آیا پاسارگاد جعلی است؟(پاسخ به سخنان نادرست)«بخش سوم»
| نویسنده: کوروش شهرکی | واپسین به روزرسانی:۴ مرداد ۱۳۹۶ |
پاسخ به ادعا های نادرست پیرامون پاسارگاد
پاسخ به کلیپ «مجعولات مجلل»
پاسخ به مقاله ایران ستیزانه «پاسارگاد ساخته یهودیان یا ایرانیان؟»

برج سنگی پاسارگاد (معروف به زندان سلیمان)
پیش گفتار:
نوشتاری از جناب علی گنجه ای در توضیح تفکر جناب پورپیرار و مدعیان جعلی بودن تاریخ ایران:
حرف حساب پورپیرار چیست؟
«اصل حرف پورپیرار این است که هخامنشیان یک قوم اسلاو بودند که به توطئهی یهود به ایران و بینالنهرین آمدند و تمام (تاکید میکنم تمام) ساکنان بومی ایران و بینالنهرین را کشتند و بعد هم برگشتند به پشت کوههای قفقاز! -هرچند بعدا پورپیرار در تناقض گویی مدعی میشود هخامنشیان خود یهودی بودند-
به علاوه میگوید که بعد از این قتل عامی که عرض شد، هیچ کس توی ایران زندگی نمیکرده (گفتم که همه کشته شده بودند) تا همین پانصد سال پیش که مهاجران عرب و آفریقایی از اطراف به ایران کنونی مهاجرت کردند و بدون اینکه از قبل همدیگر را بشناسند یا با هم خویشاوندی داشته باشند، ملتی را ساختند که میشود ایرانیهای امروزی!
لابد از خودتان میپرسید به این ترتیب تکلیف وقایع تاریخی که در این ۲۰۰۰ سال افتاده چه میشود؟ این همه شاه و سردار و شاعر و دانشمند و نویسنده کجا میروند؟ این همه آثار تاریخی مربوط به دورههای مختلف تاریخی از کجا آمدهاند؟ تکلیف این همه کتاب تاریخی مربوط به این دورهی ایران چه میشود؟
پاسخ پورپیرار به پرسش شما خیلی ساده و سرراست است! میگوید همهی این شاهان و سرداران و شاعران و دانشمندان و نویسندگان و آثار تاریخی و کتابها توسط یهود جعل شدهاند و هدف یهود هم از این همه جعل این بوده که گناه خود در قتل عام ساکنان بومی ایران در آن زمان را منکر شود!
باورتان نمیشود؟ یا فکر میکنید من دارم در مورد ادعاهای پورپیرار اغراق میکنم؟ نه! واقعا اغراق نمیکنم! پورپیرار روی این قید «همه» تاکید دارد و برای اینکه باورتان شود منظورش از همه واقعا «همه» است در نوشتههای مفصلی سعی میکند به شما بقبولاند که نه سعدی وجود داشته نه حافظ نه شهر شیراز نه اشکانیان نه ساسانیان، … نه اعراب مسلمان حملهای به ایران کردهاند، نه مغول، نه ناصر خسرویی وجود داشته که سفری کرده باشد که سفرنامهای نوشته باشد و … خلاصه تاکید دارد که «همه»ی این چیزها ناشی از «ذهن توطئهگر یهود» و حاصل «جعلیات ارباب کنیسه و کلیسا» است! (توجه دارید که اینجا مسیحیان هم کمی به کمک یهودیان میآیند)
چرا راه دور برویم؟ پورپیرار میگوید که زبان فارسی «اختراع» یهودیان است و اصلا برای این ساخته شده که بین امت اسلامی تفرقه بیافتد و آنها از وحدت اسلامی دور شوند! » (گنجه ای، ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۷)
مقاله ای در پاسخ به جعلی پنداران پاسارگاد:
پاسخ به همه ادعا های پورپیرار سال ها زمان میبرد و تا کنون کتاب های ارزشمندی چون «اعتبار باستان شناختی آریا و پارس»، «دومین منجی»، «آشتی با تاریخ» ، «کوروش و بابل» ، «هزاره های پرشکوه»، «دوازده قرن شکوه» و بسیاری از مقالات و کتاب های دیگر در نقد و بررسی علمی این ادعا ها نوشته شده است؛ اما در این مقاله به ادعای جعلی بودن پاسارگاد میپردازیم.
در قسمت های پیشین ادعای یونانی بودن آرامگاه کوروش و جعلی و نو ساز بودن کاخ اختصاصی (کاخP) مورد بررسی قرار دادیم ، ادعا هایی که در مورد سکه ها و سفال های مجموعه پاسارگاد شده بود واکاوی کردیم و مشخص شد نه تنها مجموعه کاخ های پاسارگاد جعلی و جدید نیستند، بلکه با توجه به اسناد نوشتاری ، دیداری و باستانشناسی کاخ های پاسارگاد کاملا تاریخی و مربوط به دوران هخامنشی است.
در تهیه این مجموعه مقالات به کلیپ های «مجعولات مجلل» ناصر پورپیرار رجوع شده ، اما این مقالات را نبایستی تنها محدود به پاسخ دادن به پورپیرار یا کلیپ «مجعولات مجلل» دانست بلکه در پاسخ به هرآن کسی است که مدعی جعلی بودن مجموعه های تاریخی ایران است.
از آنجایی که این مجموعه مقالات پیوسته به یک دیگر نوشته شده اند ، پیشنهاد میشود که اگر قسمت های پیشین را مطالعه نکرده اید لطفا ابتدا قسمت های اول و دوم این مقاله را بخوانید:
لطفا بخش های پیشین مقاله را مطالعه کنید:
آیا مجموعه پاسارگاد جعلی است؟ (پاسخ به سخنان نادرست) «بخش اول»
آیا مجموعه پاسارگاد جعلی است؟ (پاسخ به سخنان نادرست) «بخش دوم»
ادعای پورپیرار:
«خدمت رسانی به کوروش بزرگ را از کتیبه سردر کاخ او ادامه می دهیم ، کتیبه ای که جهت آن رو به کاخ است گویا کوروش علاقه داشته هر صبح خود کتیبه خود را بخواند به جای اینکه آن را رو به مهمانان وارد شونده به کاخ نصب کند » (پورپیرار، کلیپ مجعولات مجلل:دقیقه ۷ تا ۸، قسمت پنجم)
پاسخ به این ادعا:
آیا جهت کتیبه کاخ نادرست است؟
کتیبه کوروش بر دو جرز دو طرف ایوان کاخ به رسم معمول معماری هخامنشی کنده شده است چنانکه در کاخ های هدیش و تچر واقع در تخت جمشید نیز چنین بود . جهت کتیبه رو به ایوان و در دو جناح ایوان میباشد که کاملا در معرض بازدید مهمانان کاخ است. خصوصا آنکه ایوان با توجه به سکو هایی که دورادو فضای داخلی آن وجود دارد محلی بوده است برای استراحت و اجازه دیدار گرفتن، در همین هنگام کتیبه های کاخ مورد بازدید مهمان قرار خواهد گرفت.
ادعای پورپیرار:
« نوع استقرار بدنه این کتیبه بسیار جالب است، همانطور که مشخص است پایه این سنگ به هیچ جا وصل نیست ، به راستی این سنگ را از کجا و در چه سالی به این محوطه منتقل کرده اند؟» (پورپیرار، کلیپ مجعولات مجلل: دقیقه ۸ تا ۹، قسمت پنجم)
پاسخ به این ادعا:
این ادعا بیشتر از آنجا ناشی میشود که مدعیان جعلی بودن پاسارگاد اطلاعات درستی از مشخصات معماری هخامنشی ندارد.
جرز سنگی ایوان کاخ اختصاصی (کاخ P) درست به همان شیوه ای در جای خود قرار دارد که شاخصه های معماری هخامنشی ایجاب میکند. پیشتر گفته شد که هخامنشیان سنگ های گران وزن را به روش خشکه چینی در جای خود قرار میدادند و از ملات استفاده نمیکرده اند به این ترتیب اتصال سنگ ها در این شیوه معماری بدون ملات تنها با استفاده از اصطکاک میان دو سنگ گران وزن میسر میشده است.
در ادامه به سراغ بررسی محوطه کاخ S یا همان کاخ بارعام میرویم .در ابتدای سخن ادعا هایی را بر نقشه کاخ بارعام مطرح میشود به عنوان مثال اینکه چرا تعداد ستون ها در نقشه فلادن و کست حدود ۸ عدد است اما در نقشه ترسیمی آستروناخ به ۱۱۶ عدد رسیده است؟
در این افراد توجه نکرده اند که در ۱۷۰ سال پیش ، زمانی که نقشه فلاندن و کست ترسیم میشده است بسیاری از سطح محوطه چنان که عکس های پیش نشان دادیم مملو از خاک آوار بوده است چگونه میتوان انتظار داشت نقشه ای که بیشتر آن از روی دید محدود ترسیم شده است مو به مو درست باشد؟
فلاندن یکی از سیاحان اروپایی که حدود ۱۷۰ سال پیش در عهد محمد شاه قاجار به ایران سفر کرده ،در مورد نقشه کاخ بارعام در سفرنامه خود مینویسد:
« در وسط دشت سه جرز و یک ستون باقی مانده که از قصر یا معبدیست. نقشه اش را نمیتوان تشخیص داد چه وضعیت مبهم دارد. تنها بر روی زمین چند جای ستون و جرز باقی است که میرساند این بنا اهمیت به سزایی داشته و اکنون بر روی جرزی عبارتی در چهار سطر به سبک میخی موجود است » (فلاندن،۱۳۵۶ :ص ۲۶۴)
همچنان که دکتر آستروناخ نیز در کتابشان توضیح میدهند اشتباهاتی در ترسیم نقشه این کاخ توسط محققین روی داده است (آستروناخ ،۱۳۷۹: ص ۸۵ تا ۸۷) چنانکه در مکان نمایی جرز ها و ستون های این کاخ دیده میشود.
ادعای مطرح شده:
« اما آستروناخ این پلن را از کجا برداشته؟ در کنار محوطه تخت جمشید با آثار محوطه ای رو به رو میشویم که اینک اجزای آن مفقود است
با مقایسه وسعت این محوطه درمیابیم که ابعاد آن به بزرگی تخت جمشید بوده است ، از این همه آثار باستانی که در بیرون صفه تخت جمشید برپا بوده در حال حاظر چیزی جز پاره سنگ های پراکنده نا منظم و همین دو نقشه ثبت شده در کتاب تخت جمشید اشمیت باقی نمانده است .
مجموعه زیر مشخصات کامل یک محوطه یونانی را معرفی میکند که کتیبه های به خط یونانی آن با نام های زئوس و دیگر خدایان هلنی یاد شده ، در تصویر فوق خطوط سیاه کادر بندی شده نشانگر الگوی کامل محوطه ایست که اینک آن را با اندکی تغییرات کاخ S _منظور کاخ بارعام کوروش در پاسارگاد_ مینامیم ، جالب اینجاست در تصاویری که از این محوطه در دست است تک ستونی در آن نصب بوده که با دیگر عوارض معماری آن یکسره به پاسارگاد منتقل شده.
این تصویر محوطه کاخ S را پس از دستکاری های آستروناخ نشان میدهد، چیزی عجیب تر از این نیست که از میان ۱۱۶ ستونی که آستروناخ ادعا میکند در این کاخ بوده همین تک ستون سالم سر جای خود قرار داشته باشد ، این در حالی است که جای همین تک ستون هم در رسامی های دیگران متفاوت است ، ولی از همه جالب تر خانه لک لکی ایست که بر فراز این ستون اقامت داشته .
نقل قول از نیبور:
« در سطح مسطحی نزدیکی گوشه جنوب غربی تخت جمشید باقی مانده هایی از یک ساختمان دیگر به چشم میخورد. از جمله تک ستون ایستاده ای که در شکل ۶ سمت چپ بالا نشان داده شده ، این ستون یکی از ۲۰ ستونی است که در این ساختمان وجود داشته. نیبور/سفرنامه/ص ۱۳۲
آیا این همان ستونی نیست که در سده اخیر ناپدید شده و بعد با تمام اجزا و همان لانه لک لک به پاسارگاد منتقل شده است؟ » (پورپیرار، کلیپ مجعولات مجلل: دقیقه یک تا سه، قسمت ششم)
پاسخ به این ادعا:
شرح ادعا های صورت گرفته را میتوان به عناوین زیر دسته بندی کرد:
- در جنوب تخت جمشید یک محوطه یونانی قرار دارد
- این محوطه ستونی داشته که با « دیگر عوارض معماری آن یکسره به پاسارگاد منتقل شده» و اینکار توسط آستروناخ صورت پذیرفته
در ادامه به بررسی و واکاوی هر یک از این ادعا ها میپردازیم تا پرده ها از چهره حقیقت کنار رود.
آیا در جنوب صفه تخت جمشید محوطه ای یونانی قرار دارد؟
بر خلاف این ادعا های نادرست ، باستان شناسان محوطه جنوبی تخت جمشید را که به «برزن جنوبی» معروف است را کاملا هخامنشی میدانند.
در جنوب تخت جمشید و پایین صفه پارسه محوطه وسیعی از کاخ های هخامنشی وجود دارد. که بخشی از شهر پارسه را در زیر صفه تخت جمشید تشکیل میداده است. نقشه کامل این محوطه را شادروان علی اکبر تجویدی با کاوش های گسترده خود در این ناحیه به دست داده است.
بر خلاف این گفتار های نادرست هم باستان شناسان معتقدند که این ناحیه محوطه ای هخامنشی است و هم یافته ها و مشخصات معماری آنجا عکس حرف این افراد را ثابت مینماید:
« محوطه جنوبی خارج صفه تخت جمشید مشتمل بر ویرانه های ابنیه عهد هخامنشی است و این امر از بقایای ساختمانی هم نوع بنا های تخت جمشید که از آن جمله ، تا اوایل قرن نوزدهم میلادی، یک ستون نیز سرپا مانده بود هویدا است. » (اشمیت، ۱۳۴۲: ص۵۵)
هیچ کتیبه ای به خط و زبان هلنی در جنوب تخت جمشید یافت نشده است از سویی نشانه های ساختمانی باقی مانده از این بنا ها هم اثبات کننده این سخن است . چنانکه در عکس های زیر مشاهده میکنید تمامی عوارض معماری این بنا ها همانند بنا های هخامنشی واقع در بالای صفه تخت جمشید است.
شالی ستونی با کتیبه پارسی باستان یافت شده در محوطه جنوبی پایین صفه تخت جمشید مربوط به دوران خشایار شا.

شال ستونی با کتیبه میخی متعلق به خشایارشا یافت شده در برزن جنوبی تخت جمشید(سامی،۱۳۸۹:ص۲۳۵)
اما محوطه ای که از آن به نام معبد فرتادارا نام برده میشود و دارای کتیبه یونانی است در شمال صفه تخت جمشید واقع شده نه جنوب آن، در شمال صفه تخت جمشید و در پایین تختگاه آثاری از کاخ هایی که در زمان حکومت پادشاهان محلی پارس (هم زمان با سلوکیان) با استفاده از سنگ های درگاه های تخت جمشید در آنجا کاخی ساخته بودند مشخص است. این محوطه را هرتسفلد «معبد فرتادارا» نامگذاری کرده است که دارای کتیبه هایی به خط یونانی بوده است.(اشمیت،۱۳۴۲:ص۵۵ و ۵۶) (تجویدی، ۱۳۵۵:ص۱۷و۱۸) اما هیچ ستونی از این کاخ نه امروز و نه در قرون پیشین باقی نمانده است.
آیا باستان شناسان ستونی را از تخت جمشید به پاسارگاد برده اند؟
ستون مورد نظر که در نقاشی نیبور به آن اشاره میشود ستونی است از کاخ های تماما هخامنشی جنوب تخت جمشید ،چنانکه بعدا نشان خواهیم داد خود ستون نیز از نظر مشخصات معماری کاملا یکسان با ستون های بالای صفه تخت جمشید است.
چنان که مشخص شد محوطه جنوبی تخت جمشید نه تنها یک فضای یونانی نبوده بلکه اسناد و مدارک نشان میدهد این مکان مکانیست هخامنشی حال به این پرسش پاسخ خواهیم داد که چه بر سر این ستون هخامنشی جنوب تخت جمشید آمده است ؟
متاسفانه بسیاری از مردم میپندارند که تخت جمشید تنها آن مجموعه کاخ هایی است که در بالای صفه قرار دارند این در حالیست که پارسه (تخت جمشید) شهری باستانی بوده است که کاخ های بالای صفه سنگی تنها یک بخش از آن هستند. بسیاری از خانه ها و آثار شهر پارسه در اثر فعالیت های کشاورزی و شخم زدن زمین از میان رفته است.
«وسعت شهر نامبرده نزدیک به ده برابر وسعت تخت بوده است…. بقایای خرابه های شهر پارس تا چند قرن پیش مانده بود. در سال ۴۳۶ هجری امیر ابو کالنجار پسر ابو شجاع سلطان الدوله دیلمی فرمان داد خرابه های آن را هموار نموده و در جای آن کشت و کار نمایند» (تجویدی، ۱۳۵۵: صص ۳۸-۳۹).
برزن جنوبی تخت جمشید از جمله معدود قسمت هایی است که در اثر این کندوکوب ها از بین نرفته و باقی مانده. در نقاشی ها و نوشتار های سیاحانی که به ایران و تخت جمشید سفر کرده اند در جنوب و پایین صفه تخت جمشید ستونی افراشته دیده میشود.
شاید اولین کسی که در نقاشی های خود به این ستون اشاره کرده باشد « آندره دولیه دلند» ماجرا جوی فرانسوی باشد که در سال ۱۶۶۴ میلادی آخرین سفر خود را به ایران انجام میدهد و طرحی از تخت جمشید ترسیم میکند.
ژان شاردن فرانسوی نیز در سال ۱۶۶۵ به ایران آمد و ۱۳ سال در ایران زندگی کرد . در تصاویر تخت جمشید از سفرنامه او نیز این ستون دیده میشود.
انگربرت کمپفر که در سال ۱۶۸۵ از تخت جمشید بازدید کرده است (طالبیان ، ۱۳۹۳: ص۲۸) و طرح هایی را کشیده است نیز این ستون را نشان میدهد.
کورنلیس دبروین جهانگرد هلندی که در سال ۱۷۰۴ از تخت جمشید بازدید کرده است نیز این ستون را در رسامی های خود گنجانده است.
آخرین کسی که این ستون را در جنوب صفه پارسه در قسمت پایین تختگاه دیده ،کارستین نیبور جهانگرد آلمانی است که در سال ۱۷۶۵ به ایران سفر کرده است. (طالبیان، ۱۳۹۳:ص۲۹)
پس از نیبور دیگر جهانگردان این ستون را ندیدند و در طرح های خود از تخت جمشید این ستون را رسم نکرده اند.
اولین کسی که از تخت جمشید پس از نیبور بازدید کرد نقاش زبردستی به نام «سر رابرت کرپورتر» است که با فاصله ۵۳ ساله از نیبور در سال ۱۸۱۸ (BRITISH LIBRARY) به دیدار مجموعه تخت جمشید رفته است. در نقاشی آبرنگ او از پارسه دیگر این ستون در قسمت جنوب غربی پایین صفه تخت جمشید دیده نمیشود.

نقاشی کرپورتر از تخت جمشید در سال ۱۸۱۸میلادی، در این نقاشی دیگر ستونی را در قسمت جنوب غربی پایین صفه تخت جمشید دیده نمیشود (BRITISH LIBRARY)
در نقاشی که اوژن فلاندن و پاسکال کُست فرانسوی که در بین سال های ۱۸۴۰ تا ۱۸۴۴ میلادی از تخت جمشید ترسیم کرده اند نیز این ستون وجود ندارد.

نقاشی اوژن فلاندن و پاسکال کُست از تخت جمشید در بین سال های ۱۸۴۰ تا ۱۸۴۴ میلادی، در این نقاشی دیگر ستونی را در قسمت جنوب غربی پایین صفه تخت جمشید دیده نمیشود (طالبیان،۱۳۹۳:ص۳۳)
در عکس هایی که دکتر هرتسفلد از تخت جمشید برداشته است این ستون دیده نمیشود.

عکس ارنست هرتسفلد از تخت جمشید در بین سال های ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۸ میلادی، در این عکس دیگر ستونی را در قسمت جنوب غربی پایین صفه تخت جمشید دیده نمیشود ( سایت Collections Search Center)
در هیچ یک از عکس های تخت جمشید که توسط عکاسان و باستان شناسان نیز برداشت شده این ستون دیده نمیشود.
با توجه به نقاشی ها و عکس های تخت جمشید این نکته واضح است که ستون مورد نظر در قسمت جنوبی پایین صفه تخت جمشید در بین سال های ۱۷۶۵ تا ۱۸۱۸ (یعنی تاریخ بین دو نقاشی نیبور و کرپورتر) ناپدید شده است. علت این امر مشخص نیست شاید مردم محلی یا شاید رخداد های طبیعی مثلا زمین لرزه در فروریختن آن موثر بوده باشد. اما چیزی که واضح است اینست که به هیچ عنوان چنان که ادعا میشود ، دکتر آستروناخ در ناپدید شدن این ستون دستی نداشته است چراکه فاصله زمانی ناپدید شدن ستون در جنوب صفه تخت جمشید با زمان کاوش های آستروناخ (۱۹۶۱-۱۹۶۳) چیزی بیش از ۱۴۳ سال فاصله زمانی وجود دارد! مگر آنکه مدعی شویم آستروناخ پیش از تولدش ستون را سرقت کرده است!!
تاریخ مفقود شدن این ستون (۱۷۶۵-۱۸۱۸) با تاریخ اولین حفاری ها و مطالعات باستان شناختی در تخت جمشید (۱۹۳۰) و پاسارگاد (۱۹۰۵) نیز بیش از ۸۷ سال فاصله دارد ، چطور میتوان ادعا کرد که باستان شناسان «جاعل غربی» این ستون را از پارسه به پاسارگاد برده اند وقتی هنوز پایشان به ایران باز نشده بود؟
این سوال بزرگ که چگونه آستروناخ یهودی توانسته است به گذشته سفر کند و ستونی را از کاخ های جنوبی تخت جمشید سرقت کند و سپس در ۱۴۳ سال بعد در ساختن کاخ های پاسارگاد به کار ببرد از جمله سوالاتی است که مطرح کنندگان جعلی بودن پاسارگاد بایستی به آن پاسخ دهند.
خوشبختانه نقاشی این ستون از نمای نزدیک و همراه با جزئیات وجود دارد تا بتوان در مورد خصوصیات معماری آن اظهار نظر کرد.
کورنلیس دبروین جهانگرد هلندی که در سال ۱۷۰۴ از تخت جمشید بازدید کرده (طالبیان،۱۳۹۳:ص۲۸) در کتاب سفرنامه خود نقاشی های بسیاری از تخت جمشید ترسیم کرده است که یکی از آن نقاشی ها، طرحی از این تک ستون خارج صُفه تخت جمشید است.
ستون خارج از صُفه پارسه چنان که این نقاشی از نمای نزدیک نشان میدهد دقیقا همان فرم و ساختاری را دارد که ستون های بالای صُفه تخت جمشید دارند، از جمله نمونه های این ساختار میتوان به زیر ستون های کاملا مشابه و شیار اندازی های عمودی و طولی خود قلمه ستون اشاره کرد.
بد نیست در اینجا برای باری دیگر به ادعا های مطرح شده بازگردیم:
« در سده اخیر ناپدید شده و بعد با تمام اجزا و همان لانه لک لک به پاسارگاد منتقل شده» (پورپیرار، کلیپ مجعولات مجلل: دقیقه یک تا سه، قسمت ششم)
همچنین در جایی دیگر نیز چنین عنوان شده است:
« وقتی میریم پاسارگاد رو نگاه میکنیم میبینیم هرچی که اونجاست منتقل شده اینجا از جمله این ستون ، ستون بلندی که تنها ستون بلد در پاسارگاده و تنها ستون بلند در همین معبد یونانی هاست» (پورپیرار، کلیپ مجعولات مجلل: دقیقه ۳تا ۵، قسمت ششم)
ادعامیشود که ستون با تمام اجزا و مشخصات معماری به پاسارگاد منتقل شده است حال آنکه میبینیم ستون پایین صُفه تخت جمشید کاملا شیار اندازی شده بوده و زیر ستونی زنگوله ای داشته ولی ستون کاخ بارعام در پاسارگاد نه تنها شیار اندازی ندارد بلکه پایه ستون زنگوله ای شکل نیز ندارد.

تک ستون بر افراشته کاخ بارعام پاسارگاد از نمای نزدیک – همانطور که کاملا مشخص است سطح ستون صاف و فاقد شیار اندازی است
ادعای تحریفگران در مورد کاخ بارعام یا همان کاخ S بر پایه دو مورد «یونانی بودن برزن جنوبی تخت جمشید» و « انتقال جاعلانه ستونی از تخت جمشید به پاسارگاد» استوار است، با مطالعه و بررسی مشخص شد برزن جنوبی تخت جمشید به هیچ عنوان یونانی نبوده و حتی آثار به جای مانده در آن مکان نشان دهنده تطابق کامل با آثار بالای صفه سنگی است، و آشکار است یونانی خواندن جنوب تخت جمشید چیزی نیست جز ارائه دروغ به مخاطب. در جنوب تخت جمشید روزگاری ستونی پابرجا بوده است این را نقاشی های سیاحان به خوبی نشان میدهند، اما فاصله ناپدید شدن این ستون و کاوش های باستان شناسی دکتر آستروناخ در پاسارگاد حدود ۱۴۳ سال است ، به این ترتیب ادعای انتقال ستون توسط باستان شناسان از تخت جمشید به پاسارگاد نیز کاملا تحریفی بچهگانه است ، چنانکه بررسی شد مشخصات معماری ستون تخت جمشید با ستون افراشته در کاخ S کاملا متفاوت است و به طور کلی نشان داده شد که ادعای جعل در کاخ بارعام (S) کاملا نادرست است.
ادعای پورپیرار:
« در اطراف محوطه S و P با چند قطعه سنگ حجاری شده مواجه میشویم که الگو هایی غیر هخامنشی دارند.
نقل قول از آستروناخ:
این نقوش را نیز میتوان با موارد تقریبا مشابه آشوری توجیه کرد به خصوص شخص لباس ماهی پوش و گاو-مردی که پرچمی با صفحه در دست دارد… / آستروناخ/ پاسارگاد/ ص۹۹
بی هویتی و عدم هماهنگی این نقوش برجسته برای آستروناخ هم کاملا معلوم است و به آن اعتراف دارد این نقوش که به محوطه پاسارگاد حمل کرده اند خود نمودار تخریب و غارت یک محوطه به اصطلاح آشوریست و احتمالا خارج از مرز های ایران. شهبازی درباره این نقوش چنین میگوید:
نقل قول از دکتر شهبازی:
این نقوش صحنه هایی را نشان میداده که ریشه آشوری دارند و هنوز در نقوش کاخ های آشوری باقی مانده اند. با وضعیت کنونی این نقوش تعبیری منطقی میسر نیست. شهبازی/پاسارگاد/ص۲۹
به راستی آستروناخ و شهبازی که از عدم درک مفاهیم این نقوش و نیز اصالت آشوری آن ها فریاد سر میدهند با کدام نشانه و به کدام علت این کاخ را با نقش برجسته های آشوری کاخ بارعام کوروش فرض کرده اند.» (پورپیرار، کلیپ مجعولات مجلل:دقیقه ۶تا۷، قسمت ششم)
پاسخ به این ادعا:
پیشتر هم گفته شد از معماران ملل گوناگون در ساخت بنای پاسارگاد استفاده شده و هخامنشیان بهترین های دیگران را در زیر چتر هنر و فرهنگ خودشان با مضامین و آرایه های ایرانی جمع آوری کرده اند . ضرب المثل قدیمی وجود دارد که میگوید «همه چیز را همگان دارند» چه خوب است که ما ایرانیان بر طبق این رسم دیرینه نکات مثبت و پیشرفت های دیگران را بیاموزیم و نکات منفی خود را متروک سازیم تا شایسته و نمونه کامل انسان های فرهیخته باشیم. علت وجود عناصر هنری اقتباس شده از هنر آشوری هاهم استفاده از معماران آن قوم بوده است.(شهبازی،۱۳۷۹:ص۵۶)
دکتر شهبازی مینویسد:
«مطالعه دقیق معماری و سنگ تراشی (کاخ بار) نشان داده است که بسیاری از خصایص معماری این کاخ از معماری بین النهرینی و ایران قدیم ، لودیه و ساموس اقتباس شده است ، اما طرح کلی و همگون کردن اجزا مختلف ، یک خصیصه خاص ایرانی بدان بخشیده است.» (شهبازی،۱۳۷۹:ص۵۳ و۵۶)
در اینجا مدعیان جعلی بودن پاسارگاد درگاه های کاخ را «حمل شده از خارج از کشور» برای پروژه پاسارگاد سازی آستروناخ میدانند!! این در حالی است که در عکس های دکتر هرتسفلد که حدود ۴۰ سال پیش از آستروناخ برداشت شده این درگاه ها را سر بر آورده از میان خاک آوار می بینیم. و ادعای انتقال این آثار به پاسارگاد کاملا نادرست است.

درگاه منقش کاخ های پاسارگاد ، سر بر آورده از میان خاک آوار ، عکس از هرتسفلد بین سال های ۱۹۲۳-۱۹۲۵( سایت Collections Search Center)
ادعای مطرح شده:
«توجه میدم به یاداشت ها نقاشی ها و تصاویری که در مجموعه خاطرات فلاندن و کست در ایران در اختیار داریم
خب کاملا مشخصه که این دروازه هایی که او نشون میده در میان بیابانی و میگه اینجا پاسارگاده این دروازه ها هرگز اونجا نبوده و الانم نیست و اصلا معنی نداره که شما یک بیابون داشته باشید و سه تا دروازه ، دقت میکنید. بدون اینکه معلوم شه این دروازه ها بر کجاها باز میشده یا بر روی چی بسته میشده ، و آثاری از اون مجموعه معماری که این دروازه ها جزئی ازشه نباشه.» (پورپیرار، کلیپ مجعولات مجلل:دقیقه ۶تا۷، قسمت ششم)
پاسخ به ادعای پورپیرار:
گوینده با قاطعیت میگوید این دروازه ها در آنجا نبوده! بدون آنکه کوچک ترین سندی ارائه کند که نشان دهد محتویات نقاشی فلاندن و کست نادرست است! به راستی به چه علت مدعیان تا این اندازه با قاطعیت میگوید که این درگاه ها هیچگاه در پاسارگاد نبوده اند؟ آیا در زمان سفر کرده اند؟
به هر حال اسناد و مدارک بر خلاف ادعای این افراد را ثابت میکند. چراکه این فقط فلاندن و کست فرانسوی نیستند که در سال های ۱۸۴۰-۱۸۴۴ این درگاه ها را به تصویر میکشند بلکه کورنلیس دوبرین جهانگرد هلندی که در حدود یک صد سال پیش از فلاندن و کست از این مکان بازدید کرده است، دقیقا همان دروازه ها را به تصویر میکشد. دوبرین که این مجموعه را در سال ۱۷۰۴ دیده است آن را به شکل زیر ترسیم میکند.
در جایی گفته میشود:
«اصلا معنی نداره که شما یک بیابون داشته باشید و سه تا دروازه ، دقت میکنید. بدون اینکه معلوم شه این دروازه ها بر کجاها باز میشده یا بر روی چی بسته میشده ، و آثاری از اون مجموعه معماری که این دروازه ها جزئی ازشه نباشه» (پورپیرار، کلیپ مجعولات مجلل:دقیقه ۶تا۷، قسمت ششم)
تصویر کورنلیس دوبرین این ادعا مبنی بر عدم وجود بقایای معماری را هم با شکست مواجه میکند در تصویر دوبرین دیوار هایی که اطراف این سه دروازه وجود داشته و زمانی دیوار های کاخی در این مکان بوده است را به خوبی مشاهده میکنیم. با توجه به دیوار ها حال معلوم میشود که « این دروازه ها بر کجاها باز میشده یا بر روی چی بسته میشده» . به نظر میرسد که در این ۱۴۰ سال فاصله ای که میان دو تصویر کورنلیس (۱۷۰۴) و فلاندن و کست (۱۸۴۰-۱۸۴۴) وجود دارد این دیوار ها تخریب شده اند و دیگر در نقاشی فلاندن دیده نمیشوند.
ادعای مطرح شده:
«مهم ترین قضیه اینه که اگر برجسته ترین نمودار این پاسارگاد قبر کوروشه، شما مثلا همون فلاندن و کست رو که در بیابان های پاسارگاد اون سه تا دروازه ای رو که قبلا تصویرشو دیدید به شما نشون میدند . قبر کوروش رو ندارند ، یعنی هیچ نقاشی از قبر کوروش نکردند .سه تا دروازه ای رو که اصلا یک روزی نبوده رو دیدند ولی قبر کوروش رو ندیدند » (پورپیرار، مجعولات مجلل:دقیقه ۹تا۱۰، قسمت ششم)
پاسخ به این ادعا:
اتفاقا کاملا برعکس این ادعای سراسر نادرست ، فلاندن و کست علاوه بر آن دروازه ها آرامگاه کوروش را نیز به تصویر کشیده اند. تصویر زیر نقاشی فلاندن و کست از آرامگاه کوروش را مشاهده میکنید.

نقاشی فلاندن و کست از آرامگاه کوروش در پاسارگاد که بین سال های ۱۸۴۰ تا ۱۸۴۴ کشیده شده(آرشیو ویکی پدیا)
پایان بخش سوم
لطفا ادامه مقاله را در بخش پایانی مطالعه کنید:
آیا مجموعه پاسارگاد جعلی است؟ (پاسخ به سخنان نادرست) «بخش پایانی»
نوشته های بیشتر در پاسخ به پورپیرار:
کتاب نامه:
– شهرکی، کوروش (۴ مرداد ۱۳۹۶)«آیا مجموعه پاسارگاد جعلی است؟(پاسخ به سخنان نادرست) بخش سوم»،پایگاه خردگان
نشانی رایاتاری: http://kheradgan.ir/?p=16470
– آستروناخ ، دیوید (۱۳۷۹) « پاسارگاد: گزارشی از کار های انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا » ترجمه حمید خطیب شهیدی ، سازمان میراث فرهنگی کشور
-اشمیت، اریک (۱۳۴۲). تخت جمشید (۱)، بنا ها، نقش ها، نوشتهها. تهران: انتشارات امیرکبیر.
– اوژن فلاندن (۱۳۵۶)، «سفرنامه اوژن فلاندن به ایران»، متعرجم حسین نور صادقی، انتشارات اشراقی
– طالبیان، عبدالحسین (۱۳۹۳). تخت جمشید در تاریخ معاصر. شیراز: انتشارات نوید شیراز.
– تجویدی، اکبر (۱۳۵۵). دانستنیهای نوین درباره هنر و باستان شناسی عصر هخامنشی بر بنیاد کاوش های پنج ساله تخت جمشید (سال های ۲۵۲۷ تا ۲۵۳۲ شاهنشاهی). انتشارات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ و هنر.
– پورپیرار ، ناصر ( بی تا) ،کلیپ « مجعولات مجلل»
– سامی، علی (۱۳۸۹). پایتختهای شاهنشاهان هخامنشی. تهران: پازینه
-شهبازی،علیرضا شاپور (۱۳۷۹) «راهنمای جامع پاسارگاد»، بنیاد فارس شناسی،چاپ اول،شیراز
– گنجه ای، علی (۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۷)،«ناصر پورپیرار چه میگوید؟»
– هرتسفلد، ارنست (۱۳۸۱) « ایران در شرق باستان» ، ترجمه همایون صنعتی زاده ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دانشگاه باهنر کرمان
– نیبور،کارستن (۱۳۹۰)«سفرنامه کارستن نیبور»، ترجمه پرویز رجبی،انتشارات ایران شناسی
– –(۱۷ تیر ۱۳۸۱). «پیرامون کتاب ۱۲ قرن سکوت ناصر پورپیرار، مولف: من به هیچ مورخی کار ندارم». ایسنا.
با سپاس از سایت موسسه collections search center
با سپاس از آرشیو ویکی پدیا
با سپاس از سایت موسسه BRITISH LIBRARY
Bruins, cornelis de, Reizen over Moskovie, Door Persie En Indie, Amesterdam, 1714
شرایط استفاده از نوشتار:
پرسش ها تنها از بخش پرسش و پاسخ
خواهشمندیم پرسشها را تنها در بخش «پرسش و پاسخ» در میان بگذارید. پرسشها در بخش دیدگاهها پاسخ داده نمیشوند. با سپاس فراوان
راهیابی به بخش «پرسش و پاسخ»:
برگههای همیار و همکار خِرَدگان در اینستاگرام:
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
کانالهای همیار و همکار خِرَدگان در تلگرام:
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |

نوشتارهای پیشنهادی
دیدگاهتان را ثبت کنید