف زیادی باشد. محمد مسعود از این جهت ایده ال بود زیرا با انتشار روزنامه مرد امروز تقریبا همه کس را با خود دشمن کرده بود از یک طرف با دسته مسعودی ها و روزنامه اطلاعات سخت درآویخته بود، از طرف دیگر با قوام السلطنه و گروه طرفداران او مخالف بود و جنگ و جدال های زیادی با هم داشتند. در عین حال با امثال حاج علینقی کاشانی و سایر ثروتمندان طرف می شد تا از آنها پول بگیرد و دیگر آن را مورد حمله قرار ندهد، از یکطرف نیز روزنامه اش خواننده زیاد داشت و مقالاتی که علیه نهضت جهانی طبقه کارگر منتشر می ساخت، می توانست تأثیر منفی داشته باشد. اینها دلائلی بود که ما اقامه کردیم.» [4]
محمد مسعود دشمنان زیادی داشت زیرا مسعود مقالات تندی علیه اشرف و همینطور مادر شاه نوشته بود که مادر شاه بعد خواندن آن سخت برآشفته بود که به شاه تلگراف زد:
«اگر این مرد را از بین نبری شیرم را حرامت میکنم» [5]
نحوه ترور محمد مسعود
روز ۲۳ بهمن ۱۳۲۹ در اوایل شب محمد مسعود مدیر روزنامه مرد امروز را ترور کردند. ساعتی بعد آشنایان او جسدش را در حالیکه گلوله ای مغز او را سوراخ کرده بود پشت فرمان اتومبیلش یافتند. همه چیز نشان میداد که نقشه این ترور با نهایت دقت قبلا تهیه و با کمال احتیاط و خونسردی اجرا شده است. محل و زمان کاملا مناسب و مساعد برای ترور تعیین گردیده بود. ترور پاسی از شب گذشته که کوچه ها خلوت است و در محلی نسبتا تاریک انجام گرفته بود. تروریست ها قبلا رفت و آمد مسعود را زیر نظر گرفته بودند و می دانستند در چه ساعاتی برای تنظیم روزنامه اش به چاپخانه می آید و کی از آن خارج میشود. هیچکس از اطرافیان صدای شلیک گلوله یا فریادی نشنیده بود و این نشان میداد که قاتل به سلاح خود خفه کن گذاشته و صدای آنرا خفیف و در عین حال قربانی خود را غافلگیر کرده است تا صدایی از او بیرون نیاید. بدین سان قتل مدتی پس از وقوع آشکار شد و تروریست ها فرصت یافتند فرار کنند و هیچگونه اثری از خود بر جای نگذارند. اینها نشان میداد که این کار یک سازمان تروریستی حرفه ایست. علاوه بر آن نشانه گیری از پشت شیشه اتومبیل چنان دقیق انجام گرفته و به هدف یعنی شقیقه مسعود خورده بود که نشان میداد کار تیرانداز ماهری بوده است. [6]
مدیر چاپخانه مظاهری که روزنامه مرد امروز در آنجا به چاپ می رسید آنروز را چنین به یاد می آورد :
«آن شب، شنبه شب بود. مسعود برای نوشتن سرمقاله به چاپخانه می آمد، وقتی سرمقاله خود را می نوشت، سرمقاله را با دقت می خواند، وقتی که به اصطلاح ما چیده می شد، دوباره می خواند. تا وقتی نمونه را نمی دید و زیر چاپ نمی رفت، از چاپخانه خارج نمیشد. آن شب هم به همین ترتیب گذشت. وقتی مسعود میخواست سوار ماشین خود بشود ناگهان صدای گلوله ای شنیدم، گلوله درست مغز محمد مسعود را نشانه گرفته بود، تکه های مغز روی داشبور و فرمان ریخته بود. بزحمت جنازه محمد مسعود را که بسیار سنگین بود از ماشین خارج کردم و به کلانتری ۹ واقع در میدان بهارستان اطلاع دادیم. چند پاسبان و یک افسر آمدند و صورت مجلسی تهیه کردند و جنازه را به پزشکی قانونی بردند. خبر ترور مسعود در شهر پیچید، مردم دسته دسته به کنار چاپخانه می آمدند و میگریستند.» [7]
دکتر رحیم صفاری، یکی از ناظران چنین به یاد می آورد :
«مسعود با ارتشی ها دائما در جنگ بود. یکبار درباره سرتیپ قوانلو که آدم خبیثی بود، مسعود گفته بود این مردک روی چه لیاقتی این مدال ها را گرفته؟ نظامی ها، درباری ها، بازاری ها، توده ای ها و.. همه از نبش قلم او رنجیده بودند. راستش اینکه کمتر از او حرف می زدند. آن شب شنبه میخواستم به چاپخانه بروم و دلخوری که از من داشت از دلش در آوردم، خجالت کشیدم کنار ماشینش ایستادم که خودش بیاید و از او معذرت بخواهم. اما همان موقع مرد چهارشانه ای آمد و گفت: چرا اینجا ایستاده ای؟ گفتم: به شما چه مربوطه؟ کتش را کنار زد، یک هفت تیر داشت، گفت:
اگر نمی خواهی مغزت را داغون کنم فوری از اینجا گورت را گم کن. من با ترس گفتم کاری ندارم میخواهم آقای مسعود را ببینم. خودش گفته بیایم. آن مرد گفت: مسعود این هفته گرفتار است فوری گورت را گم کن.
راجب لحظه مرگ مسعود می افزاید :
من چند قدم پائین تر رفتم و کنار دیوار وزارت فرهنگ مشغول قدم زدن شدم، نیم ساعتی گذشت تا مسعود از چاپخانه بیرون آمد از جوی آب گذشت، کلید ماشین را از جیبش در آورد، خواست سوار شود. من خواستم به طرف ماشین مسعود بروم که دیدم یک جیپ با علامت دژبان که دو نفر سرنشین داشت با سرعت سرسام آوری از سه راه اکباتان بطرف بالا حرکت کرد. مسعود یک پایش در ماشین بود که صدای گلوله بلند شد، جیپ دژبان بطرف شاه آباد (جمهوری فعلی) حرکت کرد. من داخل ماشین را دیدم. روی صندلی جلو همان کسی بود که مرا از کنار ماشین مسعود دور کرده بود و پشت سر او زنی نشسته بود که شباهت زیادی به اشرف داشت. به هرحال بطرف ماشین مسعود دویدم. مسعود فقط یک کلمه گفت به چاپخانه خبر بده «روزنامه ها چاپ شده».
مسعود پس از ادای این جمله برای همیشه بخواب رفت. من وارد چاپخانه شدم، فریاد کشیدم مسعود را کشتند، کارگران بیرون ریختند و من روزنامه های مرد امروز را که فقط هیجده شماره بود برداشتم. بطرف منزلم گریختم. [8]
محمد مسعود از دوستان دکتر حسین فاطمی بود هر از گاهی نوشته های خودرا برا مسعود مکاتبه میکرد و مسعود به چاپ می رساند پس از این فاجعه حسین فاطمی در نامه ای از پاریس به نصرالله شیفته چنین نوشت:
«شیفته جان، عظمت مقام یک نویسنده یا شاعر در این است که با شعر و نوشته خود، ضمن چند کلمه مختصر و کوتاه، کتابها، افکار و آرزوهای بشری را خلاصه کند و آن چه را با زبان عادی و گفتار معمول نتوانند بگویند او به آهنگ موزون و ملایم زمزمه نماید، یکی از شعرهایی که همیشه در حافظه من مقام برجسته و ممتازی دارد، ناله جانسوزی است که عارف در مرگ کلنل محمد تقی خان پسیان ساخته است:
به من مگو که نکن گریه، گریه کار من است کسی که باعث این گریه گشت یار من است. تهیه سفر مرگ دید عارف و گفت / در این سفر کلنل چشم انتظار من است.
داغی که مسعود بر دل من گذاشت یکی از آن جراحاتی است که تا دم مرگ و تا نفس آخر زندگی، چیزی از رنج و عذاب روحی من نخواهد کاست و این اشگ بی مقداری که بی اختیار از دیده و دل من جاری است، خیلی ناقابل تر از آن است که بتواند آتش غم را فرو بنشاند، ضربه ای سنگین و هولناک و گلولهای مؤثر و روح گداز بود. […] دیگر از زندگی، از این حیات حلزونی از این اجتماع ننگین بشری خسته شده ام، […] مثل دیوانه ها اغلب از کلاس درس بیرون می روم، در گوشه حیاط مدرسه چمباتمه زده ساعت ها به عاقبت کشور بدبخت و مادر مرده ای که قبول این قربانی مقدس را نداشت و ندارد می اندیشم، به روزهای خوش زندگی، به ساعتهایی که با مسعود گذارنیده و نقشه ها و ایده الها که در راه انجام و حصول بدان مبارزه ها کردیم و صد یک آن را نتوانستیم به دست بیاوریم فکر می کنم وقتی این خبر به پاریس رسید، ما داشتیم نقشه آمدن مسعود را می کشیدیم، برنامه خرید ماشین چاپخانه و تشکیل شرکت بزرگ برای روزنامه و این طور چیزها را تهیه می کردیم که یک مرتبه دستی جنایتکار تمام آرزوها و نقشه های ما را به هم ریخت. اما روزنامه مسعود، اداره مسعود، تشکیلات مسعود، را ما باید نگهداریم، باید اسم او همیشه بالای مرد امروز به عنوان مؤسس باقی بماند و تو خودت امتیاز آن را بگیری و من هر چه در قوه داشته باشم درباره تو برادر صمیمی و وفادار کوتاهی نخواهم کرد».
شیفته ادامه می دهد:
«به دنبال دریافت این نامه نویسنده مصمم شدم با اجازه قیم صغیر که – از طرف دادستان وقت – شادروان دکتر مصدق انتخاب شده بود و ورثه و با همکاری تنی چند از یاران قدیم […] روزنامه مرد امروز را انتشار دهد.
انتشار نخستین شماره مرد امروز، خشم شاه و اطرافیان وی، افراد و مقاماتی که طی شش سال از نیش قلم مسعود در امان نبودند، سخت علیه این نشریه و گردانندگانش برانگیخت. کارشکنیها و تهدیدهایی که در دوران حیات مسعود، چه تلفنی یا نامه و یا پیغام از سوی افراد و گروههای مختلف انجام می گرفت، دوباره آغاز گردید.
با وجودی که تمامی اقدامات قانونی برای تجدید انتشار این روزنامه انجام گرفته بود، وزارت فرهنگ به تحریک مقامات پلیس، دوباره کارشکنیها را آغاز نمود، با وجود اختناق، فشار سیاسی، تهدیدهای پیاپی از هر سو ما توانستیم پنج شماره مرد امروز روزنامه هفتگی را در دو ماه منتشر سازیم. سرانجام یک روز یکی از افسران عالی رتبه شهربانی از سوی رئیس شهربانی وقت، پیامی تهدیدآمیز به این جانب ابلاغ نمود:
«ما نمی توانیم به هیچ وجه با انتشار مجدد روزنامه مرد امروز موافق باشیم زیرا ذات مبارک نسبت به این روزنامه و این نام و اسم مسعود حساسیت دارند و سخت از تجدید انتشار آن عصبانی اند. به همین لحاظ دستور اکید داریم که به هر نحو که باشد، جلو انتشار آن را بگیریم.» [9]
پشت پرده ترور محمد مسعود
دکتر کشاورز مینویسد: «مسأله قتل محمد مسعود در مسکو در کمیته مرکزی از طرف من و پس از آن از طرف ایرج اسکندری مطرح شد و در پلنوم چهارم وسیع تنها من تکرار میکنم تنها من این موضوع را مطرح کردم و مورد کینه و دشمنی شدید کیانوری و شوهر خواهرش کامبخش قرار گرفتم».
چند تن دیگر از رهبری از این موضوع سربسته صحبت کردند ولی از ترس اینکه روابطشان با کامبخش و کیانوری قطع شود و برای اینکه امکان سازش را حفظ کنند موضوع را تعقیب نکردند. محمد مسعود مدیر روزنامه مرد امروز شب ۲۲ بهمن ۱۳۳۹ (۱۹۹۷) یعنی در حالیکه حزب علنی و آزاد بود و تازه از فشار شدیدی که بعد از شکست فرقه دموکرات آذربایجان به آن وارد میشد بتدریج خلاصی می یافت به قتل رسید.
در موقع قتل در آن شب ۵ نفر:
«رفقا خسرو روزبه، حسام لنکرانی، همایون (سیف الدین همایون فرح – ا.خ) عباسی (که بعدها در زیر شکنجه تسلیم شد) و یک محصل دانشکده افسری حضور داشتند. در این جریان جمع هشت نفر وارد بودند که یک نفر از آنها زن بود و یک نفر دیگر کیانوری بود و نفر هشتم را نمی شناسم. تمام این اشخاص همکاران نزدیک کیانوری بودند و تمام حزب این را می داند. قاتل محمد مسعود فقط عباسی بود و دیگران برای اینکه در صورت لزوم کمک کنند حضور داشتند. کمیته مرکزی حزب و هیأت اجراییه آن از این قتل ها مانند تیراندازی به شاه به کلی بی خبر بودند. رفیق ما روزبه چند بار در محکمه نظامی گفته است که من هر چه کردم با دستور مقامات بالا تر حزبی کرده ام.»
دکتر کشاورز درباره رابطه این «کمیته ترور» با حزب توده چنین می نویسد:
«این کمیته را کامبخش و کیانوری با وسایل حزبی و به کار گرفتن چند نفر از افراد حزب کاملا مخفی از حزب و کمیته مرکزی و هیأت اجراییه و حتی دبیرکل حزب به وجود آورده بودند. افرادی که برای این کارها انتخاب می شدند تصور می کردند که دستور حزب را اجرا می کنند زیرا این دو نفر یکی بعد از دیگری مسؤول تشکیلات حزب و سازمان افسران بودند…
کامبخش و کیانوری گاهی نیز بعضی از افراد ساده حزب توده را به کار می گرفتند و به آنها می گفتند:
«این کار مربوط به دوستان است و باید مخفی بماند منظور از دوستان شوروی ها بودند. این افراد نیز با اعتقادی که به اتحاد شوروی داشتند سر را بروز نمیدادند.» [10]
گرچه کیانوری همکاری خودرا در قتل محمد مسعود انکار میکند و کمیته ترور را ابداع خسرو روزبه مینامد و گفته دکتر کشاورز را رد میکند کیانوری در مورد قتل های حزب توده وسیله گروه ترور شرحی می دهد که قابل قبول نیست. او گروه ترور را از ابداعات خسرو روزبه میداند و می گوید تا قبل از پلنوم چهارم در مسکو «ما کوچکترین اطلاعی از این ماجرا نداشتیم. فریدون کشاورز در پلنوم مطرح کرد که کیانوری در این جریان دخالت داشته است و بر سر این مسئله جنجالی کردند. ولی بعد که دفاعیات روزبه به دست آمد، ماهیت ماجرا معلوم شد که کیانوری بی گناه بوده است! »
مصاحبه کننده می نویسد: می گویند کیانوری به علت آنکه روحیه ماجراجویانه و شلوغی که داشت این کارها را می کرد و گروه ترور حزب زیر نظر او بود، کیانوری پاسخ می دهد:
این یک چیز اختراعی است! حزب گروه ترور نداشت! همه اش کار روز به بود و او در آن زمان اصلا عضو حزب نبود. این مسئله در حزب رسیدگی شد، در پلنوم چهارم در جلسه ای به این اتهام کشاورز رسیدگی شد و اعلام شد که وارد نیست. صریحا نوشتند که پلنوم، اتهامی را که کشاورز به کبانوری می زند، رد می کند. تمام دوستان کشاورز که با تمام وجود دلشان میخواست که کبانوری را محکوم کننده در این مسئله به نفع من رای دادند. حتی یکی از آنها به نفع او کشاورزا رای نداد… اصلا خود عباسی بهترین دلیل است. عباسی کینه عجیبی به کیانوری داشت. او وقتی که این جریان را لو داد، اگر از دخالت کیانوری اطلاع داشت قبل از همه کیانوری را لو می داد. وقتی که ما در سال ۱۳۶۱ گرفتار شدیم عباسی زنده بود.
اگر حالا حرفی علیه من بزند درست نیست، اعترافات او در آن زمانی که گرفتار شده بود درست است… ما با گروه مخفی روزبه اصلا رابطه نداشتیم. [11]
عبداللّه برهان در نقد گفته های نورالدین کیانوری چندین مورد پاسخ میدهد:
١- می گوید «عباسی اگر حالا حرفی بزند درست نیست. اعترافات او در آن زمانی که گرفتار شده بود درست است و حال آنکه در صفحه ۱۰۸ راجع به اعتراف پور هرمزان در مورد موافقت شوروی با حرکت افسران خراسان می گوید «پورهرمزان در چه تاریخی این موضوع را نوشته، برایم مهم است، وقتی متوجه می شود در موقع دستگیری و قبل از محاکماتی است با استهزا میگوید «من به نوشته های همه این افراد مانند نوشته های طبری نگاه می کنم، هیچ کدام برای من سندیت ندارد و بالاخره برای بسیاری از خوانندگان معلوم نمی شود از نظر کیانوری اعترافات رفقا در چه مرحله ای مورد قبول اوست و در چه زمانی نیست. شاید جوابش این باشد که فرقی نمی کند، برای آقای کیانوری هر نوشته ای که به ضرر او باشد، صرف نظر از زمان رسندیت ندارد
٢. می گوید خود عباسی بهترین دلیل است… اگر از دخالت کیاتوری اطلاع داشت قبل از همه کیانوری را لو می داد، سروان عباسی دستور را اجرا می کرد و کاری به کانال دستور نداشت. به علاوه روزبه فوق العاده منضبط بود و یک کلام از دستورات تخطی نمی کرد. به همین جهت عباسی را برای اجرای کار آورد و به او نگفت دستورات از کجا و به چه وسیله ای رسیده است. عباسی پس از مقاومت مثال زدنی در زیر شکنجه بعضی از گفتنی ها را گفت و اسمی از کیانوری نیاورد، زیرا اصولا از نقش نامرئی کیانوری اطلاع نداشت و به سادگی و آسانی اسم کسی را لو نمی داد و آنچه که اعتراف کرد، اطلاعاتی در باره سازمان افسری بود و یک کلمه راجع به چاپخانه های مخفی حزب، مخفیگاه روزبه و سایر رهبران و قتل های حزب توده نگفته بود.
٣ – «این یک چیز اختراعی است» ببینیم چگونه اختراعی است که در هیچ جا ثبت نشده است؟
۱. ٣. «حزب گروه ترور نداشت» داشت و «کیانوری در جلسه کمیته مرکزی حزب در مسکو اقرار کرد که چنین حوزه ای وجود داشت.» زیرا شهادت ها غیر قابل انکار بوده اسم گروه ترور حزبی را هم به اسپانتوم گذاشته بودند.
۲. ٣. «همه اش کار روزبه بود» باز هم استناد به یک شهید توده ای که دیگر نمی تواند از خود دفاع کند.
٣.٣. مدعی است این مسئله در حزب رسیدگی شد… در پلنوم چهارم….. به اتهام کشاورز رسیدگی شد و اعلام شد که وارد نیست… صریحا نوشتند که پلنوم أتهامی که کشاورز به کیانوری می زند. رد می کند. تمام دوستان کشاورز که… دلشان می خواست کیانوری را محکوم کنند در این مسئله به نفع من رأی دادند حتی یکی از آنها به نفع او رأی نداد!! هرگز رسیدگی نشد، دروغ است، اتهامی که کشاورز وارد آورد به هیچ وجه مورد بررسی قرار نگرفت و طبیعتا به رای گیری هم نرسید. در مبحث بعدی دلائل این موضوع را بیشتر بررسی می کنیم. [12]
نقش رزم آرا و ارتباط آن با حزب توده
بعضی از رهبران سابق حزب توده مانند دکتر فریدون کشاورز و انور خامه ای در خاطرات خود به ارتباط پنهانی رزم آرا با چند تن از رهبران حزبی و اعضای شبکه نظامی حزب توده مانند کیانوری و خسرو روزبه اشاره کرده اند. کیانوری در خاطرات خود میخواهد روی این رابطه سرپوش بگذارد، ولی با تعریف و تمجید زیاده از حد از رزم آرا دم خروس را نشان میدهد. کیانوری در قسمتی از خاطرات خود در اشاره به رزم آرا چنین می گوید:
« رزم آرا افسر بسیار بانفوذی در ارتش بود، بسیار بانفوذ بود. آنقدر که من شنیده ام و خاطرم است افسر پاکی بود. بسیار باسواد و فوق العاده پر کار بود. سابقه کارهایی که او در ارتش کرده خیلی زیاد است. در زمانی که از ریاست دانشکده افسری را به عهده داشت، عده زیادی از افسران باسواد فارغ التحصیل شدند و متصدی مشاغل مهم شدند و لذا او در هر جانی نقش مهمی داشت. به این دلیل شاه همیشه از رزم آرا ترس داشت… رزم آرا در کنار همه خصوصیات منفی اش، در ارتش دوران رضاخان و پسرش از لحاظ معلومات نظامی، پشتکار، درستی و تمیزی اخلاقی از هر حیث یگانه بود و از شاه و خانواده اش نفرت داشت. او از این حیث مانند برخی دیکتاتورهای دیگر جهان، چون ژنرال فرانکو بود که علیرغم فاشیست بودن و قتل هزاران اسپانیولی آزادیخواه، از نظر فردی به حدی تمیز بود که مخالفینش نمیتوانستند در این زمینه لکه ای بر او وارد کنند!…»
رابطه رزم آرا با حزب توده، که با وجود ضربات وارده بر این حزب در طول سال ۱۳۲۵ هنوز منسجم ترین تشکیلات سیاسی در ایران به شمار می رفت، چنان زیرکانه و پنهانی بود که خبرچینان شاه و ماموران اطلاعاتی شهربانی از آن خبر نداشتند و در گزارشهای محرمانه شهربانی در فاصله سالهای ۱۳۲۶ تا ۱۳۲۸ که اخیرا از طرف سازمان اسناد ملی انتشار یافته و جزئیات مربوط به رفت و آمدها و ارتباطات رجال آن زمان، حتی افراد درجه ۲ و ۳ در آن دیده میشود، حتی یک مورد اشاره به روابط رزم آرا با توده ای ها، ولو به صورت شایعه دیده نمی شود. رزم آرا در همین زمان با سفارتخانه های انگلیس و شوروی هم ارتباطاتی داشت. رابط او با انگلیسی ها میسی لمبتن معروف و خط ارتباطی او با آمریکائی ها جرالد دوهر مستشار سیاسی سفارت آمریکا بود که «ریچارد کاتم» نویسنده کتاب «ناسیونالیسم در ایران» و مامور سیا در ایران در آن سالها، در کتاب خود صریحا به این مطلب اشاره کرده است.[13]
نفع رزم آرا از ترور مسعود
انورخامه ای چنین مینویسد: « اکنون باید به این سؤال پاسخ دهیم که چرا حزب توده محمد مسعود را ترور کرد و تا چه حد دست رزم آرا در آن دخیل بوده است؟ گفتیم یکی از منافعی که حزب توده از این ترور میبرد منسوب ساختن آن به دربار بود. اما این انتساب گذشته از حزب توده به نفع رزم آرا و به سود سیاست انگلیس نیز بود. رزم آرا می دانست که شاه اعتمادی به وی ندارد و از قدرت روزافزون او بیمناک است و از این رو می ترسید که اگر شاه قدرت بیشتری یابد او را از کار برکنار کند و احتمالا گوشمالی دهد. لذا خواهان تضعیف شاه بود و انداختن ترور مسعود به گردن دربار وسیله خوبی برای این کار بود. علاوه بر این چنانکه قبلا ضمن نقل اظهارات دکتر بقایی در مجلس دیدیم و رزم آرا به علل حیاتی تر دیگری نیز خواهان ترور و از میان برداشتن محمد مسعود بود. و اما سیاست انگلیس نیز موافق ترور مسعود و انداختن آن به گردن دربار بود. زیرا چنانکه در پیش گفتیم شاه چه در زمان حکومت قوام و چه پس از آن سرسپردگی کاملی که انگلیسی ها از او انتظار داشتند نشان نداد، و گوشه چشمی به آمریکاییها نموده بود. علاوه براین شاه پس از پیروزی آذربایجان درصدد افزایش قدرت خویش برآمده و خواهان حق انحلال مجلس به وسیله تغییر اصل ۴٨ قانون اساسی و تشکیل مجلس سنا بود. انگلیسی ها در زمان حکومت حکیمی با این خواست های شاه مخالفت کردند. و این امر موجب تیرگی روابط آنها با دربار و حملات گسترده مطبوعات انگلوفیل به دربار شد که به تشکیل «جبهه مطبوعات ضددیکتاتوری» انجامید. ترور مسعود و انداختن آن به گردن دربار گامی در راه تضعیف شاه و محدود ساختن او بود. [14]
همچنین بخوانید:
بنمایهها و یارینامهها:
– بختیار، سامان (22 بهمن 1397).«از تولد تا ترور محمد مسعود». پایگاه خردگان.
نشانی رایاتاری: https://kheradgan.ir/p/19448
١. برگرفته از مقاله «چرا محمد مسعود ترور شد؟ نوشته:شیرزاد آقایی» تارنما: www.iranliberal.com
٢.برگرفته از «روزنامه ایران» مقاله ی «روزنامه ای که 50 بار توقیف شد نوشته:حسن مجیدی» موسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران، تارنما: www.iran-newspaper.com
٣. سازمان افسران حزب توده ایران، نوشته: محمد حسین خسروپناه،موسسه نشر و پژوهش شیرازه(١٣٧٧)صص١١۵-١١۶
۴.همان، صفحه ١١۶
۵.کشتار نویسندگان در ایران(از صوراسرافیل تا پوینده و مختاری) ، نوشته:محمود ستایش،نشرالبرز(١٣٧٨) صفحه ۶٧
۶. خاطرات سیاسی دکتر انورخامه ای انتشارات گفتار،تهران(۱۳۷۲)صفحه ۶٩٢
٧. کشتار نویسندگان در ایران(از صوراسرافیل تا پوینده و مختاری) ، نوشته:محمود ستایش،نشرالبرز(١٣٧٨)صفحه ۶٣
٨. همان، صص۶٣-۶۴-۶۵
٩. دکترحسین فاطمی(نوشته های مخفیگاه و زندان)، ویراستار و منصف: هدایت متین دفتری، دفترآزادی چاپ لندن(١٣٨٣)صص ٢٣-٢۴
١٠. خاطرات سیاسی دکتر انورخامه ای انتشارات گفتار،تهران(۱۳۷۲) صص ۶٩۴-۶٩۵
١١. کارنامه حزب توده و راز سقوط مصدق،نوشته:عبداللّه برهان(جلد اول) ،نشرعلم (١٣٧٨)صص٢٣١-٢٣٢
١٢. همان،صص ٢٣٣-٢٣۴
١٣. بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست نوشته محمود طلوعی (۱۳۷۶)صص ٣٧١-٣٧٢
١۴. خاطرات سیاسی دکتر انورخامه ای انتشارات گفتار،تهران(۱۳۷۲) صص ٧٠٠-٧٠١
شرایط استفاده از نوشتار: