آیا استوانه کوروش و کتیبه بیستون درباره نبونئید تناقض دارند؟
| نویسنده: اشکان دهقان | واپسین به روزرسانی: ۱۳ بهمن ۱۳۹۶ |
آیا استوانه کوروش و کتیبه بیستون درباره نبونئید تناقض دارند؟
نویسنده: اشکان دهقان
بر اساس کتیبه بیستون شورشیانی که در بابل مدعی شدند پشتوانه مردمی چندانی نداشتند. نا آرامیهای آن زمان ناشی از جنگ در میان سپاهیان برای رسیدن به قدرت بود و مردم در آنها نقشی نداشتند. در تاریخ جهان و به ویژه در جهان باستان بارها شاهد آن بودیم که در شرایطی که چالشهایی برای جانشینی پادشاهان مشروع پیش میآید، درگیریهای فراوانی در میان سپاهیان و سرداران به وجود میآید. بنابراین نه تنها استوانه کوروش بزرگ و کتیبه بیستون تناقض ندارند بلکه از جهاتی درباره بابل هم راستا هستند چرا که باید حساب سپاه را از مردم جدا کرد. در همان زمان کوروش هم سپاهیان بابل همراه با نبونئید بودند. طبیعتا نبونئید بوسیله افرادی که در اختیار داشت آن ستمهایی که در استوانه کوروش آمده است را بر مردم تحمیل میکرد و این افراد همان سپاهیان بابل بودند. بنابراین بر اساس استوانه کوروش بزرگ مردم و سپاه متفاوت از هم در نظر گرفته شدند، موضوعی که باید در بررسی کتیبه بیستون هم به آن توجه کنیم.
این روزها برخی ادعاهایی درباره تناقض استوانه کوروش بزرگ و کتیبه بیستون داریوش بزرگ مطرح میکنند. آنها میگویند اگر آنطور که در استوانه کوروش آمده نبونئید منفور مردم بوده است چرا در کتیبه بیستون برخی از شورشیان خود را به نبونئید منسوب کردند و افراد زیادی را گرد خود جمع کردند!!! در نهایت به این نتیجه میرسند که نبونئید محبوب مردم بوده و کوروش بزرگ و کاهنان در استوانه کوروش دروغ گفتند.
برای بررسی این موضوع پیش از هر چیز باید ماهیت شورشهای پس از کمبوجیه و گئومات را بررسی کنیم. آیا به راستی این ناآرامیها، قیامهای مردمی بودند یا نا آرامیهایی ناشی از جنگ در میان سپاهیان برای رسیدن به قدرت؟
شواهد گوناگون از جمله کتیبه بیستون نشان میدهد که مورد دوم به واقعیت نزدیک است و در واقع نه تنها استوانه کوروش بزرگ و کتیبه بیستون تناقض ندارند بلکه از جهاتی درباره بابل هم راستا هستند چرا که باید حساب سپاه را از مردم جدا کرد.
طبیعتا نبونئید بوسیله افرادی که در اختیار داشت آن ستمهایی که در استوانه کوروش آمده است را بر مردم تحمیل میکرد و این افراد همان سپاهیان بابل بودند. بنابراین بر اساس استوانه کوروش بزرگ مردم و سپاه متفاوت از هم در نظر گرفته شدند، موضوعی که باید در بررسی کتیبه بیستون هم به آن توجه کنیم. لازم به ذکر است که احتمالا شماری از سپاهیان نبونئید حتی تا زمان داریوش بزرگ هنوز در سپاه بابل حضور داشتند.
اساسا در تاریخ جهان و به ویژه در جهان باستان بارها شاهد آن بودیم که در شرایطی که چالشهایی برای جانشینی پادشاهان مشروع پیش میآید، درگیریهای فراوانی در میان سپاهیان و سرداران به وجود میآید که هر کدام خود را مشروعتر از دیگری میدانستند و حداقل به دنبال تکهای از قلمروی پادشاه پیشین هستند. از جمله پس از الکساندر مقدونی که جنگهای خانمان سوز و طولانی مدت رخ داد و قلمروی وسیع الکساندر میان سردارانش تقسیم شد. پس از کمبوجیه و بردیای دروغین هم چنین شرایطی پیش آمد و سرداران و سپاهیان به دنبال قدرت بودند اما از آنجایی که داریوش مشروعیت و محبوبیت بیشتری داشت توانست همه رقیبان را شکست دهد.
شورشی شدن سپاهیان همان چیزی است که در ترجمههای معتبر از کتیبه بیستون میبینیم. در ترجمه معتبر لوکوک از کتیبه بیستون اینچنین آمده است:
… یک مرد، یک بابلی به نام ندینتَبَیره پسر آینیره، در بابل شورش کرد؛ او به سپاه این چنین دروغ گفت: «من نبوکودرچره، پسر نبونید هستم» آنگاه، تمام سپاه بابل یکپارچه با ندینتَبَیره هم پیمان شد (کتیبه بیستون، بند ۱۶).
البته در برخی از ترجمهها از واژه مردم استفاده شده است که البته اکثرا ترجمههای قدیمی هستند. این اختلاف به دلیل واژه «کاره» است که به مردان و افراد اشاره دارد و با توجه به سیاق متن کتیبه بیستون که درباره جنگها و پیروزیهای داریوش بزرگ است بدون تردید منظور سپاهیان است. در ادامه داریوش اشاره میکند که در بیرون از شهر بابل با سپاهیان شورشی جنگیده است و ندینتَبَیره فرار کرده است. ندینتَبَیره را در بابل دستگیر کرده است (ن.ک: همان، بند ۲۰). با توجه به آنکه در این بخش به جنگ میان مردان و افراد اشاره میشود و همچنین هیچ خواست مردمی مطرح نیست همانطور که در ترجمه لوکوک میبینیم منظور سپاهیان است. گستردگی شورشهایی که در میان سپاهیان در زمان جنگ برای جانشینی رخ داده است هم ثابت میکند که منظور سپاهیان است. در ادامه بیشتر به تشریح این موضوع میپردازیم.
در دوران باستان فرزندان شاه، یک نوع مشروعیت سیاسی داشتند. شاید این مشروعیت از آن جهت ایجاد میشد که فرزندان شاه از کودکی برای پادشاهی تربیت میشدند. کسانی که به دروغ خود را فرزند نبونئید معرفی میکردند به دنبال مشروعیت سیاسی بودند و این به هیچ وجه دلیل محبوبیت پادشاه قبلی نیست.
همواره باید حساب مردم را از سپاهیان جدا کنیم. در همان زمان کوروش بزرگ بسیاری از سپاهیان بابل به نبونئید وفادار بودند و در اوپیس با کوروش بزرگ جنگیدند (ن.ک: رویدادنامه نبونئید، ستون ٣، بندهای ١۲-١۴) ولی مردم بابل شدیدا از نبونئید ناراضی بودند. سپاهیان با توجه به شکست سختی که از کوروش خوردند و نارضایتیهای شدید مردم بابل از نبونئید دیگر نمیتوانستند روبروی کوروش ایستادگی کنند.
البته سیاست کوروش بزرگ هم سیاست مدارا بود و حتی بر اساس منابع گوناگون کوروش نبونئید و کرزوس را نکشت چه برسد که سپاهیان نبونئید و ساختار سپاهیان بابل را نابود کند.
در کتیبه بیستون از اشخاص زیادی نام برده میشود که به دروغ خود را فرزند پادشاهان پیشین سرزمینها دانستند. برای مثال بر اساس کتیبه بیستون، گئومات به دروغ خود را بردیا پسر کوروش مینامید. کتیبه بیستون از شخص دیگری هم نام میبرد که خود را به دروغ بردیا پسر کوروش معرفی میکند. یا مردی فرورتیش نام، خود را از تخمه هوخشتره (از پادشاهان ماد) میدانست. همچنین فرد دیگری به نام چی ثرتخم خود را از تخمه هوخشتره دانسته است. کتیبه بیستون اینچنین القا میکند که همه این افراد به دنبال رسیدن به قدرت بودند و اصلا بحث محبوب بودن این اشخاص در نزد مردم مطرح نیست.
مشخص است که برای گردآوری نیروهای مزدور و جلب توجه سپاهیان و بزرگان نیاز به نوعی مشروعیت سیاسی بوده است و این افراد خود را به پادشاهان پیشین متصل میکردند تا این مشروعیت سیاسی را برای خود ایجاد کنند.
اما اگر به صورت ویژه شورشیانی که در بابل مدعی شدند را بررسی کنیم، باید گفت که بر اساس کتیبه بیستون آنها اصلا پشتوانه مردمی نداشتند. بر اساس کتیبه بیستون، بعد از آنکه داریوش بیرون از شهر با سپاهیان ندینتَبَیره جنگید و آنها را شکست داد، ندینتَبَیره با تعداد اندکی از سواران به بابل رفت. هیچ موردی درباره دفاع از شهر توسط مردم در کتیبه بیستون نقل نشده است و داریوش می گوید به سادگی ندینتَبَیره را در بابل دستگیر کرده است (کتیبه بیستون، بندهای ۱۸-۲۰).
احتمالا داریوش در بابل با بیان اینکه از خویشاوندان کوروش است تا حدود زیادی چالش مشروعیت را در بابل بر طرف کرد و مشروعیت خود را بر همگان آشکار ساخت. این موضوع با توجه به شورش دوم بیان میشود.
بار دوم مردی ارمنی به دروغ خود را فرزند نبونئید معرفی کرد تا شاید کاری از پیش ببرد. اینکه یک فرد ارمنی به بابل میآید و سر به شورش بر می دارد نشان از اقدامات مافیایی برای گرفتن قدرت دارد. این شورشی با گردآوری سپاهیان، وقتی در بابل شرایط را مناسب دید به آنجا رفت. هرچند به نظر میرسد شورش قبلی در ابتدا با استقبال بیشتر سپاهیان روبرو شد اما بعد ها پشتیبانی چندانی نداشت اما شورش دوم نه در ابتدا با استقبال خاصی روبرو شد و نه پشتیبانی چندانی داشت؛ زیرا داریوش این بار دیگر لفظ «همه سپاهیان» را نمی آورد. این شورش به راحتی دفع شد و سپاهیان این مرد از ارتش داریوش شکست خوردند و البته داریوش با این شورشی برخورد سخت خشنی داشت (کتیبه بیستون، بندهای ۴۹-۵۰).
اما برخی بدون هیچ سندی میگویند ناآرامیهای آن زمان، قیامهای مردمی بودند! اینکه یک ناآرامی و یک نارضایتی سرچشمه مردمی داشته باشد باید دارای ویژگیهایی باشد که با مردم و خواست مردم در ارتباط است اما در این شورشها اصلا از خواست مردم سخن نمیگفتند بلکه صرفا از انتساب خود به شاه یا شاهان پیشین سخن میگفتند. در واقع جامعه هدف این شورشیان، سپاهیان بوده است؛ نه مردم عادی.
این در حالی است که پیش از این نارضایتیهای مردمی از نبونئید بر اساس منابع کاملا آشکار است. اگر به جنس نارضایتیها از نبونئید توجه کنیم، متوجه میشویم که توهین به دین اکثریت مردم، بیگاری کشیدن ناحق از برخی از مردم، کشتار بی گناهان و… دلایل نارضایتی از نبونئید بوده است که همه و همه جنس مردمی دارند. اما کدامیک از این موارد در شورشهای زمان داریوش دیده می شود؟ فقط و فقط شورشیان به دنبال ایجاد مشروعیت سیاسی برای خود هستند تا بتوانند سپاهیان را با خود همراه کنند. حتی در این راه دروغ میگویند و به دروغ خود را به نبونئید منسوب میکنند. حتی اشخاصی که در اصل اصلا بابلی نبودند.
شورشیان فقط و فقط به دلیل آنکه به پادشاه پیشین منسوب هستند افرادی را گرد خود جمع میکنند و نه خواستها و دردهای مردمی و این یکی از دلایل مهمی است که نشان میدهد نا آرامیها اصلا با خواست مردم در ارتباط نبوده است.
بن مایهها و یاری نامهها:
– دهقان، اشکان (۱۳ بهمن ۱۳۹۶). «آیا استوانه کوروش و کتیبه بیستون درباره نبونئید تناقض دارند؟». پایگاه خردگان.
نشانی رایاتاری: https://kheradgan.ir/?p=17255
– لوکوک، پییر (۱۳۸۹). کتیبههای هخامنشی. ترجمه نازیلا خلخالی. به کوشش ژاله آموزگار. چاپ سوم. تهران: نشر و پژوهش فرزان روز.
یک خواهش دوستانه
اگر قصد رونوشت از این نوشتار را دارید، بنمایه (www.kheradgan.ir) و نویسنده آن را یاد کنید
برگههای همیار و همکار خِرَدگان در اینستاگرام:
![]() |
![]() |
![]() |
کانالهای همیار و همکار خِرَدگان در تلگرام:
![]() |
![]() |
![]() |
نوشتارهای پیشنهادی
درباره تاریخ به راحتی نمیشه بحث کرد چرا که تاریخ علم پیچیده ای است و خیلی وقایع در گذر یا تحریف شدند یا دچار تغیر شدند پس به راحتی نمیشه گفت وقایع رو باهم تناقض داد اما درباره کتیبه داریوش و منشور کوروش میتوان تقریبا مطمئن بود که دروغی در کار نیست چرا که بر اساس روایات مورخان یونانی منشور حقوق بشر کوروش اولین قانون حقوقی در جهان هستی است و ناراستی در حقوق بشر جایی نداره و درباره کتیبه بیستون داریوش به کرات اعلام کرده دوست و برده دروغ نیست و از اهورامزدا خواسته تا اگر دروغی در هر یک از سطر های کتیبه گفته او را به اشد مجازات برساند پس فعلا احتمال دروغین بودن گزارشات کوروش و داریوش رد میشه اما مسئله هنوز حل نمیشه و باز هم بحث هایی وجود داره که اگر هر دو شاه راست گفتند پس چرا بعضی گزارشات باهم نمیخونن در اینجا استناد به کتاب تاریخ هرودوت (که او را پدر علم تاریخ مینامند)از تمام منابع بهتره.هرودوت نوشته کوروش وقتی به سلطنت رسید به بسیار کشور ها لشکرکشی کرد و با تمام مردم کشورهای فتح شده با نرمی و عدالت برخورد کرد همین باعث شد تا آوازه و شهرت بزرگمردی و جوانمردی کوروش در همه جا از جمله بابل بپیجد،در همین زمان در بابل نبونئید به مردم ظلم میکرد و مردم از او به ستوه آمده بودند پس وقتی کوروش به بابل لشکر کشید مردم که آوازه و شهرت اورا شنیده بودند در برابرش مقاومت نکردند و فتح آرام بابل بدون هیج خونی نقطه عطفی شد در تاریخ ایران و جهان اما بعد از مرگ کوروش پسرش کمبوجیه دوم بعد از به سلطنت رسیدن فورا مخفیانه برادر کوچکش بردیا رو کشت تا تاج و تخت مدعی نداشته باشد کمبوجیه بعدها به مصر لشکرکشی کرد انجا را هم فتح کرد بعد از فتح مصر کمبوجیه به مردم پشت کرد و دیگر راه کوروش را ادامه نداد و همین اسباب نارضایتی مردم رو فراهم کرد به خصوص بعد از اینکه کمبوجیه با خواهر خودش رکسانا ازدواج کرد و بعد به دلیل نامعلومی او را هم کشت(هرودوت معتقد است دلیل این قتل سخن نابجایی بود که رکسانا درباره مرگ برادرش بردیا گفت)بعد از مرگ رکسانا گئوماتای غاصب(از درباریان مصر) به طرزی که هنوز برای مورخان روشن نیست از مرگ بردیا اطلاع یافت و تصمیم گرفت خود را به جای بردیا معرفی کرده به تخت سلطنت بنشیند(چون کمبوجیه بردیا را در کودکی کشت کسی متوجه تفاوت گئوماتای و بردیا نمیشد)همین باعث شد تا او خودش را به سرعت به ایران برساند و به عنوان بردیا با استفاده از نارضایتی مردم از کمبوجیه به تخت بنشیند.کمبوجیه که ماجرا را فهمید به سرعت به سمت ایران حرکت کرد اما در بین راه به طرز نامعلومی مرد(داریوش در کتیبه بیستون مرگ او را خودمرگی عنوان کرد که بعضی از مورخین خودمرگی را حادثه و برخی خودکشی میدانند)بعد از مرگ کمبوجیه دیگر کسی نبود که ثابت کند بردیا دروغین همان گئوماتای غاصب است اما کنار گیری گئوماتای از مردم عدم شرکت او در جلسات مهم دربار، بزرگان و درباریان را به فکر واداشت که گئوماتای بردیا نیست پس داریوش به همراه چند تن از بزرگان پارس به گئوماتای حمله کرد و اورا کشت و خود بر تخت سلطنت نشست.خاطره خیانت کمبوجیه و بردیای دروغین هنوز از ذهن مردم پاک نشده بود و همین امر سبب شد تا وقتی شخصی از بابل ادعا کرد از نوادگان نبونئید است همه با او برای شورش متحد شوند که البته این شورش ها همگی توسط داریوش فرونشانده شد،پس میتوان گفت در آن زمان برای مردم فرقی نداشت چه کسی با چه گذشته ای بلند شده آنها دیگر تحمل خیانت دوباره از طرف شاه را نداشتند که البته داریوش با ازدواج با آتوسا،دختر کوروش،انگشتان اتهام را از خودش برگرداند
سپاس از سایت خوبتون من چند وقتی با سایت شما اشنا شدم روزانه چندین مقاله شما رو مطالعه میکنم نمونه شخص شما و سایت شما وظیفه بزرگی برای انتقال تاریخ آریای و پارسی به فرزندان و ایندگان ایران دارند وقتی کشورهای جعلی مثل آران اقدام به دزدی تاریخ و هویت ما میکنند هر کدام از ما باید سربازی بشویم برای زنده نگه داشتن تاریخ و فرهنگمان و یه درخواست داشتم در مورد فرهنگ لباس کردی قوم ماد مطالب و مقاله های قرار دهید.
درود
واقعا سپاس گزارم پاسخی روشن و منطقی بود
درواقع اونجایی که این شبهه را نوشته بود ، سایت مطالعات یهود با کلمات بازی کرده است.
کاملا مشخص شد که قصدی جز دروغین نشان دادن گذشته ایران را ندارند.
سپاس گزارم
درود بر شما همین الان این کارگردان حکومتی محمدحسین مهدویان “ایستاده در غبار و لاتاری و….در اواسط برنامه هفت دقایق ۲۰ به بعد و…. ابیات شاهنامه را فاشیستی خواند! و رضا رشیدپور هم متاسفانه پاسخ در خوری به او نداد …. از پایگاه خردگان انتظار داریم که پاسخ منطقی به این فرد نان به نرخ روز خور بدن اگر لازم دانستید…سپاس فراوان
درود به شما دوستان گرامی متن ارزنده ای را منتشر کردید.سپاس گزارم
یک شبهه دیگر نیز وجود دارد در بین این افرادی که در بالا نقدشان کردید این که در منشور کوروش کبیر نوشته شده من کوروش شاه جهان شاه انشان و……که در ادامه خود پدر و پدربزرگ خود را شاه معرفی میکند
میدانیم که داریوش و کوروش عموزاده اند دریوش هم خود را در کتیبه بیستون خود و پدر و پدربزرگش را شاه معرفی میکند
مگر این دو در یک منطقه زندگی نمیکردند چطور پدر هر دو شاه بوده اند؟؟؟؟؟؟
از جایی هم خواندم که داریوش در سپاه کوروش میجنگیده است.
میخواستم پاسخ کاملی را دریافت کنم که قانع کننده است؟؟؟
سپاس
میدانیم داریوش بزرگ در کتیبه بیستون نیاکانش را شاه خوانده است. گرچه برخی از پژوهشگران به گفته داریوش شک کردند و معتقدند با منابع دیگر تناقض دارد به طوری که میگویند داریوش به قصد ایجاد مشروعیت دروغ گفته است. اما فرضیه دروغگویی داریوش با واکنشهای متفاوتی از طرف پژوهشگران مواجه شده است. پرفسور شهبازی این موضوع را ناشی از ایرانستیزی برخی از غربیها میدانست.
اگر دقیقتر به کتیبه بیستون نگاه کنیم میتوان گفت تناقضی نیست. داریوش بزرگ میگوید:
از خاندان من هشت تن هستند که پیش از این شاهان بودند؛ من [=داریوش] نهمین هستم؛ ما از شاهان هستیم، ۹ تن در دو شاخه (کتیبه بیستون، بند ۴).
داریوش تأکید میکند که خاندان هخامنشی در دو شاخه شاه بودند. او نیاکانش را اینچنین بر میشمارد:
پدرم ویشتاسپه است، پدر ویشتاسپه ارشامه است، پدر ارشامه اریارمنه است، پدر ارایارمنه، «چیش پیش» است، پدر چیش پیش هخامنش است (همان، بندهای ١و۲).
در جای دیگر داریوش هنگامی که میخواهد داستان گئومات را از ابتدا شرح دهد اینچنین میگوید:
پسر کوروش به نام کمبوجیه از خاندان ما، در آغاز در اینجا شاه بود (کتیبه بیستون، بند ١۰).
پس بر اساس گفته داریوش بزرگ میتوان برداشت کرد که هخامنشیان در دو شاخه پیش از کوروش بزرگ شاه بودند و در نهایت کوروش بزرگ و پسرش کمبوجیه، شاهنشاه شدهاند.
کتیبههای زمان کوروش بزرگ و همچنین مُهر پدر بزرگ او یعنی کوروش یکم، تقریبا با این گفته داریوش همخوانی دارند، چرا که در استوانه کوروش بزرگ، خود را شاه بزرگ و شاه سرزمینها معرفی میکند ولی پدرانش را فقط شاه شهر انشان معرفی میکند:
منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارگوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کورش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، نواده چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان (استوانه کوروش، بندهای ۲۰و ۲١).
جالب آنکه یک مُهر از پدر بزرگ کوروش هم به دست آمده است که گفته کوروش بزرگ در استوانه را تأیید می کند. بر روی این مهر اینچنین نوشته است:
کورش انزانی [انشانی]، پسر ششبش [چیش پیش] (هنکلمن، ١۳۹١: ص ١۰۷).
همانطور که مشاهده میکنید نام چیشپیش، هم در کتیبه بیستون و هم در استوانه کوروش بزرگ و هم در مهر انشان به چشم میخورد و آشکار میشود که همه هخامنشی بودند.
با توجه به اشتراکات کتیبه ها میتوان اینچنین نتیجه گرفت که خاندان هخامنشی در دو شاخه یکی در انشان و دیگری احتمالا در پارسه شاه بودند. به عبارتی احتمال میرود که چیشپیش قلمروی نسبتا بزرگی را در اختیار گرفته بود و آن را میان فرزندانش تقسیم کرد. بخشی را به نیاکان داریوش بزرگ داد و بخشی دیگر را که شاید بخش مهمتر بود به نیاکان کوروش بزرگ داد.
در اینکه آیا برخی از این شاهان بر دیگران برتری داشتند یا خیر، نمیتوان به یقین سخن گفت و متأسفانه جزئیات تعاملات آنها بر ما روشن نیست.
بر اساس کتیبه بیستون، پیش از داریوش بزرگ، هشت تن از خاندان هخامنشی شاه بودند که احتمالا برخی از آنها به طور همزمان شاه بخشهای جداگانه محسوب میشدند. اما این در حالی است که ۹ تن میتوانستند پیش از داریوش به عنوان شاه مطرح باشند. از میان این ۹ گزینه کدام را میتوان حذف کرد تا هشت پادشاه شوند؟
«هخامنش»، «چیش پیش»، «کوروش یکم»، «کمبوجیه یکم»، «اریارمنه»، «ارشامه»، «ویشتاسپه»، «کوروش بزرگ»، «کمبوجیه دوم»
برخی احتمال میدهند که هخامنش شاه نبوده است و بنابراین از اشخاص بالا خط میخورد و هشت شاه میشوند. اما نکته قابل توجهی درباره ویشتاسپه وجود دارد که شاید این فرضیه مطرح شود که ویشتاسپه شاه نبوده است. ویشتاسپه در کتیبه بیستون در پارت دیده میشود (کتیبه بیستون، بند ۳۵) و البته درباره مقام او سخن گفته نشده است. با توجه به منابع یونانی از جمله هرودوت و گزنفون، ویشتاسپه از سرداران کوروش بزرگ بوده است (ن.ک: هرودوت، کتاب ١، بند ۲۰۹؛ گزنفون، دفتر ۲، بخش ۲، بندهای ١ تا ۵). وقتی این روایات را در کنار کتیبه بیستون میگذاریم، به نظر میآید که ویشتاسپه شاه نبوده است و داریوش هم اشاره مستقیم به اینکه پدرش شاه بوده نمیکند. آیا دو شاخه پادشاهی هخامنشیان در این زمان به یک شاخه به رهبری کوروش بزرگ تبدیل شده بود؟! حداقل از منابع یونانی میتوان اینچنین برداشت کرد.
این موضوع یک اتحاد داخلی پارسها به نفع کوروش بزرگ را به ذهن میآورد، و چه بسی علت حمله آستیاگ به کوروش همین اتحاد داخلی پارسها در زمان کوروش بزرگ بوده است و آستیاگ تصور میکرد که ممکن است چنین اتحادی برای او خطر ساز باشد.
یک احتمال دیگر هم وجود دارد که در خاندان هخامنشی، نیاکان کوروش بر نیاکان داریوش برتری داشتند و در جایگاه بالاتری بودند. طبیعتا ویشتاسپه به عنوان شاه پارسه، تحت فرمان کوروش بوده است. پس از گسترش قلمروی کوروش، ویشتاسپه به عنوان والی پارت انتخاب شده است. با توجه به این نظر، دلیل آنکه در استوانه کوروش بزرگ و متون میانرودان از شاه انشان استفاده شده، این است که در جهان آن روز به ویژه برای میانرودانیها، واژه انشان آشناتر و البته مهمتر بوده، چرا که اشاره مرتبط با تمدن دیر پای ایلام بوده است که با میانرودان ارتباط بسیار زیادی داشتند. از این روی در استوانه کوروش که به زبان بابلی نگارش یافته است از انشان استفاده کردند که در آن زمان هم پارس و هم انشان به یک جا اشاره داشتند.